مگه صادق جان عروسكي كه صبر كني ببيني اون باهات چطوري بازي ميكنه !!!!!!!!!!!!
من احساس میکنم خیلی قضیه یه طرفه شده و همه دارن یه طرفه قضاوت میکنن
اولا که اون دختر سنش کمه دوما ما که صحبتاشو نشنیدیم شاید دختر هم دلایل قابل قبولی داشته باشه
اقا صادق یعنی شما هیچ برخورد بدی باهاش نداشتید؟؟؟؟؟
پیش من نیستی ببینی چجوری عذاب میکشم اون وقت متوجه میشی-سنش19 هست- صحبت هاشم :تورو نمیخوام - دوستت ندارم _لیا قتمو نداری - تو زشتی و........هیچ دلیلی نداره فقط میخواد جدا بشه میگه: قبل ازدواج بهش زور گفتن با من ازدواج کنه ولی داداشش اینا رو تایید نمیکنه میگه بار اول زورکی بود ولی بار دوم خودش خواست قبل ازدواج دو بار دیدمش از خنده هاش معلوم بود دوستم داره حتی میگفت قو ل وقرارامون قبول مشکلی ندارم الان هم میگه منو نمیخواد سرکارم گذاشت با احساساتم بازی کرد هیچ برخورد بدی باهاش نداشتم فقط بهش محبت میکردم-در ضمن بعد عقدمون یکسره با یکی از دوستاش به قول معروف رفیق فابریکش پیام میدادن چن تاشو خوندم یکیش اینه ازش پرسیده بود :تو که نمیخواستی ازدواج کنی میخواستی مجرد بمونی که- دومیش:شغل شوهرت چیه گفت کاسب(من کاسبم)بعد بهش گفت کاسب چه شغلیه بهتر از اینا لیاقتته دیگه متوجه شدی قضیه از چی قراره یا بازم برات توضیح بدم
بنظر من آقاي فرخ دست ميگن و حرفاشون منطقيه اگه خودش ميخاد پس بره درخواست بده خانوادش چي ميگن ؟ عجولانه تصميم نگيريد به حرفهاي آقاي فرخ هم فكر كنيد
خوب یه کاری کن ارتباطش با دوستش قطع بشه کلا بعد از یه مدت ببین وقتی با دوستش صحبت نمیکنه اخلاقو رفتارش چه جوری میشه؟؟؟؟؟؟؟
شاید همش مقصر اونه و چون همسرتم سنش پایینه تحت تاثیر اون قرار گرفته
می خواهی بگویی دوستش تحریکش می کنه؟؟باشه
من هم اول می خواستم بگویم سعی کن مثل یک مرد بهش محبت کنی و به خودت علاقمند،،
ولی
فکر کردم نمی شه،،احتمالش خیلی کم است که درست شه
:تورو نمیخوام - دوستت ندارم _لیا قتمو نداری - تو زشتی
میگفت یک تیپی میزدم یک آرایشی میکردم چشم پسرارو در میووردم
راستش غیر عادی است..و به مشاوره و درمان نیاز دارد
ببین،،
نزدیک 30 تا پیامک..الان یک جای خوب ذخیره کردم آیا اینا برام مدرک میشه واسه دادگاه
باید تا یک مدت صداهاشو ضبط کنم
(درمورد مسائل جنسی)باید به زور اینکارو انجام بدم
این ها هم درست نیستند
مگر جنگ است
خیلی شرافتمندانه ازش جدا شو
و مطمئن باش پشیمان خواهد شد روزی خودش هم از این کار ( از چاله به چاه )
مهریه اش را هم نده،،ولی بی جنگ و دعوا
راستي الان شما چندسالتونه ؟
من عجولانه تصمیم نمیگیرم -دست آقای فرخ رو میبوسم دستش درد نکنه من که نمیگم منطقیه-خودش میخواد ولی به دودلیل این کارو نمیکنه :1. از باباش میترسه چیزی نمیگه بهش اونم ما به زودی به باباش میگیم2مهریشو میخواد حاضر هم نیست ببخشه خودش اینو بهم گفت چون منم نمیخوام بهش بدم چون با احساساتم بازی کرده هرکی داستانمو نمیدونه از اول بخونه متوجه میشه چه خبره.
ديگه اينكه مهريه ميخاد مثل اين هست كه بقالي باز كرده
ببین این دختره حتی به شیخ و پیغمبر هم فحش میده غیر قابل درمانه- بهش خیلی محبت کردم ولی فایده ای نداشت-میخوام شرافتمندانه ازش جدا بشم ولی مهریشو میخواد حاضر نیست ازش بگذره-من یک قرون بهش نمیدم چون با احساساتم بازی کرده پیامک هارو هم برای اون روز جدایی نگه داشتم حالا سوال من اینه چکار کنم بهش مهریه تعلق نگیره همین پیامک ها خوبه
اقا صادق شما میگید فقط چند هفته اس عقد کردیم
خیلی عجله میکنید وتند میرید
آخه كيانا جون معمولا اوايل دوران عقد همه love ميتركونن نه اينكه اس ام اس بزنه كه ازت متنفرم و مهريمو ميخام .
به نظرت اينا غيرنرمال نيست ؟!!!!
صحبت شما درسته عزیزم
اما شاید اون دختر سر لجبازی با خانواده اش واینکه خوب سنشم کمه داره اینکارارو میکنه
حرف شما درسته دلیل رفتاره این دختر محدود بودنشه اما من احساس میکنم اقا صادقم یکم عجله میکنه یعنی میخواد زود همه چی رو یا درست کنه یا طلاق بده
من میگم بهتره به پدر دختره بگه و رفتار دخترشونو توضیح بده و برای چند روز با دختره قطع ارتباط کنه شاید متوجه شد و قدره اقا صادقو دونست
چيزي كه من توي اوايل عقد دوستان و اطرافم ديدم اين بوده كه يه لحظه هم نميتونستن از هم جدا باشن .
حالا اين كه اين دختر داره توي 2 هفته اول عقد اين كارها رو انجام ميده . نشون ميده كه فقط ميخاسته لباس عروس بپوشه و معامله كنه تا به خواسته هاش برسه بدون دخالت خانواده اش
خب درسته که فقط دو هفته است که از این زندگی میگذره ...
و شاید محدود بودن اون تو محیط خونه عامل این اتفاقات شده باشه ... ولی دوستش تو این ماجرا میتونه نقش داشته باشه
مطمئنا" اگه ازش پرس و جو بشه میشه فهمید که این دختر واقعا" چی تو دلشه ...
ولی هر چی هست ، دختر بدجوری از همه چی نفرت داره و واقعا" هیچ علاقه ای به این زندگی ام نداره ...
خب بهتره در این مورد با خونواده دختر حرف زده بشه ... چون ودن کسایکه مثل این دختر وقتی به این حالت رسیدن
یا از خونه فراری شدن و یا دست به خودکشی زدن ...
شاید مسخره باشه ولی حالتهای برای این افراد همراه با احساسات زیاد به وجود ممکنه بیاد که دیگه نشه روشون کنترلی داشت
خـــــدانـگهــــــدار
دقیقا" همینه ... دوران عقد دوران خیلی خوبیه و بقول دوستان love بترکه ... ولی الان که اولشه دیگه وای به روز اخرش ...
ولی خدایی کسی نمیدونه مشکل این دختر چیه ؟ فکر کنم اگه با دوستش صحبت کنید، بتونید بفهمید مشکل چیه ؟
هر چی باشه تمام راز و درددل اینا پیش همه ... و اون الان میدونه چی تو دل این دختر میچرخه ...
وی اگه قصدش معامله باشه دگه کاری نمیشه کرد و متاسفانه بحث مهریه طوریه که اگه زن هم خیانت کرده باشه
مهریه بهش تعلق میگیره ... ولی در این مورد باید از شوهر تمکین کنه ...
به هرحال باید بین زندگی مشترک و مهریه یکی رو انتخاب بکنه ...
خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
يكي همچون نسيم دشت مي گويد
كنارت هستم اي تنها...
آره درسته مادرش میگه از کوچیکی زیاد بیرون نمیرفته خانه نشین بوده حتی از شهرمون هم بیرون نرفته-میگه از پدرومادرم متنفرم چون به زور و تهدید گفتن ازدواج کن-اون که صددرصد دوستش تو ماجرا نقش داره اوایل خوب بود الان بده صددرصد دوستش مقصره-تازه میگه اگه جدا نشیم خودکشی میکنه اینو خودش جدی بهم گفت.
سلام
عزیز واقعا متاسفم از آنچه که شنیدم ولی خوب گلم, سن هر دوی شما برای ازدواج امروز خیلی کم بوده و هست(25 سال). در ضمن خیلی کم راجب مسائل انسانی و اجتمایی میدانید. کار خاصی هم در مورد این خانم نمیتوانید بکنید چون بر عکس تصور شما اصلا شما رو دوست نداشته و ندارند بلکه نوجوان 19 ساله ای بودند که دوست داشتند بهشون بگن نو عروس و حالا هم ترسیده و پا پس کشیده اند یا به قول شما از ترس پدر و........ !!!جان کلام اینکه هیچ تضمینی نیست که ایشان بر فرض اینکه وارد زندگی با شما هم که بشوند فردا با یک بچه و یا چند بچه دوباره تقاضای جدایی نکنند؟؟؟
در سن و سال شما نیز به دلیل ترشح هورمونهای شدید مغزی مثل دوپامین این نوع عاشق شدن عادیه ولی نترسید فراموش خواهد شد. موفق باشید
با سلام
دوست عزیز بنظر من یک خیره که با چنین دختری ازدواج نکردی ... خیلی خدارو شکر کن ... که نجاتت داده
بنظر من ایشون شمارو ساده و پاک دیده احتمالا هم دیده اند وضیعت مالی خوبی هم دارید ... یجورایی ..یه نقشهایی برای شما کشیده اند ...
دوست عزیز دست انسان مومن باید پاک باشه ولی نباید ساده باشه .. مومن میگن باید با هوش باشه .. من که فکر میکنم شما نخواهد خودتو مشغول کنی .. بزار خودش بره دنبال کار هایی قانونیش ..
علی القاعده ایشون نمیتونن طلاق بگیرند ... مهریه هم فکر میکنم نصف میشه اگر باهم نبودین ولی بنظرم این بهایی خوبیه که شما از خواب غفلت بیرون بیاید .. و یک مقدار با دید بازتر اطراف خودتون رو ببنید
و به جانماز اب کشیدن دور بریاتو توجه نکنید .. خیلی از حقایق در ظاهر نیست در باطن افراد هست .. پس با دقت به اطرافتون نگاه کنید.
بزارید ایشون بره دنبال کار هایی قانونی انقد بره تا علف زیر پاش سبز بشه ... بنظرم مهریه رو بهش بدید .. چون بلاخره شما یه عهدی کردید .. ولی میتونید خیلی راحت طلاقش ندید تا درس عبرتی بشه براش .. که با احساس کسی نتونه بازی کن ..
شما برو دنبال زندگیت یه دختر خوب با کمالات پیدا کن .. زندگی تو با خوبی خوشی شروع کنید ..
ویرایش توسط نیما. : 09-12-2014 در ساعت 03:10 AM
با سلام اگه مهریشو بخشید خواست توافقی جدا بشیم بازم میتونم طلاقش ندم میخوام منم اذیتش کنم اما چجوری این کارو کنم تو دارو ندارم فقط یک مغازه دارم قیمتش 100 میلیونه میترسم مصادرش کنن حاضرم قسطی بدم مهریشو آیا دادگاه حاضر میشه قبول کنه من برجی 100 هزار تومن بدم تا آخر عمرش نگهش دارم یکی یکی موهاش سفید بشه برام توضیح بدین آیا باز هم با طلاق ندادنش میتونم یک زن دیگه بگیرم .
خیلی خیلی کار بدیه،،این فکر ها را نکن و به حرف های بد دیگران هم گوش نکن،،تو هنوز خیلی جوانی و هیچ اتفاق خیلی بده هم نیفتاده،،ممکن است برای هر کسی پیش بیاید،،تو هیچ نیازی به انتقام نداری و انقدر قوی و مرد هستی که آن دختر را با بی تفاوتی محض ول کنی برود پی کار خودش و زندگی بهتر و شیرین تری را از سر بگیری با کسی که خیلی خیلی دوستت دارد و برایت ارزش و احترام قائل است،،اوکی؟؟
قاضي با ديدن جوان درشت اندام، روي صندلي نيم خيز شد. علامت تعجب بزرگي در برابر افکارش قرار گرفت «آيا اين همان جوان لاغراندام ويلچرنشين است؟» در اين هنگام ورود پيرزن به اتاق قاضي، ترديدها را از بين برد: «درست گفتي آقاي قاضي خدا هيچ بنده اي را فراموش نمي کند!» هنوز قاضي از بهت و حيرت خارج نشده بود که پيرزن با تشريح ماجرا به سوال ها پاسخ گفت: چند سال قبل پسر تازه دامادم بر اثر تصادف با خودروي سواري، قدرت حرکتي خود را از دست داد. در اين وضعيت، بيمه حدود ۸۰ميليون تومان به ما پرداخت کرد، اما پزشکان قانوني مي گفتند به خاطر شرايط خاص مصدوم، تا يک سال آينده نمي توانند نظر قطعي خود را درباره صدمات وارده اعلام کنند. آن روزها ما کسي را براي پيگيري پرونده تصادف نداشتيم به همين خاطر با مشورت قاضي وکالت نامه محضري به برادرم داديم تا او پيگير دريافت ديه باشد. آن روز قاضي به ما گفت: آيا به برادرتان اطمينان و اعتماد کامل داريد؟ من با خنده گفتم: آقاي قاضي اين آقا برادر من و دايي فرزندم است چگونه مي توانيم نسبت به او بي اعتماد باشيم! زندگي سختي را مي گذراندم و پسرم هر روز ضعيف تر مي شد در همين حال عروسم مهريه اش را به اجرا گذاشت و حدود ۳۰ميليون از پول ديه را گرفت، بقيه پول ها را هم برادرم با وکالتي که از ما داشت بالا کشيد. مدتي بعد هم عروسم با اين عنوان که نمي تواند با يک فرد معلول زندگي کند آرايش هايش را غليظ تر کرد و بعد از آن هم با حکم دادگاه طلاق گرفت و رفت. ديگر من مانده بودم و جواني که هر دم جلوي چشمانم آب مي شد. از برادرم به اتهام کلاهبرداري شکايت کردم اما همه مدارک او براي بالا کشيدن پول هاي ديه قانوني بود. آن روز آقاي قاضي به من گفت: همه چيز را به خدا بسپار! او هيچ بنده اي را فراموش نمي کند! بعد از اين ماجرا قاضي مرا به يکي از مراکز امدادي معرفي کرد ومن با کمک آن ها توانستم از عهده مخارج دارو و درمان فرزندم برآيم. ماه محرم بود و من با توسل به ائمه(ع) هر شب به درگاه خداوند دعا مي کردم تا اين که شبي پسرم با تکان دادن دستش از من آب خواست. از خوشحالي پر مي کشيدم تا او را نزد پزشک معالجش بردم. حدود ۲هفته بيشتر طول نکشيد که او سلامتي نسبي خود را به دست آورد و حالا هم اين همان جوان معلول ويلچرنشين است. پيرزن ادامه داد: اما از سوي ديگر برادرم معتاد شد و زندگي خود را «دود» کرد. زنش هم از او طلاق گرفت و اکنون کارتن خواب شده است. عروس سابقم هم به عقدموقت مردي در آمد. آن مرد هم بعد از بالا کشيدن پول هايش او را رها کرد و اکنون آواره کوچه و خيابان است. در اين حال او اصرار دارد که دوباره با پسرم ازدواج کند! حالا هم دلم به حالش مي سوزد اما نمي توانم آن روزهاي تلخ را فراموش کنم... پيرزن به قاضي شعبه ۸۰۲ گفت: کلام آن روز شما را هيچ گاه از ياد نمي برم! دقايقي بعد پيرزن و پسر جوانش در حالي اتاق را ترک کردند که اين جمله قاضي را هم با خود به يادگار بردند «خداوند انسان هايي را که به خاطر او گذشت مي کنند دوست دارد...
سلام
میخوام در مورد رابطه زندگی با همسرم کمکم کنید
سلام منم یه خانومم و شوهرم کاسب و مشکل خانوم شما روداشتم ودر دوران عقدم حرف جداییو زدم به دلیل اینکه پشیمون شده بودم فکر میکردم لیاقتم بیشتر از اینه اعتمادی به حرفاشو علاقش نداشتم ببین زیادی با غرور رفتار نکردی اونطوری که یه دختر دوست داره ابرزا علاقه کردی ازش دلبل قانع کننده خواستی تونستی همه محبتی که داشتی به پاش بریزی من اینطوری شده بودم چون به علاقش شک داشتم خواهرانه میگم اونقدر محبت کن حرفای عاشقانه بزن تا تاثیر بزاره مطمین باش اون به پول احتیاج نداره البته اگر کسیو زیر سر نداره حتما مشاور برید بعد تصمیمی به جدایی بگیر بعضی وقتا به خاطره احساسی که پدر مادرا دارن نمیتونن کمک کنن خانواده به من کمک نکرد
به نظرم يه مسافرت برو باهاش وگوشيش رو ازش بگير يا قايمش كن بلدي خودت ببين بازم نمي خواد بمونه طلاق نگير اون دختر شايد نقشه اش امتحان كنه چقدر دوستش داري خودتون به زندگي هيجان وانرژي بدديد هردفعه براش كاري كنيد سوپرايزش كن حتي اگر طلاق گرفت خاطر شما رو باخودش ببره وبهترين عذاب وجدانه
سلام..
من 21 سالمه
دقیقا همین مشکلو داشتم
17 سالم بود ک با پسرخالم ازدواج کردم
به اصرار مادرم و پدرم ...
ینی هرچی گفتم ک نمیخام ..نشد ک نشد
پسرخالم ازم ده سال بزرگتر بود..
از قیافش حالم بهم میخورد..اصن تیپشو نمیپسندیدم...اخلاقشو ..هیچیشو...اصن به دلم نمینشست
دوسال اومدن و رفتن...منم میگفتم نه..
مامانم ی طرف پس میفتاد...بابام باهام قهر میکرد
بعدشم باهاش ازدواج کردم
ولی خلاف خانوم شما من سعی کردم ک دوسش داشته باشم..دوسال تموم تلاشمو کردم
ولی نشد
ازهم جداشدیم...راستش ارامش ب زندگیم برگشته
ولی از مادرم متنفر شدم..چون اون باعث اون ازدواج شد و با حرفاش پدرمو هم خام خودش کرد
منم خودم.و سرتر میدونستم...و واقعا هم سر بودم
همین الانشم کلی خواستگار دارم
اگه شما به دل خانومت نیسی...اگه شمارو بتعث همه بدبختیاش میدونه...مطمئنم ک هیییچوقت نمیتونه به شما دل ببنده
البته اگه رفیق فابریکشو ازش دور کنی .شاید بتونی ی کارایی پیش ببری
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)