من دختر22ساله ای هستم حدودا سه ماهه باپسری اشناشدم 26 ساله خانواده دار ودنبال رشد وپیشرفت ومنطقی معیاراش براش خیلی مهمه.صبرونحمل خیلی مهمه براش میگه باهم تلاش کنیم وهمه چی بدست بیاریم تاالان رابطمون خوب بود اما بعد سفر2روزه که رفت واومد باهام سرد شده میگه منم حس دارم ولی بروزنمیدم که برای تصمیم گیری احساسی قدم برنداریم وای منم دلم میخاد حسشوبروزبده گاهی میزنه توذوقم وبعدش میگه میخام قوی بشی توزندگی تا یکم سوال پیچش میکنم میگه اخلافت بچگانس من خیلی کوتاه میام راستی یادم رفت بگم قدمون اردواجه .میترسه من جابزنم حس میکنم داره امتحانم میکنه لطفا راهنمایی کنید من چیکارباید بکنم؟چجوری رفتاربکنم؟به نظرشما اون دوسم داره ؟چرا داره اینجوری میکنه؟من دوسش دارم نمیخام ازدسش بدم وقتی تواس میگم ذوس دارم سرموروسینت بزارم میگه داری خیالبافی میکنی بچه ای من چیکارکنم؟چه رفتاری بکنم خیلی دوسش دارم