نمایش نتایج: از 1 به 19 از 19

موضوع: مخالفت پدر با ازدواج

2823
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    مخالفت پدر با ازدواج

    سلام.خسته نباشین. من سولماز.21سالمه.1سال پیش با پسری اشنا شدم که 1سال از من بزرگترن.خونواده هامونو در جریان گذاشتیم.البته بغیر از بابام.چون بابام شدیدا سنتی هست و به هیچ وجه قبول نمیکرد که ما تحت نظر خونواده ی مدت با هم حرف بنیم.طی این 1سال ایراد خاصی از ایشون ندیدم.اهل احترام متقابل هستن.خانواده دوست،کاری،مودب، هستن. و درک خوبی از زندگی و مشکلات دارن.با مشورت گرفتن از مادر ایشون و مادر خودم قرار شده 4ماه دیگه عقد کنیم. منو ایشون 1شرکت مهندسی زدیم که برا کاراش رفتیم اداره!که اونجا خیلی اتفاقی بابام جلومون سبز شد!و هرچی فحش بلد بود بارم کرد!که چرا با 1پسر اومدم بیرون!وتا امروز که 1ماه از این قضیه گذشته بابام هنوز به من متلک میگه و فحش میده!قبلا کوچکترین بی احترامی به من نکرده بود!تحمل این وضع برام خیلی سخت شده!با این وضع فک نمیکنم بابام این اقا رو قبول کنن برا ازدواج!چون معتقده این کسی که با دختر میره بیرون،لات و خیابونی و کثیف هست! حالا نمیدونم چیکار کنم!لطفا کمکم کنین.
    با تشکر
    ویرایش توسط سولماز : 10-22-2013 در ساعت 09:08 PM

  2. کاربران زیر از سولماز بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    تو رو خدا زود تر جواب بدین دیگه!اینروزا از سایه ی بابامم میترسم!پیش روانپزشک رفتم،گفتن بهم شوک وارد شده و گفتن تپش قلبم خیلی تنده.و چند تا قرص برا رفع استرسم دادن.ولی مصرف نکردم چون شنیدم عوارض دارن.قرصهای الانزاپین،پروپرانولول،سیت الوپرام.هیچکدومو استفاده نکردم.بابام کلی سین جیمم کرد اونروزی که ما رو دیده بود.ومن مجبور شدم قسم بخورم دوست نبودم باهاش و رفتنمون به اداره1قرار کاری بود!به احتمال خیلی زیاد باور نکرد!!همش هول و حراص دارم که مبادا بابام بفهمه من با این اقا 1ساله رابطه دارم!و رابطم کاری نیست!!بابام همش نماز خوندنمو مسخره میکنه!میگه چرا 1متر سجاده پهن میکنی وقتی با نامحرم رابطه داری!!بابام خیلی شکاکه. به همه چی شک میکنه!!خوب بلده مغز ادمو سوهان بکشه و عذاب بده.من دیگه از این زندگی خسته شدم و میخوام هر چه زودتر از این خونه برم.خونواده طرف مقابلم خیلی با شخصیت هستند و توو شهر اسم و رسم دارن.دلم میخواد هر چه زودتر پیش همچین خونواده ای برم.از این اقا خواستم که یکم زودتر ازدواج کنیم ولی میگن تا 3 ،4 ماه دیگه میتونن کاملا از لحاظ مالی اماده بشن و بیان.

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    509
    نوشته ها
    599
    تشکـر
    848
    تشکر شده 362 بار در 242 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ازدواج

    شما در این شرایط اضطراب نمی تونین خوب تصمیم بگیرین و اگه پدرتون واقعاً مطمئن بشه که ایشون شخص مناسبیه با شما مخالفت نمی کنه حتمن مواردی از ایشون دیدن که خوشایندشون نبوده بدون دعوا و با آرامش با پدرتون در موردش صحبت کنید و تصمیم عجولانه نگیرید و صبر کنید تا هم در این چند ماه که این آقای محترم اوضاشون رو روبراه میکنن شما هم سعی کنین آرامش خودتونو و همینطور دل پدرتونو بدست بیارین.

    Sent from my HUAWEI G510-0200 using Tapatalk
    امضای ایشان
    دلم به مستحبی خوشست
    که جوابش
    واجبست...
    السلام علیک یا فاطمة الزهرا ...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    هرکاری میتونستم برا به دست اوردن دل پدرم انجام دادم توو این مدت.مشکلم اینجاست که پدرم اصلا ایشونو نمیشناسه. و عقیدش اینه که چون ایشون با من اومدن بیرون پس عوضی هستند و بی خانواده!درصورتیکه سطح فرهنگی خانواده ایشون بیشتر از ماست.با ارامش به پدرم توضی دادم شخصیت ایشون رو و گفتم اگه بخوای باهاش صحبت کن.ولی ایشون به اون اقا توهین کردندو گفتن به هیچ وجه حاضر نیست با همچین ادمی 1کلمه هم حرف بزنه!!!نشناخته قضاوت میکنه پدر من!!

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    احساس میکنم رفتار بابام ی جورایی روانیم کرده!همش حس میکنم یکی میخواد بلند داد بزنه!یا یکی میخواد عکس و فیلم یا سند روو کنه و ثابت کنه که من با این اقا دوستم!یا میترسم یکی از همین روزا بابام از خونه بندازتم بیرون.همش با خودم فک میکنم اگه بخواد بندازه بیرون میخوام کجا برم!!کسی پیدا میشه ازم حمایت کنه!!هر روز چند ساعت به این چیزا فک میکنم!و نمیتونم درس بخونم!دانشجوی ممتازی بودم قبلا!!!

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    برای عشقپ

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    برای عشقت پا فشاری کن تا به روز من نیفتی

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    تا جاییکه عقلم اجازه بده پافشاری میکنم.تا جاییکه در توانم باشه.
    راستی غمگین پیام خصوصیتو بخون.

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    به نظرت من کار بدی کردم بدون اینکه بهش بگم ازدواج کردم ؟ الان اونم نامزد کرده ولی وقتی فهمیده بود من ازدواج کردم رفته بود خونه خالم کلی گریه کرده بود الان همش عذاب وجدان دارم با اون روزایه خوبی داشتم برای 3سال

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    574
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    به خالم گفته بود من نامزد کردم ولی دلم همیشه پیشه... یعنی پیشه منه دلم خیلی براش تنگه

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    سلام.خسته نباشین. من سولماز.21سالمه.1سال پیش با پسری اشنا شدم که 1سال از من بزرگترن.خونواده هامونو در جریان گذاشتیم.البته بغیر از بابام.چون بابام شدیدا سنتی هست و به هیچ وجه قبول نمیکرد که ما تحت نظر خونواده ی مدت با هم حرف بنیم.طی این 1سال ایراد خاصی از ایشون ندیدم.اهل احترام متقابل هستن.خانواده دوست،کاری،مودب، هستن. و درک خوبی از زندگی و مشکلات دارن.با مشورت گرفتن از مادر ایشون و مادر خودم قرار شده 4ماه دیگه عقد کنیم. منو ایشون 1شرکت مهندسی زدیم که برا کاراش رفتیم اداره!که اونجا خیلی اتفاقی بابام جلومون سبز شد!و هرچی فحش بلد بود بارم کرد!که چرا با 1پسر اومدم بیرون!وتا امروز که 1ماه از این قضیه گذشته بابام هنوز به من متلک میگه و فحش میده!قبلا کوچکترین بی احترامی به من نکرده بود!تحمل این وضع برام خیلی سخت شده!با این وضع فک نمیکنم بابام این اقا رو قبول کنن برا ازدواج!چون معتقده این کسی که با دختر میره بیرون،لات و خیابونی و کثیف هست! حالا نمیدونم چیکار کنم!لطفا کمکم کنین.
    با تشکر
    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    تو رو خدا زود تر جواب بدین دیگه!اینروزا از سایه ی بابامم میترسم!پیش روانپزشک رفتم،گفتن بهم شوک وارد شده و گفتن تپش قلبم خیلی تنده.و چند تا قرص برا رفع استرسم دادن.ولی مصرف نکردم چون شنیدم عوارض دارن.قرصهای الانزاپین،پروپرانولول،سیت الوپرام.هیچکدومو استفاده نکردم.بابام کلی سین جیمم کرد اونروزی که ما رو دیده بود.ومن مجبور شدم قسم بخورم دوست نبودم باهاش و رفتنمون به اداره1قرار کاری بود!به احتمال خیلی زیاد باور نکرد!!همش هول و حراص دارم که مبادا بابام بفهمه من با این اقا 1ساله رابطه دارم!و رابطم کاری نیست!!بابام همش نماز خوندنمو مسخره میکنه!میگه چرا 1متر سجاده پهن میکنی وقتی با نامحرم رابطه داری!!بابام خیلی شکاکه. به همه چی شک میکنه!!خوب بلده مغز ادمو سوهان بکشه و عذاب بده.من دیگه از این زندگی خسته شدم و میخوام هر چه زودتر از این خونه برم.خونواده طرف مقابلم خیلی با شخصیت هستند و توو شهر اسم و رسم دارن.دلم میخواد هر چه زودتر پیش همچین خونواده ای برم.از این اقا خواستم که یکم زودتر ازدواج کنیم ولی میگن تا 3 ،4 ماه دیگه میتونن کاملا از لحاظ مالی اماده بشن و بیان.
    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    هرکاری میتونستم برا به دست اوردن دل پدرم انجام دادم توو این مدت.مشکلم اینجاست که پدرم اصلا ایشونو نمیشناسه. و عقیدش اینه که چون ایشون با من اومدن بیرون پس عوضی هستند و بی خانواده!درصورتیکه سطح فرهنگی خانواده ایشون بیشتر از ماست.با ارامش به پدرم توضی دادم شخصیت ایشون رو و گفتم اگه بخوای باهاش صحبت کن.ولی ایشون به اون اقا توهین کردندو گفتن به هیچ وجه حاضر نیست با همچین ادمی 1کلمه هم حرف بزنه!!!نشناخته قضاوت میکنه پدر من!!
    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    احساس میکنم رفتار بابام ی جورایی روانیم کرده!همش حس میکنم یکی میخواد بلند داد بزنه!یا یکی میخواد عکس و فیلم یا سند روو کنه و ثابت کنه که من با این اقا دوستم!یا میترسم یکی از همین روزا بابام از خونه بندازتم بیرون.همش با خودم فک میکنم اگه بخواد بندازه بیرون میخوام کجا برم!!کسی پیدا میشه ازم حمایت کنه!!هر روز چند ساعت به این چیزا فک میکنم!و نمیتونم درس بخونم!دانشجوی ممتازی بودم قبلا!!!

    سلام
    به مشاور خوش آمديد
    از تأخير پيش آمده عذرخواهى ميکنم
    مطلبتونو خوندم
    خواهر و برادر هم داريد؟ مجردن يا متأهلن؟
    روابط عاطفى مادر و پدرتون با هم چطوريه؟
    مادرتون که اطلاع دارن, وقتى پدرتون فهميده بود پادرميونى نکردن؟
    و درمورد ايشون اصلا صحبتى با پدرتون نکردن؟
    توى خانواده يا فاميل کسى هست که پدرتون خيلى روش حساب باز کنه و ازشون حرف شنوى داشته باشه؟
    شما توى خانواده يا فاميل با کسى صميمى هستيد؟

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    به نظر من دوستی کار خیلی اشتباهیه.ولی توو جامعه عرف شده و من خودم بخاطر خوش اخلاقی ،ادب و اصالت طرف مقابلم و تفاهم هایی که داریم تن به این دوستی دادم.ولی درحالت کلی با این قضیه موافق نیستم چون دختر بیشتر از همه ضربه میخوره و ازدواجشونم معلوم نیست اتفاق بیفته یا نه!!در واقع ادم باید پی همه مشکلاتو به تنش بماله و 1رابطه دوستی برقرار کنه!نمیدونم کار درستی کردین یا نه!شاید اصلا اگه ازدواج میکردین با عشقتون ،خوشبخت نمیشدین.حالا هم قدر زندگیتونو بدونین و سعی کنید همه جوره حفظش کنید.زمان همه چیزو حل میکنه.شاید اینجوری به صلاحتون بوده.با دید مثبت برید جلو.ایشالا خوشبخت میشید.

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    خیلی ممنون که جواب دادین.
    2تا خواهر دارم که متاهل هستند.1ساله ازدواج کردن.
    روابط عاطفی پدر و مادرم معمولی هست.شایدم معمولی به پایین
    پدرم اگه میفهمید که خواهرام یا مادرم اطلاع دارن با اونها برخورد شدیدی میکرد.به همین دلیل از خواهرام و مادرم خواستم که اظهار بی اطلاعی کنند.چون نمیخوام بخاطر خواسته ی من اونا رو دعوا کنه یا بد وبی راه بگه!!
    مادرم اصلا در مورد ایشون با پدرم صحبتی نکردن و همش سعی میکردن که دعوا ختم بشه.وپدرمو قانع میکردن که 1قرار کاری بوده.
    همه فامیل از بابام حرف شنوی دارن و متاسفانه کسی نیست که بابام از ایشون حرف شنوی داشته باشه.ومرغش همیشه1پا داره.
    توی فامیل هم با کسی صمیمی نیستم.همه حرفامو به خواهرم میگم معمولا.
    ویرایش توسط سولماز : 10-23-2013 در ساعت 04:01 PM

  15. 2 کاربران زیر از سولماز بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    439
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    4
    تشکر شده 29 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    آدم میره دکتر واسه اینکه خوب بشه و اگر دکتر بهش قرص داد باید مصرف کنه این عقاید پوسیده رو هم که قرص عوارض داره لطفا بریزید دور
    شما از دکترتون دانا تر که نیستید


    به نظر شخصی من خواهر عزیزم سن شما خیلی خیلی کمه برای ازدواج ولی اگر اصرار دارید بهتره به اون آقا بگید بیاد خواستگاری
    در مورد پدرتون هم یک گوشتون رو در و گوش دیگه رو دروازه کنید تا بیشتر استرس نکشید
    امضای ایشان
    یک “حقیقت مضر” همیشه بهتر از یک “دروغ مفید” است . . .

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    خیلی ممنون که جواب دادین.
    2تا خواهر دارم که متاهل هستند.1ساله ازدواج کردن.
    روابط عاطفی پدر و مادرم معمولی هست.شایدم معمولی به پایین
    پدرم اگه میفهمید که خواهرام یا مادرم اطلاع دارن با اونها برخورد شدیدی میکرد.به همین دلیل از خواهرام و مادرم خواستم که اظهار بی اطلاعی کنند.چون نمیخوام بخاطر خواسته ی من اونا رو دعوا کنه یا بد وبی راه بگه!!
    مادرم اصلا در مورد ایشون با پدرم صحبتی نکردن و همش سعی میکردن که دعوا ختم بشه.وپدرمو قانع میکردن که 1قرار کاری بوده.
    همه فامیل از بابام حرف شنوی دارن و متاسفانه کسی نیست که بابام از ایشون حرف شنوی داشته باشه.ومرغش همیشه1پا داره.
    توی فامیل هم با کسی صمیمی نیستم.همه حرفامو به خواهرم میگم معمولا.

    پدرتون چند سالشونه و شغلشون چيه؟
    ازدواج خواهراتون به شيوه ى سنتى بوده؟
    يعنى منظورتون اينه که هيچکس نيست که روى ايشون تأثيرگذار باشه؟

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    55سالشه و شغلش فرهنگی بازنشسته
    خواهرام کاملا به روش سنتی ازدواج کردن
    بله هیچ کس نیست که بتونه رو بابام تاثیر بذاره.

  19. کاربران زیر از سولماز بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    509
    نوشته ها
    599
    تشکـر
    848
    تشکر شده 362 بار در 242 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ازدواج

    به نظر من از ازدواج با ایشون حداقل فعلاً منصرف بشین و این رو هم فراموش نکنید که شما حتی بعد از ازدواج هم به خانوادتون نیاز دارید.

    Sent from my HUAWEI G510-0200 using Tapatalk
    امضای ایشان
    دلم به مستحبی خوشست
    که جوابش
    واجبست...
    السلام علیک یا فاطمة الزهرا ...

  21. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    302
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    چرا اینقد دیر جواب میدین!من الان چیکار کنم!؟

  22. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط سولماز نمایش پست ها
    55سالشه و شغلش فرهنگی بازنشسته
    خواهرام کاملا به روش سنتی ازدواج کردن
    بله هیچ کس نیست که بتونه رو بابام تاثیر بذاره.
    خب ببينيد شما تا رضايت پدرتونو جلب نکنيد بهتره ازدواج نکنيد
    باتوجه به شرايط موجود شايد بهتر باشه اون آقا بگونه اى با پدرتون ارتباط بگيره که هم اعلام تمايل بکنه براى خواستگارى و هم پدرتون با اون پسر بيشتر آشنا بشه, چه بسا پدرتون هم نظر منفيشون نسبت به ايشون برگرده ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد