نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: احساس پوچی و سردرگمی

1712
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    احساس پوچی و سردرگمی

    سلام دوستان،تو رو خدا با راهنمایی هاتون کمکم کنید.متنم طولانیه ولی لطفا بخونید.
    من یه بار دیگه تاپیک زده بودم،اون موقع اوضاع زندگیم خیلی بهتر ازین بود،ولی حالا احساس میکنم همه چیز خراب شده.
    من و نامزدم در دو شهر متفاوت زندگی میکنیم.درین یک سال نامزدی،برای بار دوم بود ک ب شهر و خونشون میرفتم.بخاطر یک سری اتفاقا و مشکلات کاری و اقتصادیش،گرایش من بهش کم شده و خیلی وقتا توی ذوقش میزنم(میدونم اشتباهه ولی دست خودم نیست!) این حرفا و رفتارا و تو ذوق هم زدنا ادامه دار شد،تا اینکه شب آخری ک اونجا بودم،رفتاراش خیلی ب چشمم بد میومد...میخاستیم بریم خرید،ب اصرار من مامانشم بردیم،خیلی خوب بود،تا اینکه سر مسائل کوچیک و بزرگ،نامزدم جلوی مادرش با من خیلی راحت حرف میزنه،چیزایی ک نباید بلند بگه رو بلند مییکنه،ناراحتیاشو راحت جلوی مامانش بروز میداد،سر اختلاف نظر برای یک کفش جلوی مامانش ازم قهر کرد و رفت بیرون مغازه،بهم میگفت حوصله نداره و میخاد بره پیش ماشینش تا ما خرید کنیم و بریم پیشش(میخاست منو مامانشو تنها بزاره و این برلش خیلی راحته)البته مامانش خیلی خوبه ها ولی من از کار نامزدم دلخور شدم،خلاصه اینا رو هی ب روی خودم نیاوردم،توی ماشین موقع برگشت،شوخیایی جلوی مامانش میکرد ک اگه دو تایی بودیم ناراحت نمیشدم،ولی جلوی مامانش انتظار داشتم احتراممو نگه داره(البته میدید از شوخیاش خوشم نمیاد عذرخاهی میکرد ولی ناراحتیای من کم کم توی اون روز داشت روی هم جمع میشد)
    بعد از خرید،با خانوادش شام رفتیم بیرون،جلوی عمه هاش و اینا رقتار ب نسبت سردی از خودش نشون میداد(ک مثلا ینی اونم ناراحته) ولی بازم توقع داشتم جلوی خانوادش بیشتر بهم بها بده،نه اینکه ساکت کنارم بشینه و شام بخوره و گاهی از سر ناچاری بپرسه چیزی لازم ندارم!!!
    خلاصه دیگه نتونستم تحمل کنم،موقع برگشت از رستوران،با هم توی ماشین تنها شدیم،و من بهش گفتم ک از رفتار امروزش جلوی مامانش ناراحتم،از شوخیاش ناراحتم،رفته رفته حرفام با عصبانیت بیشتری گفته میشد،بهش گفتم از رفتار موقع شامش ناراحتم ،ولی هیچکدومو نپذیرفت،فقط گفت قصدی نداشته و اونم عصبانی شد و درمورد این زود ناراحت شدنام حرف خیلی زشتی زد،تا اینکه کارمون ب داد و بیداد رسید،زیادی عصبانی شده بود،نمیفهمید چی میگه،خشکم زده بود،پشت چراغ قرمز از ماشین پیاده شدم،ک ب زور سوارم کرد و گفت امشب ب بابام زنگ میزنه و میگه چ دختری داره!!(از عصبانیت نمیفهمید داره چبکار میکنه)
    رسیدیم خونشون،هنوز مادر و پدرش نیومده بودن،من رفتم تو اتاق و لحظه شماری میکردم ک زودتر صب بشه ک برگردم شهر خودم، و اون توی حیاط نشست،مامان و باباش ک اومدن،با اشکاش مواجه شدن و اون کاری رو کرد ک میدونست من بیزارم،و خانوادش رو در جریان قرار داد،کلی حرف زشت بهم زد،ک این کی بود قسمتم شد،ک کاش باهام آشنا نمیشد،جلوی مامان و باباش.
    مامانش اول شاکی بود و اومد سراغم،ولی بعد یکم حرف،آروم شد و فهمید منم حق دارم،بهشون گفتم ک پسرتون ب خاطر تحت فشار بودنش،این مدت همش ب من بی احترامی میکنه.باباش خیلی ب من حق داد و ب پسرش گفت ک اشتباه از توئه،مامانشم نمیدونست حق رو ب کی بده.گفت زنگ میزنم خانوادت بیان و چارتایی صحبت کنیم،ک من شدید مخالفت کردم،گفتم من میدونم ک اگه خانوادم در جریان قرار بگیرن دیگه هیچی مثل قبل نمیشه،در صورتی خانوادمو در جریان میزارم ک دیگه بخام تمومش کنم،بهشون گفتم در زندگی زناشوییم خانوادمم غریبه ان و گفتم که پیمانم از سر بیفکری شما رو در جریان گذاشت.گفتم ک ما شاید ب مرور با هم بهتر شیم ولی اگه خانوادم بفهمن،دیگه با پیمان مث قبل نمیشن.طرز فکرمو تحسین کردن و گفتن ما هم حرفتونو پیش خودمون نگه میداریم یه تایمی بهتون فرصت میدیم ک ببینیم خوب میشید یا نه.پیمان قبول کرد،رومو بوسید و قول داد ک احتراممو نگه داره،در ازاش ازم خاسته،وضعیت حجابمو بخاطرش بهتر کنم.ازم میخاد تغییر کنم!!!!و این خیلی سخته.
    خیلی حرفای بدی جلوی خانوادش بهم زد،من منطقی از خودم دفاع کردم.
    الان نمیدونم باید چیکار کنم؟!نمیدونم این قضیه رو از خانوادم مخفی نگه دارم یا نه؟!(برای حفظ زندگیم).نمیدونم چطوری میتونم حرفای زشتشو فراموش کنم؟!نمیدونم مامان و باباش چطوری میتونن اون شبو فراموش کنن.فقط میدونم با وجود همه این اتفاقا نمیخام طلاق بگیرم.میدونم اینطوری هیچی بهتر نمیشه،میدونم دشمنام شاد میشن،میدونم خیلیا منتظرن تا این اتفاق بیفته و بخندن...
    در حال حاضرم ازش خاستم یه مدت باهام تماس نگیره،با شنیدن صداش یاد حرفای زشتش میفتم.بابت کاراش عذر خاهی کرد و گفت ب نهایت عصبانیت رسیده بوده و قاطی کرده!!!ولی من نمیخام صداشو بشنوم فعلا.
    دوست داشتنم خیلی کم شده،اینو حس میکنم،ولی میخام زندگیمو بسازم،بخاطر اینکه پیمان انتخاب خودم بود. نمیخام جلوب خانوادم شرمنده انتخابم بشم.
    دوستان بهم بگید چیکار کنم؟!

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    سلام.
    از آخر نوشتتون شروع میکنم. به نظرم بهتره.

    ببینید، اگه دلیل پافشاریتون روی چیزی ، حالا چه این مساله یا مسائل دیگه، اینه که انتخابتون بوده و ممکنه شرمنده بشید، اشتباه می کنید. بعد از گذشت یه زمان و بزرگ شدن ، خود ما هستیم که انتخاب می کنیم، کلا زندگی پر از انتخاب های متفاوته. مثل انتخاب دوست، شریک زندگی، لباس، غذا و ...
    اگه با خانواده بیرون برین، یه غذا انتخاب کنین و بدمزه باشه شرمنده میشین؟ دوستی انتخاب کنین و بعد از مدتی ببینین دوست خوبی واسه شما نبوده شرمنده میشین؟ اصلا دلیل برای شرمندگی نیست. مخصوصا تو این مورد.
    نامزدی برای همین شناخت ها هست. دوران نامزدی یه فرصت طلایی برای شناخت بیشتر و بهتر کسی هست که قراره شریک زندگی ما باشه. یعنی یه فرصت برای اینکه بعد از مدتی با شناخت بیشتر ، تصمیم بگیریم کسی که انتخاب کردیم واقعا مناسب ماست، با ما جوره یا نه. این خیلی عادی و نرماله. دنیا پر از آدم های متفاوت هست که باید همدیگه رو پیدا کنن، نه همدیگه رو تغییر بدن و بعد بگن خب، این شد همونی که میخوام، الان این خوبه... اینطوری که میشه انگار مجسمه، یه چکش و قلم برداری یکیو کلا تغییر بدی و بشه همونی که میخواد، نمیشه دیگه، چون مجسمه نیست بعد از یه مدتی برمیگرده. البته نمیگم هیچکس نباید تو هیچ زمینه ای کوتاه بیاد، یا هیچ تغییری لازم نیست، ولی حل شدن مشکل تو دوران نامزدی نباید به شرط و شروط باشه، این بیشتر میتونه نشون دهنده انتخاب اشتباه باشه.
    اینکه از شما انتظار داشته باشن محجبه تر باشین، خب تفکر و نظرشون هست، و اگر با تفکر شما در تقابله، باید خوب فکر کنید واقعا می تونید این تغییر رو انجام بدین و نگه دارین یا نه؟ و اینکه به نظر منطقی نمیاد شرط بذارن اگه شما حجابتون بهتر شد رفتارشون باهاتون بهتر میشه ... وقتی شمارو دیده احتمالا همینطور بودین و با همین شرایط شمارو خواستن نه به شرط و شروط...

    همچنین اینکه سریع مسائل رو به خانوادشون میگن، مخصوصا جملاتی مقثل اینکه گفتین جلو پدر و مادرشون میگفتن چرا با شما آشنا شده و پشیمونه و ... ، حقیقتا نمیتونن با این وضعیت فرد قابل اعتمادی برای زندگی مشترک و تکیه کردن به عتوان یک مرد باشن، این میتونه نشونه یه تزلزل و لرزش کوچیک باشه که اصلا نمیشه به شرط عوض شدن و قول دادن ها توی دوران نامزدی آینده رو بنا کرد.

    برای تصمیم گیری، باید منطقی فکر کنید و کمی احساس رو توی این مرحله کنار بذارید. به نهایت عصبانیت رسیدن دلیل قانع کننده ای برای هر حرف و رفتاری نیست. دقت کنید شما الان نامزد هستین و این رفتار رو میبینین، چه تضمینی برای حل شدن این مسائل هست در آینده؟

    بیشتر توصیح بدم احساس میکنم خیلی منفی صحبت کنم. فقط ، نامردی فرصت شناخت و تصمیم گیری برای محکم کردن یک رابطه و شروع یک زندگی مشترک هست، که اگر شناخت باعث بشه به این نتیجه برسین مناسب هم نیستین، نه تنها هیچ شرمندگی نداره، بلکه رشد و بلوغ فکری شما رو میرسونه و مطمئن باشین، و خانوادتون هم این رو درک میکنن
    ویرایش توسط desboy : 02-16-2016 در ساعت 09:27 PM
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  3. کاربران زیر از desboy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینااااا نمایش پست ها
    دوست داشتنم خیلی کم شده،اینو حس میکنم،ولی میخام زندگیمو بسازم،بخاطر اینکه پیمان انتخاب خودم بود. نمیخام جلوب خانوادم شرمنده انتخابم بشم.
    دوستان بهم بگید چیکار کنم؟!

    من فقط کلی میگم ... دوره نامزدی دوره طلایی شناخته و تا میتونید باید برای رسیدن به تصمیمی درست و قاطع از هم شناخت پیدا کنید

    داشتن قدرت " نه گفتن " در این دوران میتونه زندگی خیلیارو از سقوط وشکست نجات بده ...

    ولی متاسفانه خیلی از افراد خودشون رو در حصار دوست داشتن و عادت قرار میدن و هر روز زندگی رو بدتر از دیروز شروع میکنن
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    سلام.
    از آخر نوشتتون شروع میکنم. به نظرم بهتره.

    ببینید، اگه دلیل پافشاریتون روی چیزی ، حالا چه این مساله یا مسائل دیگه، اینه که انتخابتون بوده و ممکنه شرمنده بشید، اشتباه می کنید. بعد از گذشت یه زمان و بزرگ شدن ، خود ما هستیم که انتخاب می کنیم، کلا زندگی پر از انتخاب های متفاوته. مثل انتخاب دوست، شریک زندگی، لباس، غذا و ...
    اگه با خانواده بیرون برین، یه غذا انتخاب کنین و بدمزه باشه شرمنده میشین؟ دوستی انتخاب کنین و بعد از مدتی ببینین دوست خوبی واسه شما نبوده شرمنده میشین؟ اصلا دلیل برای شرمندگی نیست. مخصوصا تو این مورد.
    نامزدی برای همین شناخت ها هست. دوران نامزدی یه فرصت طلایی برای شناخت بیشتر و بهتر کسی هست که قراره شریک زندگی ما باشه. یعنی یه فرصت برای اینکه بعد از مدتی با شناخت بیشتر ، تصمیم بگیریم کسی که انتخاب کردیم واقعا مناسب ماست، با ما جوره یا نه. این خیلی عادی و نرماله. دنیا پر از آدم های متفاوت هست که باید همدیگه رو پیدا کنن، نه همدیگه رو تغییر بدن و بعد بگن خب، این شد همونی که میخوام، الان این خوبه... اینطوری که میشه انگار مجسمه، یه چکش و قلم برداری یکیو کلا تغییر بدی و بشه همونی که میخواد، نمیشه دیگه، چون مجسمه نیست بعد از یه مدتی برمیگرده. البته نمیگم هیچکس نباید تو هیچ زمینه ای کوتاه بیاد، یا هیچ تغییری لازم نیست، ولی حل شدن مشکل تو دوران نامزدی نباید به شرط و شروط باشه، این بیشتر میتونه نشون دهنده انتخاب اشتباه باشه.
    اینکه از شما انتظار داشته باشن محجبه تر باشین، خب تفکر و نظرشون هست، و اگر با تفکر شما در تقابله، باید خوب فکر کنید واقعا می تونید این تغییر رو انجام بدین و نگه دارین یا نه؟ و اینکه به نظر منطقی نمیاد شرط بذارن اگه شما حجابتون بهتر شد رفتارشون باهاتون بهتر میشه ... وقتی شمارو دیده احتمالا همینطور بودین و با همین شرایط شمارو خواستن نه به شرط و شروط...

    همچنین اینکه سریع مسائل رو به خانوادشون میگن، مخصوصا جملاتی مقثل اینکه گفتین جلو پدر و مادرشون میگفتن چرا با شما آشنا شده و پشیمونه و ... ، حقیقتا نمیتونن با این وضعیت فرد قابل اعتمادی برای زندگی مشترک و تکیه کردن به عتوان یک مرد باشن، این میتونه نشونه یه تزلزل و لرزش کوچیک باشه که اصلا نمیشه به شرط عوض شدن و قول دادن ها توی دوران نامزدی آینده رو بنا کرد.

    برای تصمیم گیری، باید منطقی فکر کنید و کمی احساس رو توی این مرحله کنار بذارید. به نهایت عصبانیت رسیدن دلیل قانع کننده ای برای هر حرف و رفتاری نیست. دقت کنید شما الان نامزد هستین و این رفتار رو میبینین، چه تضمینی برای حل شدن این مسائل هست در آینده؟

    بیشتر توصیح بدم احساس میکنم خیلی منفی صحبت کنم. فقط ، نامردی فرصت شناخت و تصمیم گیری برای محکم کردن یک رابطه و شروع یک زندگی مشترک هست، که اگر شناخت باعث بشه به این نتیجه برسین مناسب هم نیستین، نه تنها هیچ شرمندگی نداره، بلکه رشد و بلوغ فکری شما رو میرسونه و مطمئن باشین، و خانوادتون هم این رو درک میکنن
    موافقم عزیزم.ولی اگه منظورم از نامزدی ،همون دوران عقد باشه،چی؟؟؟
    ما اسممون توی شناسنامه همه.حالا هم میگید بهترین تصمیم جداییه؟؟ الان فقط این مشکلاته،اونموقع علاوه بر این مشکلات،توزخندها و خوشحالیه حسودای اطرلفم(ک الان فکر میکنن خیلی خوشبختم) هم هست،ک خودش دنیاییه واسه نابود کردنم

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    خانوم،با هر بگو و مگو و دعوای مگه باید زندگی از هم پاشوند و دوست داشتنت به همسرت کم بشه، باور کن اکثر مرد ها ممکنه زیر فشار عصبانی بشن،نمی گم کار خوبی می کنند ولی اختیار دیگه از دست خارج میشه و همه فشارات باعث میشه حالا شم هم اشاره کردین انگار مشکل اقتصادی هم داره...

    حالا به یک نکته ای هم اشاره کردین اونم حجاب، میدونید همسرتون شما دوست داشته از ظاهر واندام وتیپ وغیره و به خاطر اینکه همیشه مال اون باسید اومده خواستگاری شماولی نمی دونم حجاب شما چجوریه و ممکنه از طرف اطرفیان و دوستانش چیز های شنیده وباعث رنجش شده،جامعه ما طوری که بعضا به زن ودختر های که حالا بد حجاب یا اصلا به حجاب اعتقاد ندارند نگا دیگه ای دارند وممکنه خدا نکرده برچسب هم بزنند در حالی که اینطور نیست،

    شما سعی کنید توو پوشش و حجاب که دارید مراعات کنید ،حالا چی میشه 5سانت مانتو بلند تر باشه ،یا ساق و ساپورت نپوشید (البته مثال میگم)شلوار معمولی بپوشید واز این قبیل...

  8. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینااااا نمایش پست ها
    موافقم عزیزم.ولی اگه منظورم از نامزدی ،همون دوران عقد باشه،چی؟؟؟
    ما اسممون توی شناسنامه همه.حالا هم میگید بهترین تصمیم جداییه؟؟ الان فقط این مشکلاته،اونموقع علاوه بر این مشکلات،توزخندها و خوشحالیه حسودای اطرلفم(ک الان فکر میکنن خیلی خوشبختم) هم هست،ک خودش دنیاییه واسه نابود کردنم
    این یعنی شناخت خوب و کافی به هم داشتین، خب پس کلی فکر کنین نه مقطعی، این مساله سخت و ناراحت کنندس، اما باید به شناخت کلی تون هم نگاهی کنین، اینکه شناخت شما از ایشون همچین فردی وبا همین خصوصیات اخلاقی بوده و قبولشون کردین یا نه
    و اینکه اسم نشوته شدن توی شناسنامه، دلیل منطقی نیست اگر متوجه شدین انتخابتون اشتباه بوده به خاطر شناسنامه یا رفتار و افکار دیگران به اشتباه بزرگگتری دامن بزنید.

    من شناخت کلی از نامزد شما ندارم که بتونم نکته مهمی اشاره کنم، این حرف ها هم منظور این نیست الان جدا بشید یا نشید، اصلا، با توجه به اینکه از حسودی و دشمنی اطرافیان واهمه دارین حدس زدم پی به انتخاب اشتباهی بردین که به خاطر دیگران هراس دارین به اشتباه خاتمه بدین و حرف هام بیشتر در این موضوع هست.
    البته از واژه مشکل استفاده نکنید، تو زندگی مسائلی پیش میاد که حلشون می کنیم، اون صحبت ها دنیا که هیچ، ذره ی کوچکی هم واسه نابود کردن شما نیست، اگر یاد بگیرین به حرف دیگران اهمیت ندین، هر دیگرانی مشکلات زیادی توی زندگیش داره که یا واسه فرار از مشکلاتش به دیگران ایراد میگیره یا یاد گرفته به حرف دیگران اهمیت نده.

    حرف ها، فکر ها و رفتارهای دیگران اصلا نباید باعث بشه روی تصمیم گیری های مهم زندگیتون اثر بذاره و یه مساله که به اشتباه بودنش پی بردین به خاطر حرف دیگران ادامش بدین ، این میتونه نابود کننده باشه، اما حل کردن درست مساله نه. دیگران همیشه حرف دارن واسه زدن، توی هر حال و هر شرایطی، حیالتون راحت منتظر نمی مونن شما شاد یا ناراحت بشین، حرف دارن واسه زدن. باید اهمیت ندادن به دیگران رو یاد بگیرین.

    حرف های من در جهت با هم بودن و جدایی نیست، فقط یه هدف داره، اگه به انتخاب اشتباه پی بردین، حرف دیگران اصلا نباید باعث تحمل یه اشتباه و ادامه دادنش بشه، در هر تصمیم گیری این صادقه. توی ازدواج که بحث زندگی و تکیه به هم هست که خیلی هم مهم تر. فقط صحبت های کسانی که بهشون یقین دارین خیرتون رو میخوان و افرادی با تصمیم های منطقی هستن باید تاثیر گذار باشه روی تصمیم گیری هاتون، ولی باز هم نه کاملا اثر پذیری، به عنوان راهنمایی و مشورت.

    اما اگر این رفتار و اخلاق کلی نامزدتون نیست، مقطعی پیش اومده و قبلا موارد مشابه نبوده، باید قابل حل باشه و با صحبت کردن با هم یا مراجعه حضوری به مشاور، میتونه مساله رو حل کنه.
    احساسی و تحت تاثیر دیگران تصمیم نگیرین، منطقی فکر کنین، و اگر به نتیجه محکم برای ادامه یا قطع رابطه رسیدین، نامزدی فرصت شناخت هست . یقین به درست یا اشتباه بودن چیزی، نباید تحت تاثیر شناسنامه، دیگران یا احساسات قرار بگیره. ملاک خودتون و ساخت آینده مناسب هست ته چیز دیگه
    ویرایش توسط desboy : 02-17-2016 در ساعت 09:44 AM
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  10. کاربران زیر از desboy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط omidd نمایش پست ها
    خانوم،با هر بگو و مگو و دعوای مگه باید زندگی از هم پاشوند و دوست داشتنت به همسرت کم بشه، باور کن اکثر مرد ها ممکنه زیر فشار عصبانی بشن،نمی گم کار خوبی می کنند ولی اختیار دیگه از دست خارج میشه و همه فشارات باعث میشه حالا شم هم اشاره کردین انگار مشکل اقتصادی هم داره...

    حالا به یک نکته ای هم اشاره کردین اونم حجاب، میدونید همسرتون شما دوست داشته از ظاهر واندام وتیپ وغیره و به خاطر اینکه همیشه مال اون باسید اومده خواستگاری شماولی نمی دونم حجاب شما چجوریه و ممکنه از طرف اطرفیان و دوستانش چیز های شنیده وباعث رنجش شده،جامعه ما طوری که بعضا به زن ودختر های که حالا بد حجاب یا اصلا به حجاب اعتقاد ندارند نگا دیگه ای دارند وممکنه خدا نکرده برچسب هم بزنند در حالی که اینطور نیست،

    شما سعی کنید توو پوشش و حجاب که دارید مراعات کنید ،حالا چی میشه 5سانت مانتو بلند تر باشه ،یا ساق و ساپورت نپوشید (البته مثال میگم)شلوار معمولی بپوشید واز این قبیل...
    ینی سر هر دعوا خانواده ها رو در جریان گذاشتن رو میشه با عصبانیت توجیه کرد،در صورتی ک میدونه من متنفرم ازین کار...تازه توی صحبتای مامانش فهمیدم ک حتی نماز نخوندن و اینا هم از جانب من،به مادرش گفته...طرز فکرش اینه ک باید در جریان باشن که اگه یه وقت مشکلی پیش اومد همه چیز رو بدونن،(با اینکه خیلی دوستم داره البته) ولی حس میکنم با این حرکتش ک اشکمو جلو خانوادش در آورد،منی ک مهمونش بودم،دیگه نمیتونم ببخشمش،مامانش خیلی خوب برخورد کرد،گفت ک حرفا پیش خودش میمونه،ولی حس میکنم با این همه،جلوشون کوچیک شدم.

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینااااا نمایش پست ها
    ینی سر هر دعوا خانواده ها رو در جریان گذاشتن رو میشه با عصبانیت توجیه کرد،در صورتی ک میدونه من متنفرم ازین کار...تازه توی صحبتای مامانش فهمیدم ک حتی نماز نخوندن و اینا هم از جانب من،به مادرش گفته...طرز فکرش اینه ک باید در جریان باشن که اگه یه وقت مشکلی پیش اومد همه چیز رو بدونن،(با اینکه خیلی دوستم داره البته) ولی حس میکنم با این حرکتش ک اشکمو جلو خانوادش در آورد،منی ک مهمونش بودم،دیگه نمیتونم ببخشمش،مامانش خیلی خوب برخورد کرد،گفت ک حرفا پیش خودش میمونه،ولی حس میکنم با این همه،جلوشون کوچیک شدم.
    نگفتم کار خوبی کرده،گفتم ممکنه برای خیلیا پیش بیاد!!! اون موقع نیاز داشته بایکی حرف بزنه،دیگه پدر وممادرش محرم اسرار هستند. شما نگران نباش کوچیک نشدی شما عروس اون خانواده هستی ،آبرو اونا هم هستی....

    خب نماز بخونید دیگه چی میشه،ثواب هم داره،گفتم که اون از بیرون تحت فشار به خاطر طرز لباس پوشیدن شما و به نوعی حرف های می شنوه که نه می تونه حرفی بزنه ونه کاری وعذاب میکشه ،اگه بشه شما مراعات کن زندگیتون روبه راه بشه..

  13. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    این یعنی شناخت خوب و کافی به هم داشتین، خب پس کلی فکر کنین نه مقطعی، این مساله سخت و ناراحت کنندس، اما باید به شناخت کلی تون هم نگاهی کنین، اینکه شناخت شما از ایشون همچین فردی وبا همین خصوصیات اخلاقی بوده و قبولشون کردین یا نه
    و اینکه اسم نشوته شدن توی شناسنامه، دلیل منطقی نیست اگر متوجه شدین انتخابتون اشتباه بوده به خاطر شناسنامه یا رفتار و افکار دیگران به اشتباه بزرگگتری دامن بزنید.

    من شناخت کلی از نامزد شما ندارم که بتونم نکته مهمی اشاره کنم، این حرف ها هم منظور این نیست الان جدا بشید یا نشید، اصلا، با توجه به اینکه از حسودی و دشمنی اطرافیان واهمه دارین حدس زدم پی به انتخاب اشتباهی بردین که به خاطر دیگران هراس دارین به اشتباه خاتمه بدین و حرف هام بیشتر در این موضوع هست.
    البته از واژه مشکل استفاده نکنید، تو زندگی مسائلی پیش میاد که حلشون می کنیم، اون صحبت ها دنیا که هیچ، ذره ی کوچکی هم واسه نابود کردن شما نیست، اگر یاد بگیرین به حرف دیگران اهمیت ندین، هر دیگرانی مشکلات زیادی توی زندگیش داره که یا واسه فرار از مشکلاتش به دیگران ایراد میگیره یا یاد گرفته به حرف دیگران اهمیت نده.

    حرف ها، فکر ها و رفتارهای دیگران اصلا نباید باعث بشه روی تصمیم گیری های مهم زندگیتون اثر بذاره و یه مساله که به اشتباه بودنش پی بردین به خاطر حرف دیگران ادامش بدین ، این میتونه نابود کننده باشه، اما حل کردن درست مساله نه. دیگران همیشه حرف دارن واسه زدن، توی هر حال و هر شرایطی، حیالتون راحت منتظر نمی مونن شما شاد یا ناراحت بشین، حرف دارن واسه زدن. باید اهمیت ندادن به دیگران رو یاد بگیرین.

    حرف های من در جهت با هم بودن و جدایی نیست، فقط یه هدف داره، اگه به انتخاب اشتباه پی بردین، حرف دیگران اصلا نباید باعث تحمل یه اشتباه و ادامه دادنش بشه، در هر تصمیم گیری این صادقه. توی ازدواج که بحث زندگی و تکیه به هم هست که خیلی هم مهم تر. فقط صحبت های کسانی که بهشون یقین دارین خیرتون رو میخوان و افرادی با تصمیم های منطقی هستن باید تاثیر گذار باشه روی تصمیم گیری هاتون، ولی باز هم نه کاملا اثر پذیری، به عنوان راهنمایی و مشورت.

    اما اگر این رفتار و اخلاق کلی نامزدتون نیست، مقطعی پیش اومده و قبلا موارد مشابه نبوده، باید قابل حل باشه و با صحبت کردن با هم یا مراجعه حضوری به مشاور، میتونه مساله رو حل کنه.
    احساسی و تحت تاثیر دیگران تصمیم نگیرین، منطقی فکر کنین، و اگر به نتیجه محکم برای ادامه یا قطع رابطه رسیدین، نامزدی فرصت شناخت هست . یقین به درست یا اشتباه بودن چیزی، نباید تحت تاثیر شناسنامه، دیگران یا احساسات قرار بگیره. ملاک خودتون و ساخت آینده مناسب هست ته چیز دیگه
    متوجه منظورتون هستم،ولی وقتی در عمل قرار میگیری خیلی سخته...از طرفی بارها گفته و حس کردم ک دوستم داره،از طرفی رفتارهایی داره ک ب دلم نمیشینه و مجبور ب تذکر میشم و این تذکرات روی هم جمع میشه و میرسه ب جایی مثل اون شب!!!
    از طرف دیگه،ما سر مسائلی مثل بچه دار شدن،زمانش،تعدادش،سر همه اینا اختلاف نظر داریم،من یه دونه بچه سالم میخام هر وقت ک آماذگیشو داشتم،اون یه بچه رو کار منفوری میدونه و ازم میخاد زودتر بعد ازدواج اقدام کنیم.سر زمانش باهام راه اومده و تعدادشو میگه باید توی شرایطش قرار بگیرم...نمیدونم این مسائل رو چطور باید حل کرد،واقعا درست اینه ک صبر کنم یا همین الان اتمام حجت کنم؟!؟!

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط omidd نمایش پست ها
    نگفتم کار خوبی کرده،گفتم ممکنه برای خیلیا پیش بیاد!!! اون موقع نیاز داشته بایکی حرف بزنه،دیگه پدر وممادرش محرم اسرار هستند. شما نگران نباش کوچیک نشدی شما عروس اون خانواده هستی ،آبرو اونا هم هستی....

    خب نماز بخونید دیگه چی میشه،ثواب هم داره،گفتم که اون از بیرون تحت فشار به خاطر طرز لباس پوشیدن شما و به نوعی حرف های می شنوه که نه می تونه حرفی بزنه ونه کاری وعذاب میکشه ،اگه بشه شما مراعات کن زندگیتون روبه راه بشه..
    نماز میخوندم،ولی با این مشکلات پیش روم یکم از خدا دور شدم،میدونم دارم بچه بازی در میارم،ولی خستگی و گیجی خیلی بهم فشار آورده.
    از طرفی دايم سر حجاب و نماز تذکر داده میشه،برای همین جبهه گرفتم ناخاسته

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینااااا نمایش پست ها
    نماز میخوندم،ولی با این مشکلات پیش روم یکم از خدا دور شدم،میدونم دارم بچه بازی در میارم،ولی خستگی و گیجی خیلی بهم فشار آورده.
    از طرفی دايم سر حجاب و نماز تذکر داده میشه،برای همین جبهه گرفتم ناخاسته
    توکل به خدا کنید،مشکلات هم حل میشه،همه مشکل دارند ولی باید تحمل کرد زندگی اینجوریه....

  17. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مینااااا نمایش پست ها
    متوجه منظورتون هستم،ولی وقتی در عمل قرار میگیری خیلی سخته...از طرفی بارها گفته و حس کردم ک دوستم داره،از طرفی رفتارهایی داره ک ب دلم نمیشینه و مجبور ب تذکر میشم و این تذکرات روی هم جمع میشه و میرسه ب جایی مثل اون شب!!!
    از طرف دیگه،ما سر مسائلی مثل بچه دار شدن،زمانش،تعدادش،سر همه اینا اختلاف نظر داریم،من یه دونه بچه سالم میخام هر وقت ک آماذگیشو داشتم،اون یه بچه رو کار منفوری میدونه و ازم میخاد زودتر بعد ازدواج اقدام کنیم.سر زمانش باهام راه اومده و تعدادشو میگه باید توی شرایطش قرار بگیرم...نمیدونم این مسائل رو چطور باید حل کرد،واقعا درست اینه ک صبر کنم یا همین الان اتمام حجت کنم؟!؟!
    بله تصمیم گیری سخته، مخصوصا برای مسائل مهم.
    الان خودتون میگین حس میکنین دوستتون داره، و احتمالا شما هم همینطور، گرایش به هم اولین شرط هست، شرط لازم هست، اما کافی نیست.
    الان شما توی گفته های خودتون از نظر تفکر، اعتقاد، مذهبی، پوشش و حتی کوچکترین مسائل زندگی که شاید اهمیتی ندارن اختلاف دارین، حالا شاید یه سری از سر لجبازی... خب این اختلافات رو باید منطقی بررسی کنین و بهشون فکر کنین در آینده چه قدر موثر واقع میشن و آیا ممکنه مسائل بزرگتری به وجو د بیارن یا نه، اختلافات با این اوضاعی که تعریف کردن مسلما باعث تقابل شما و نامزدتوت خواهد شد اگه کسی نتوته واقعا تغییر کنه و کوتاه بیاد، و این تغییر و کوتاه اومدن اصلا آسون نیست ... اونم وقتی تفکرتون این باشه که بر اثر اجبار باید صورت بگیره ...
    جدا از صحبت های نامزدتون، پوشش بهتر و نماز و صحبت با خدا از راهش رو برای آرامش و تصمیم گیری بهتر اوی زندگی خودتون انتخاب کنید، مطمئن باشید نتیجش رو خودتون می بینید، از همین انروز شروع کنید، نه به خاطر تامزدتون یا حرف و فکر خانوادشون یا دیگران، به خاطر خودتون و بهترین دوست خودتون یعنی خدا، بعد از نماز با خدا حرف بزنین و واسه تصمیم گیری کمک بخواین، میتونین با خانواده خودتون و مشاور هم مشورت کنید.

    من نمیگم آسونه، چه موندن چه رفتن ، هردو تصمیم های بزرگ و سخت برای زندگی هر انسان هست، و در عین سختی، باید گرفته بشن ، و توی این تصمیم گیری ها کفه ی ترازوی عقل و منطق باید سنگین تر باشه ته احساس و عواطف ...
    ویرایش توسط desboy : 02-17-2016 در ساعت 02:40 PM
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  19. کاربران زیر از desboy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    بله تصمیم گیری سخته، مخصوصا برای مسائل مهم.
    الان خودتون میگین حس میکنین دوستتون داره، و احتمالا شما هم همینطور، گرایش به هم اولین شرط هست، شرط لازم هست، اما کافی نیست.
    الان شما توی گفته های خودتون از نظر تفکر، اعتقاد، مذهبی، پوشش و حتی کوچکترین مسائل زندگی که شاید اهمیتی ندارن اختلاف دارین، حالا شاید یه سری از سر لجبازی... خب این اختلافات رو باید منطقی بررسی کنین و بهشون فکر کنین در آینده چه قدر موثر واقع میشن و آیا ممکنه مسائل بزرگتری به وجو د بیارن یا نه، اختلافات با این اوضاعی که تعریف کردن مسلما باعث تقابل شما و نامزدتوت خواهد شد اگه کسی نتوته واقعا تغییر کنه و کوتاه بیاد، و این تغییر و کوتاه اومدن اصلا آسون نیست ... اونم وقتی تفکرتون این باشه که بر اثر اجبار باید صورت بگیره ...
    جدا از صحبت های نامزدتون، پوشش بهتر و نماز و صحبت با خدا از راهش رو برای آرامش و تصمیم گیری بهتر اوی زندگی خودتون انتخاب کنید، مطمئن باشید نتیجش رو خودتون می بینید، از همین انروز شروع کنید، نه به خاطر تامزدتون یا حرف و فکر خانوادشون یا دیگران، به خاطر خودتون و بهترین دوست خودتون یعنی خدا، بعد از نماز با خدا حرف بزنین و واسه تصمیم گیری کمک بخواین، میتونین با خانواده خودتون و مشاور هم مشورت کنید.

    من نمیگم آسونه، چه موندن چه رفتن ، هردو تصمیم های بزرگ و سخت برای زندگی هر انسان هست، و در عین سختی، باید گرفته بشن ، و توی این تصمیم گیری ها کفه ی ترازوی عقل و منطق باید سنگین تر باشه ته احساس و عواطف ...
    ممنونم دوست عزیز.بابت وقتی ک میزاری و نظراتت.
    اگه مجردی بهت توصیه میکنم،حرفا و تعریفای شب خواستگاری و رفتارای گول زننده دوران آشنایی رو ملاک قرار نده!!!

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25076
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    18
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی و سردرگمی

    دوستان؟!۴ روز از اون قضیه میگذره،بهش گفته بودم بهم زنگ نزنه...اوایل بیشتر از یک روز نمیتونست صدامو نشنوه،اما این بار،ب بهونه اینکه میخواد حالم خوب بشه،الان ۴ روز صدامو نشنیده و هیچ اعتراضی نکرده،گاهی با اس حرف زدیم،من اونقد شکستم و احساس خورد شدن میکنم ک دلم میخاد اونم خرد کنم،توی حرفام پره از کنایه و تحقیر...وقتی میبینم اصلا از کار اونشبش پشیمون نیست،از رابطه باهاش میترسم،وقتی میبینم حق به جانبه، عصبی میشم و تو حرفام میکوبمش...دائم بهم میگه دوستم نداری و ازین حرفا...چون دختر پرطرفداری ام،ب من تهمت میزنه ک منم دلم ب همین پرطرفدار بودنا خوش شده و ازش دلزده شدم.
    بش گفتم من توی این زندگی تضمینی برای حفظ احترامم نمیبینم! جواب داد ک مطمئنی ک حرف آخرته؟! ب قول خودش میخاد یا رومی بشه یا زنگی!!
    من دلم میخاستی پا ب پای راضی کردنم بیاد.
    خانوادم میشکنن اگه من ب طلاق برسم.هر چی فکر میکنم میبینم حاضرم خودم سختی بکشم ولی زندگیمو حفظ کنم.
    پیمان خیلی اصرار ب مشاوره داشت،ولی من روی دنده لج افتادم،ناخودآگاه بش گفتم ک باهاش هیچجا نمیرم!!!!
    کمکم کنید دوستان!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پول و یک دعوای دلچسب پولکی!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-16-2017, 03:54 PM
  2. نمیخوام دیگه بهش فکر کنم
    توسط a.b در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 04-14-2015, 08:32 PM
  3. زندگی هیچ و پوچ من
    توسط saeedirani در انجمن افسردگی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 04-13-2015, 12:40 AM
  4. تفريحات و زندگي بچه پولدارهای تهرانی
    توسط farokh در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-15-2014, 05:49 PM
  5. درباره روانشناسی پول و پولدار شدن!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-26-2013, 01:02 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد