نوشته اصلی توسط
hope
حدود دو ماه پیش واسه یه موضوع کاری با یه دختر آشنا شدم. همون موقع ازش خوشم اومد.
اما به خودم گفتم این همه اش هوسه و زودگذر. بیخیال...
تا دو ماه از اون دیدار همه چی به خوبی و خوشی گذشت. تو این مدت به فکرش میافتادم اما میتونستم بیخیالش بشم.
تا اینکه دوباره واسه همون کار همدیگه رو ملاقات کردیم.
اون روز بعد انجام کار، چون مسیرمون تا حدودی یکی بود با هم رفتیم. متوجه شدم که چقدر دختر خوب، با معرفت و فهمیده ای هست و تمام اون چیزایی که معیارم بود رو داره.
بعد اون روز تا حالا افسرده شدم. من خیلی آدم شوخ طبعی هستم. با کوچکترین موضوع شوخی میکنم و همه رو میخندونم.
اینقدر گوشه گیر شدم که همه اعضای خانواده و دوستان فهمیدن که اینروزا درگیر یه چیزی هستم.
.
یک هفته و چند روز از این موضوع میگذره. دیگه طاقت نیاوردم و دیشب بهش گفتم.
با اینکه احتراممو داره، ولی خیلی راحت گفت نه...
دلیلشم اینه که دو سال ازم بزرگتره. میگه یه نامزد داشته مثل من از خودش کوچیکتر بوده و باهاش به مشکل خورده.
نمیدونم چیکار کنم. شرایط از همه نظر نامساعده، من هنوز دانشجو کارشناسی ام. کار میکنم اما چون درگیر درسم درآمد زیادی ندارم ضمن اینکه سربازی نرفتم و قصد رفتن هم ندارم.
میدونم اگه موضوع رو به خانواده ام بگم توی وحله اول حتما مخالفت میکنن و شاید بتونم با اصرار زیاد راضیشون کنم. راضی نشن، جدا میشم.
ای خدا خودت درستش کن.
واقعا موندم، چیکار کنم؟