نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: بی توجهی و بی عاطفگی

1237
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    بی توجهی و بی عاطفگی

    به نظرتون ممکنه کسی که ادعا میکنه دوستت داره و نمی خواد از دستت بده با وجود زندگی در یک شهر ماهی یک بار هم به دیدنت نیاد و زنگ نزنه فقط پیام بفرسته و متن پیام هاشم اکثریت به این شکل هست که من نمی خوام از دستت بدم ولی عطشم برای پولدار شدن زیاده! خیلی دوستت دارم نمی خوام از دستت بدم اما باید احساسمو الان نمی گفتم یکم بعدتر که به پول خوب رسیدم میگفتم !!!!
    به نظرتون این اختلال روانی هست چی هست من متوجه نمیشم واقعا

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gülyanaq نمایش پست ها
    به نظرتون ممکنه کسی که ادعا میکنه دوستت داره و نمی خواد از دستت بده با وجود زندگی در یک شهر ماهی یک بار هم به دیدنت نیاد و زنگ نزنه فقط پیام بفرسته و متن پیام هاشم اکثریت به این شکل هست که من نمی خوام از دستت بدم ولی عطشم برای پولدار شدن زیاده! خیلی دوستت دارم نمی خوام از دستت بدم اما باید احساسمو الان نمی گفتم یکم بعدتر که به پول خوب رسیدم میگفتم !!!!
    به نظرتون این اختلال روانی هست چی هست من متوجه نمیشم واقعا

    به نظرم باید یکم بیشتر درباره رابطه تون توضیح بدین

    اینکه چند وقته همو میشناسین قبلا چطور بوده و در چه حدی نزدیک شدین و چه اتفاقایی بین تون افتاده

    ولی در کل فکز می کنم این رفتار طبیعی نیست
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  3. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2017
    شماره عضویت
    35751
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    149
    تشکر شده 312 بار در 229 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gülyanaq نمایش پست ها
    به نظرتون ممکنه کسی که ادعا میکنه دوستت داره و نمی خواد از دستت بده با وجود زندگی در یک شهر ماهی یک بار هم به دیدنت نیاد و زنگ نزنه فقط پیام بفرسته و متن پیام هاشم اکثریت به این شکل هست که من نمی خوام از دستت بدم ولی عطشم برای پولدار شدن زیاده! خیلی دوستت دارم نمی خوام از دستت بدم اما باید احساسمو الان نمی گفتم یکم بعدتر که به پول خوب رسیدم میگفتم !!!!
    به نظرتون این اختلال روانی هست چی هست من متوجه نمیشم واقعا
    درود
    باید بیشتر شرح بدهید تا مشاور بتواند بازتر به قضیه نگاه بکند.
    حق به جانب آرش67 است....

  5. 2 کاربران زیر از Aamir2121 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    سلام ...وقتتون بخیر
    اولش خیلی مختصر نوشتم و فرمودید کامل اما خیلی طولانی میشه چون رفتارهای غیر نرمال و یکی دو تا نیست
    حقیقتش اگر اجازه بدید از خیلی اول تر شروع کنم که شاید شناختی از خودم هم ارائه بدم ... من یک دختر موزیسین هستم از یکی از شهرهای ترک نشین کناره ی دریای خزر و مزر ایران و جمهوری آذربایجان در یک خانوادهی کاملا غیر مذهبی بزرگ شدم که موسیقی رشته و تخصص آکادمیک من بوده و نوازنده ی سازی هستم که در ایران نوازنده اش خیلی کمه و بین بانوان هم بسیار بسیار کمیاب تر هست طرق مقابلم هم از کردهای آذربایجان غربی که مادرشون بسیار بسیار خشکه مذهب هستن و حتی فرزندشون رو برای انجام مناسک مذهبی تنبیه هم میکردند فاصله ی سنیمون هم یک سال از من بزرگترن این مشخصات رو دادم به خاطر تفاوت فرهنگ ها شغلش آهنگسازی هست و کسب درآمد و کار اصلیش از این کاره و در رشته ی اصلیش که دانشجوی مستر یکی از رشته های فنی هست هیچ فعالیتی نمیکنه ...همه چیز از دو سال پیش وقتی شروع شد که یکی از دوستان با من تماس گرفتن و گفتن ارکستری هست نیاز به نوازنده ی ساز شما داره و نتونسته پیدا کنه اگر ممکنه و وقتش رو داری برو و باهاشون همکاری کن روز اول تمرین ارکستر ،وارد محل تمرین که شدم متوجه شدم اصلا ارکستر جدی ای در کار نیست یه کانونه که بچه ها دور هم ساز میزنن بیشتر تفریحه تا یه فعالیت هدفمند! خواستم برگردم اما رفتارم توهین محسوب می شد البته با حضور تمام اعضا هر چند ضعیف و غیر هدفمند اما هنوز رهبر گروه نیومد بود و بعدش با دو ساعت تاخیر !!! رهبر گروه اومد که یک پسر جوون و کم تجربه و علت تاخیر خواب موندن !!! رفتنم اون لحظه با شرایطی که دیدم و حضورم در اون گروه توهین به تجربه ی کاریم محسوب میشد پس مجبور قطعات رو همزمان باهاشون زدم و بدون اینکه اسم کسی رو بپرسم و بخوام آشنا بشم با اعضا خداحافظی کردم شبه همون روز یه شخص ناشناس به من پیام داده بود و خودش رو معرفی کرده بود که متوجه شدم رهبر ارکستر ! هستند که راجع به و قطعات ، زمان تمرین و ... نوشته بود و با وجود اینکه گفتم نمی تونم بیام و ارکستر در سطح خیلی ضعیف و پایینی هست درخواست کرد که ما به این ساز نیاز داریم و چند جلسه لطفا بیاید دو سه روز بعد ایشون (رهبر ارکستر) شروع کرد از خودشون و خانوادشون مادرشون و خواهرشون بچگیشون نوشتن و همچین دوست دختر قبلیشون که بعد از چهار سال به ایشون خیانت کرده و با دوست ایشون ازدواج کردن و شروع به درد و دل کرد برای من واقعا عجیب بود که دلیل این رفتارشون چیه !!! وقتی از خیانت دوست دخترشون حرف زد من بهشون گفتم من حقیقتش شمارو درک نمی کنم چون تا به حال نه عاشق شدم و نه خیانت دیدم !
    جمله ای اون شب به من گفتن که هر چقدرم که عاشق باشی باز عشقت یه غریبه ست
    که البته برای من انقدر بی توجه بود حرفها که فراموششون کرده بودم
    کم کم طوری شد که ایشون هر روز زنگ میزدن تا حدود دو ساعت دو ساعت و نیم تلفنی باهام صحبت میکرد درمورد مسائل مختلف آفرینش ! اقوام ! زبان و .... منم تا حدی با ایشون بحث میکردم و بعدش که می دیدم وقتم بیش از حد داره میره فقط کلافه میگفتم بله بله بله تا بالاخره تموم کنه تا اینکه این ارکستر کاملا غیر جدی و غیر حرفه ای که البته به جلسه ی سوم تمرین نرسید در مدت دو هفته حرفهای احمقانه ای از سوی یکی از اعضا دراومد که بدونه اینکه من اصلا ایشون رو بشناسم به رهبر ارکستر گفته بودند که من به تازگی با ایشون دوست شدم!!! که دبیرخانه به شدت مورد تنبیه قرار دادنشون و تو این مورد رهبر ارکستر پیگیری کردند که مسئله ی چیه و ... که به بهانه ی بررسی این مسئله ایشون هر روز به من زنگ میزد و بعد تا دو ساعت حرف و بحث عوض میشد میرفت مسائل خانوادهی ایشون خواهرشون دوست دختر سابقشون زندگیشون فلسفه ! ملل ! سیاست و که البته یک بار که ایشون سیاسی صحبت میکردن من از دوست پسر سابقم که البته اون فقط منو دوست داشت و من نه به همین دلیل رابطه مون دوام پیدا نکرد و سال 88 زندانیه سیاسی شدن و چهار سال آب خنک اوین خوردن و از دانشگاه اخراج شدن گفتم و خواستم دیگه با من سیاسی صحبت نکنن ... و بالاخره من بعد از سه هفته دیگه با این شبه ارکستر خداحافظی کردم
    اما آقای رهبر ارکستر تقریبا هفته ای یه بار به من پیام میدادن یا زنگ میزدن و راجع به مسائل کاری و موسیقی صحبت میکرد و من چون موسیقی رو به صورت آکادمیک ادامه داده بودم و ایشون رشته ی تحصیلیشون فنی بود و خارج از رشته شون موسیقی کار میکردن هرازگاهی در معرفی اساتید ورکشاپ های و .. راهنمایی میگرفتن ازم
    کم کم شد پیام هاشون به ماهی یک بار تغییر کرد
    تا اینکه یکسال گذشت و اون یه شب شروع کرد سر صحبت رو از چهره ی من و حسی که به من داره باز کرد اولش خیلی مودبانه شروع شد اما بعدش از س ک س هایی که در دوران پشت کنکور بودنش بین کارشناسی و کارشناسی ارشد در اون یکسال انجام داده صحبت کرد و اینکه چهار سال وفاداری به یک نفر و خیانت اون باعث شد من اون یکسال رو خیلی پست و منفور بشم و اینکه دیگه بعد از اینکه از دانشگاه تبریز دراومدم و ارشدقبول شدم و تهران اومدم همه ی این کارارو گذاشتم کنار اما "من به توام فکر کردم" با شنیدن این جمله من هر چی از دهنم دراومد نثار ایشون کردم و اون همش تاکید میکرد من منظورم س ک س نبود من به خودت فکر کردم و و نسبت بهت احساس متفاوتی دارم و ... اجازه بده یه بار قرار بذاریم و من رو در رو حسمو بهت توضیح بدم اما من گفتم تو منظورت فقط س ک س هست و داری می پیچونی و ... و دیگه حرفی نزدم بعد از اون شب هر چند وقت یک بار بهم پیام میداد و جواب نمیدادم یا زنگ میزد و درخواستی میکرد ازم و من میگفتم باشه اما انجام نمیدادم و مینداختم رو فراموش کردن قصدی نداشتم ولی واقعا حوصله و علاقه ای نداشتم هم صحبتش بشم بعد یکسال از صحبت های اونشب من دچار یه مشکل کاری استودیویی نرم افزاری شدم و نیاز به کمک و آموزش داشتم به هر کدوم از هم انشگاهه هام رو انداختم حاضر نشدن و امروز فردا میکردن در آخر مجبور شدم به تنها گزینه رو بندازم چون من به شدت به آموزش این نرم افزار احتیاج داشتمو بهش رو انداختم و بلافاصله قبول کرد و قرار بر این شد هفته ای یک بار بیاد خونه مون خونه ی خانوادگیمون و بهم یاد بده بعد از دو سال دو باره همدیگه رو دیدیم اما خیلی فرق کرده بود تمیزتر مودب تر با معاشرت تر بزرگ شده بود اما مثل جلسه ی اول تمرین گروه با دوساعت تاخیر رسید خیلی راحت با هم برخورد کردیم اون مهمون من بود و من به کمکش احتیاج داشتم و میزبان بودم و اونم انگار خیلی وقته با هم دوستیم و این نیست که دو سال یه بار همو می بینیم
    شبه اولین جلسه ای که تموم شد و برگشت خوابگاه بهم پیام داد و شروع کرد از ازدواج حرف زد ! البته با این لحن که تو نمی خوای ازدواج کنی تو نمی خوای شوهر کنی من واقعا دوستت دارم و هر جور بهت میگم تو به معنیه دیگه ای میگیری حتی گفت میخوای با مادرت صحبت کنم یا مادرم با مادرت صحبت کنه ؟! که واقعا به نطرم لازم نیود گفتم نه زوده من بعد از دو سال تازه احساس کردم شاید منم میخوام دوسش داشته باشم یا بتوم دوسش داشته باشم وقتی ازش پرسیدم پس چرا بعد دوسال الان میگی گفت فکر میکردم هنوز با اون دوستت که اوین زندان بود هستی شکل راطه مون به این شکل بود که همیشه اول اون پیام میداد یا زنگ میزد منم توقع ام همین بود هفته ی اوله رابطمون ازم خواست با هم بریم بیرون از صبح باهم بیرون باشیم اما من حوصله شو نداشتم دوست نداشتم زیاد بهش محل بدم اما دوست نداشتم هم بگم اصلا نه خودمم نمی دونستم حسم چیه و بهونه کردمو هر برنامه ی برای هفته ی اول ریخت نرفتم کل هفته هم حرف از ازدواج بچه خونه و زندگی و برنامه های دو تامون میزدو خیلی هیجان زده بود حتی شروع به کم کردن تعداد نخ های سیگارش کرد چون می دونست من برام سیگار قابل تحمل نیست و بدنسازی هم شروع کرد چون معتقده من هیکلم خیلی بهتر از اونه و باید رو بدنش کار کنه ! ))) !!!!بالاخره هفته ی دوم رابطمون بازم برای جلسه ی آموزشی قرار بود ساعت دوازده برسه و با خانواده نهار بخوریم بعد کار رو شروع کنیم اما سه و نیم رسید برای نهار !!! دو روز بعد از جلسه ی آموزشی که اومده بود خونه مون بهم گفت بریم بیرون و من قبول کردم به محل قرار که رسیدم کل سه ساعت رو تو پارک نشستم و فقط حرف زدیم و قدم زدیم از برنامه های کاریش سربازیش و اینکه بعد از سربازی میخواد ازدواج کنه و بعدش با هم مهاجرت کنیم و دکترا می خواد بگیره اینکه عروسی تو سنت ما چه شکلیه طرفهای شما چه شکلی بهتره عروسیمون چطور باشه و خونه مون زندگیمون و کارای مشترکی مه باید باهم انجام بدیم اهدافش و .... صحبت کرد و منم حرفی نمی زدم مثل همیشه شنونده و به سوالاش جواب میدادم و آخرشم سوالی براش ایجاد شد اینکه چطور من تا به حال خودارضایی نکردم !!!! اولین باری حاضر شدم باهاش بیرون بیام ! همچین سوال مسخره ای ! و بعدش سه ساعت گذشت و هوا تاریک شد منو گذاشت مترو ! ساعت ده شب رسیدم خونه اولین سوالی که مادرم ازم پرسید چی خوردید ؟! حقیقتش به خودمم یکم برخورده بود چون حتی خواستگارهای سنتیم هم که یه بار برای آشنایی میرفتیم بیرون خیلی شیک تر رفتار میکردن اما نه به روی خودم آوردم و نه مادرم فقط گفتم مامان مادی نباش ! بعدش بهم پیام داد من رفتم شام خوردم الان سمت خوابگاهم تو رسیدی خونه ؟! هفته ی دوم هم به همین شکل با این حرفها وعده وعیدهای ازدواج و بچه و تعداد بچه حتی اسم بچه هامون !!!رو هم ازم نظر می پرسید و انتخاب میکرد همش رویاپردازی خیلی هیجان زده سریع جلو میرفت و من حتی ابتدای هفته ی سوم باهاش خداحافظی کردم بلاکش کردم خوشم نیومد از بعضی رفتاراش اذیت میشدم از رفتارای بچه گونش اما انقدر پشت سر هم بهم زنگ زد که مجبور شدم دوباره باهاش حرف بزنم خیلی استرش داشت از صداش معلوم بود دوباره باهاش آشتی کردم هفته ی سوم کم کم رفتاراش عوض شد طی روز اصلاپیام نمیداد اصلا زنگ نمیزد شاید هفته ای دو بار زنگ میزد و فقط شبها پیام میداد خیلی کمتر هم حرف میزد برخلاف اینکه خودش میگفت من آدم کم حرفی هستم من همیشه اونو توجمعی و یا وقتی بهم زنگ میزد پرحرف شناخته بودمش یک دفعه حال و هواش تغییر کرد ازشم علت تغییرشو می پرسیدم میگفت همه ی اینا از خودخواهیه من آدم خودخواهی هستم و این خصوصیت ذاتیمه قابل تغییر نیست بعد از چند روز انقدر ازش خواستم بهم بگه که چرا انقدر ناراحته و حس میکردم سر مشکلات مالیه البته درآمد داره از راه آهنگسازی اتفاقا درآمدش بدم نیست اما در حد زندگی جمع کردن نیست و بهم گفت سر مشکلات مالیمه و اینکه من الان خیلی خوبم قبلا افسردگی داشتم اما الان خیلی خوبم لزومی هم نمی بینم دکتر برم میری روانشناس میفرستت پیش روانپزشک و اونام انقدر دارو میدن کل روز رو خوابی پس همون بهتره دکتر نری !در حالی که من اصلا بهش نگفتم دکتر برو خودش مسئله رو عنوان کرد هر روز بی ذوق تر و بی احساس تر میشد و منم ذاتا همیشه در مقابل دوست پسرم اینطوریم که هیچ وقت پیام نمیدم زنگ نمیزنم پیش قدم نمی شم می مونم خودش پیشقدم شه احساس میکنم اگر زنگ بزنم شاید اون پسر رو تحت فشار قرار دادم شاید از احساسش مطمئن نیست کاریش نداشته باشم با هر کی تا الان اومده زندگیم اینطور بودم که البته نسبت بهشون هیچ حسی نداشتم اما احساس میکردم این بار واقعا میتونم دوست داشته باشم تقریبا حس خوبی بهم میده خودش حس خوبی بهم میداد اما بعضی رفتاراش برام جالب نبود اما لااقل ظاهرش رو دوست داشتم اما با ایشونم اینظور بودم هیچ وقت زنگ نمیزدم پیام نمیدادم اما از هفته ی سوم اونم خیلی سردتر و کمتر پیام میداد و وقتی بهم پیام میداد به تغییر رفتار و بی توجه شدنش اعتراض میکردم احساس میکردم خیلی بی توجه و بی احساس و عاطفه ست و همش گریه ام میگرفت هر شب بهم پیام میداد و حال و احوال می پرسد و میگفت دوستت دارم اما فقط همین خیلی کوتاه و مختصر و اصلا طی هفته زنگ نمیزد منم بهش میگفتم تو خودخواهی و خودت میگی خودخواهم نمی خوای برای اطرافیانت پنج دقیقه وقت بذاری هیچ از خودگذشتگی و محبت رو تو کلامت و رفتارت هم نداری رابطه مون شده بود فقط هفته ای یه بار کلاس آموزشی که برام میذاره پشت کامپیوتر و هر شب یه احوال پرسیدن ایشون... نه بیرون میرفتیم نه وقتی برای هم میذاشتیم هیچی ...تا اینکه طی سومین هفته این بار صبح شروع کرد دوباره از زندگیه مشترک ازدواج و بچه حرف زدن و بعدش رویاهای معاشقه و بعدش مقاربتش نوشتن و گفت من تا ازدواج نمی تونم خودمو نگه دارم من حتی وقتی باهات حرفم میزنم تحریک میشم باهم س ک س داشته باشیم و منم گفتم نه دلایلمم براش آوردم یک بحث کردیم اما تاکیدی نکرد فقط گفت به من میگی از خودگذشتگی داشته باش دیدیم از خودگذشتگیه تورم !!!! تو اگه منو دوست داشته باشی با من هر کجای دنیا میای !!! اما حرفمون قطع نشد و این موضوع بسته شد از موضوعات دیگه شروع کردن صحبت کردن ... کل دلیلش برام کم توجه ایش این بود که من داتا اینطوریم با مادرم هم هفته ای یه بار بیشتر حرف نمیزنم با تو که هر روز پیام میدم ! هفته ی چهارم و حین آموزش به من گفت من باید یه حقیقتی رو از خودم بهت بگم اینکه من از پدر یهودی هستم و ما یهودیه مخفی هستیم یعنی همه جا خودمون رو مثل سایرین شهر سنی معرفی کردیم اما یهودی هستیم توقع داشت من متعجب بشم اما من اصلا برام مهم نبود تازه خوشحالم شدم که کمتر کرد هست و مرد قلدری نمیشه ! تصور مسخره ای بود میدونم ! اما از وقتی بهم اعتراف کرد یهودیه اخلاقش به کل تغییر کرد آدمی که دم از برابری انسان ها میزد همش از برتری یهودی ها میگفت آدمی که همش میگفت خونه مون زندگیمون پولمون کارمون شد خونم کارم پولدار شدنم درآمدم و اینکه من یهودیم و باید پولدار بشم همه ی اهداف آیندش فقط پولدار شدن از هر راهی شد تحصیل و دکترا گرفتن هم فراموش شد فقط پولدار شدن تمام پنج هفته ی رابطمون من هر روز بیشتر ازش ناامید میشدم و گریه ام میگرفت وقتی بهش میگفتم کات میگفتم از وقتی فهمیدی یهودی ام اینطوری میکنی اما من به هیچ عنوان یهودیتش ارتباطی به تصمیمم نداشت فقط بی تو جه ای و فهم و شعورش بذقولیش اینکه همیشه سه چهار ساعت دیرتر از وقت مقرر میرسید اینکه قول هاشو عمل نمیکرد آزارم میداد نه منو بیرون میبرد نه خارج از جلسه ی آموزشی نرم افزار برام وقت بیشتری میذاشت نه حاضر بود اخلاقهای بدش رو تغییر بده سیگارش رو دوباره شروع کرد ورزش هم بی خیال شد همیشه دو سه ساعت با تاخیر می اومد خانواده نهر رو میخوردن من مجبور میشدم تا ساعت چهار پنج عصر منتظر بمونم بیاد با مهمونم نهار بخورم بی توجهی به وقت مردم همش بی احترامی و بی شعوری ر دفعه هم میگفت واقعا کارم بی شعوریه دفعه بعد تغییر میدم رفتارمو اما هیچ فرقی نمیکرد هر وقت بهم پیام میداد و من در جواب میگفتم دیگه برام قابل تحمل نیستی و رفتارت خوب نیست بلافاصله زنگ میزد قربون صدقه ام میرفت و از دلم در می آورد همیشه بی توجه بود اما تا اعتراض میکردم تا دو سه روز خیلی فرق میکرد خیلی بیشتر وقت میذاشت برام و دوباره از روز چهارم همون آب و همون کاسه هفته های اول براش مهم بود که ناراحت نشم و می دونست اگر زنگ نزنه یا پیام نده ناراحت میشم وسط کار تو استودیو در حد یک دقیقه زود زنگ میزد حالمو می پرسید و قطع میکرد اما از هفته ی چهارم هر روز سردتر و بی توجه تر برام سوال بود مگه میشه تو شش هفته دوستی طرف نخواد یه بار تو رو بیرون ببره یا اینکه انگار زورش کردن پیام بده زنگ بزنه خیلی سرد و بی روح تصمیم گرفتم رفتارمو عوض کنم هر وقت پیام میده یا زنگ میزنه اصلا گله نکنم آزادش بذارم هیچی ازش نپرسم با این رفتارمم هر روز یه بار پیام میداد و همین و اینکه روز تولدش رسید اون هفته از یک هفته قبل گفته بود هفته ی بعد سرم شلوغه شاید نتونم بیام اما شایدم بیام منم هدیه شو خریدم کیک تولد رو هم پختم و آماده کردم اما نیومد هیچ اعتراضی نکردم چون از قبل گفته بود شاید ...هفته ی بعدش هفته ی هشتم هر روز یه بار یه پیام میداد و حالمو می پرسید تا اینکه هفته ی هشتم یه سگه قلاده داره کنه دار رو توخیابون پیدا کرده بود تا شب جلسه ای که فردا داشتیم منتظر موندم دبدم هیچ خبری ازش نشد در طی سه هفته فقط سومین بار بود که اول من پیام دادم ازش پرسیدم جلسه ی فردا مون کنسله یا پابرجاست ؟ که من برنامه ی فردا مو بدونم گفت به خاطر سگی که الان پیشمه نمی تونم بیام !!! امروز بردم واکسنشو زدم !!! میخوام بفروشمش تا وقتی نفروختمش نمی تونم جایی برم !!! سگ قلاده دار رو که واسه خودش نبود میخواست بفرشه !!! سر این موضع باهاش بحثم شد و گفتم این کارت فرقی با دزدی نداره چون اون قلاده داشته معلومه گم شده و وجدان من اینو نمی پذیره و گفتش من می فروشمش و وجدانم مشکلی با این مسئله نداره !!! من هم سر سگ قلاده دار باهاش بحثم شد هم سر بی تو جه ایش و گفتم من برای سورپرایزت این همه برنامه ریختم و تو نیومدی این هفته هم این طور خیلی شرمنده شد ازم عذرخواهی کرد همین ! منم باهاش بحثم شد که فقط عذر میخوای فقط همین همیشه اینه و بهش گفت یا کات یا بریم پیش مشاور بهم گفت هر آدمی ایراد داره منم دارم همه آدما دارن ولی قرار نیست همه ایردامونو درست کنیم وگرنه میشیم فرشته !!!!
    من حتی انقدر بی توجه ای و خساست ازش دیدم که حتی به اون سگم حسادتم شد برای واکسن یه سگی که پیدا کرده اهمیت میداد اما منو حتی مهمون یه چای کیسه ای هم نکرده بود!!! با یکی از دوستانم هم راجع بهش صحبت کردم اونم میگفت ممکن نیست یه آدم انقدر خسیس باشه مگه میشه همچین آدمی مگه میشه از ترس خرج بیرون نبرتت یا یه بار بیرون بردتت و هیچ دست تو جیبش نکرده
    فردای او نروز احساس کردم دیگه به آخر رسیدم یه پیام طولانی براش نوشتم و از خساست هاش بدبینی هاش که همش از خیانت دوس دختره قبلیش میگفت بی توجه ای هاش و بی مسئولیت ای ها بدقولی هاش نوشتم و بلاکش کردم اونم برخلاف دفعات پیش پیگیرم نشد و زنگ نزد مادرم ازم خواست از بلاک درش بیارم (تنها مادرم از رابطه مون آگاهی داشت )چون میگفت مردم شهر اونا آدمای کینه ای هستن و همه شون اسلحه دارم اونم می دونستم اسلحه داره مادرم ازم خواست با کینه و دعوا جدا نشین به خاطر همین از بلاک درش آوردم اونم فقط نوشت چرا بلاکم کردی ؟ و اینکه باید بهم فرصت بدی تو بحرانم منم هیچی نگفتم چون دیگه برام تمومش ده بود فقط از ترس یه سری مسائل تا چهاروز هیچی ننوشت و زنگی هم نزد فقط یه متن راجه به رازهایی دربارهی مردان برام فوروارد کرد بعد دوباره بعد از چند روز یه مطلب موسیقی فوروارد کرد و هیچ کدوم هچی نمی گفتیم و دوباره بعد از چهاروز پیام داد که میدونم باهات رفتار خوبی نداشتن و حق میدم بهت تو زمان درستی دوست نشدیم اگر یکم سرم خلوت تر شد خیلی بهتر بود ولی من زیر حرفام نزدم و نمی زنم منم هیچی نگفتم فرداش دوباره پیام داد هیچی نگفتم بالاخره بعد از 15 روز سکوتمو شکستم و بهش گفتم ما مشکلاتمون از سر شلوغ بودن سرت نیست مشکلات ما تفاوت فرهنگیه چون انگار تو شهر شما مردا در همین حد با زنا رفتار میکنن براساس مشاهداتم و اینکه توام زیر حرفات نمی زنی می دونم وفاداداری اما وفادار بی چی بود به مشکلانه و اختلافاتمون و ... آخرین باری که صحبت کردیم هم گفت من درکت میکنم و من نمی خوام از دستت بدم اما عطشم برای پولدار شدن زیاده ای کاش می موندم یکم بعد تر حسمو بهت میگفتم بعدشم بهم گفت به من به حرف تو بیزینس قرص های جنسی رو گذاشتم کنار و دارم بیزینس لباس میکنم بیا بهم کمک کن با هم کار کنیم منم بهش گفتم باشه و هیچ کاری نکردم !
    ویرایش توسط gülyanaq : 07-04-2017 در ساعت 01:52 PM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    دوستان عزیزم اولش خیلی خلاصه نوشتم اما وقتی خواستید کامل تر بگم انقدر رفتارهای عجیب و غریب ایشون زیاد بود که خلاصه تر از این نتوستم بنویسم و خیلی طولانی شد
    ممنون میشم وقت بذارید و نظرتون رو بگید
    ممنون

  8. کاربران زیر از gülyanaq بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gülyanaq نمایش پست ها
    دوستان عزیزم اولش خیلی خلاصه نوشتم اما وقتی خواستید کامل تر بگم انقدر رفتارهای عجیب و غریب ایشون زیاد بود که خلاصه تر از این نتوستم بنویسم و خیلی طولانی شد
    ممنون میشم وقت بذارید و نظرتون رو بگید
    ممنون
    اول بگم من مثل شما کاربر عادیم و فقط نظرمو می گم که ممکنه اشتباه باشه

    شما داستانتون رو یکطرفه تعریف کردید
    و بعضی چیزها هم متناقضه یا شاید هم از بی تجربگی شما باشه
    وقتی ایشون دائم از ازدواج صحبت می کرد شما که طبق ادعاتون زیاد دلبسته نشده بودید و احتمالا قصدی هم نداشتید چرا ادامه می دادید یا اینکه روزی دوساعت صحبت کردن وقتی تصمیم جدی نه برای دوستی و نه برای ازدواج هست بی معنیه یا دلیلتون برای کمک گرفتن از ایشون وقتی که از ایشون خوشتون نومده و از طرفی می دونید احساس ایشون به شما چیه و آدم نرمالی هم به نظر نمیاد زیاد منطقی نیست.

    اون طور که شما گفتید ایشون یا آدم خسیسی هست یا آداب معاشرت رو نمیدونه (=شاید هم اختلاف فرهنگی باشه ) مهمتر از این شخصیت با ثباتی نداره و معایب ریز و درشت دیگه ای هم داره

    در کل با این چیزایی که نوشتین من فکر می کنم که تقریبا مشخص شده شما به درد هم نمی خورید و اگر ازدواج هم کنید به احتمال زیاد موفقیت آمیز نخواهد بود
    به نظرم واقعیت قضیه این هست که شما میخواهید از رابطه خارج شید اما نمی تونید حالا به چه دلیل نمی تونید من نمی دونم

    قطع کردن رابطه ای که درش نه وابستگی هست و نه امیدی برای آیندش میشه متصور بود نباید زیاد مشکل باشه
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    یه چیزی که فراموش کرده بودم بگم

    به نظرم در رابطه اگه یکی از طرفین وابسته شده باشه نباید انتظار داشت بشه بدون دعوا یا چنین مسائلی جدا شد ( مخصوصا در ایران )

    ایشون مگه شما رو تهدید کرده بودن که دوباره تماس گرفتید تا مجددا با خاطره خوب جدا شید؟
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  11. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    اول بگم من مثل شما کاربر عادیم و فقط نظرمو می گم که ممکنه اشتباه باشه

    شما داستانتون رو یکطرفه تعریف کردید
    و بعضی چیزها هم متناقضه یا شاید هم از بی تجربگی شما باشه
    وقتی ایشون دائم از ازدواج صحبت می کرد شما که طبق ادعاتون زیاد دلبسته نشده بودید و احتمالا قصدی هم نداشتید چرا ادامه می دادید یا اینکه روزی دوساعت صحبت کردن وقتی تصمیم جدی نه برای دوستی و نه برای ازدواج هست بی معنیه یا دلیلتون برای کمک گرفتن از ایشون وقتی که از ایشون خوشتون نومده و از طرفی می دونید احساس ایشون به شما چیه و آدم نرمالی هم به نظر نمیاد زیاد منطقی نیست.

    اون طور که شما گفتید ایشون یا آدم خسیسی هست یا آداب معاشرت رو نمیدونه (=شاید هم اختلاف فرهنگی باشه ) مهمتر از این شخصیت با ثباتی نداره و معایب ریز و درشت دیگه ای هم داره

    در کل با این چیزایی که نوشتین من فکر می کنم که تقریبا مشخص شده شما به درد هم نمی خورید و اگر ازدواج هم کنید به احتمال زیاد موفقیت آمیز نخواهد بود
    به نظرم واقعیت قضیه این هست که شما میخواهید از رابطه خارج شید اما نمی تونید حالا به چه دلیل نمی تونید من نمی دونم

    قطع کردن رابطه ای که درش نه وابستگی هست و نه امیدی برای آیندش میشه متصور بود نباید زیاد مشکل باشه
    ممنون از نظرتون دوست عزیز
    روزی دو ساعت پشت تلفن حرف زدنه ایشون برمیگرده به دو سال پیش که ایشون حتی دوست کاریه منم نبودن فقط رهبر ارکستری بودن که توش ساز میزدم و منم همیشه از پرحرفیه ایشون کلافه میشدم اما متاسفانه از بچگی خصوصیتی که داشتم همین بود که اگر حضور کسی اذیتم میکذد نمی تونستم به روش بیارم که من ازت خوشم نمیاد و ... یه مشکل حتی تو مدرسه هم داشتم و متاسفانه از هر کسی که اصلا خوشم نمی اومد در نهایت می شد کنار دستیم! ایشون دو ماه و نیمه پیش از ازدواج حرف زدن نه دو سال پیش
    من فکر نمی کنم ادعا کردم از ایشون خوشم نمی اومد من دو سال پیش از ایشون خوشم نمی اومد حقیقته حسم اما دو ماه پیش کاملا حسم برعکس شد احساس میکردم من نمی دیدم میتونم دوسش داشته باشم اما این حس دو ماه پیش بعد از دوسال دیدار و حرف زدن ایشون با یه سیاست دیگه شروع شد
    بله ایشون دو سال پیش خواستن نزدیک بشن و من اجازه ندادم یکسال پیش هم به نوع دیگه من اجازه ندادم اما انقدر برام این مسئله بی اهمیت بود که واقعا تصورم این بود یه چیزی گفت و یه حرفی انداخت دیده اینکاره نیستم حتما خودش هم فراموش کرده یعنی انقدر در نطرم مسخره و بی اهمیت بود و به خاطر همین وقتی دیدم کارم گیره و همکلاسی های دانشگاه هیچ کمکی نمی کنن و آخرین گزینه ام ایشون بود ازش کمک خواستم چون واقعا تصورم این بود که ایشونم سرگرمی میخواسته دیده اینکاره نیستم خودشم بی خیال شده من اینطور تصور می کرد شاید اشتباه بوده اما آدمای نرمال بی خیال میشن

    بله اصلا شخصیت باثبات نرمالی ندارن و عیب ها فراوان غیر قابل تحمله
    اما من اصلا دیگه نه به ازدواج با ایشون فکر میکنم نه ادامه ی دوستی... من از 26 خرداد ماه با ایشون کات کردم
    اما ایشون حتی معنیه کات رو نمی فهمن و ادامه میدن معتقدن منو به دست آوردن و از دستم نمیدن یعنی انقدر اعتماد به نفسشون بالاست !
    من فقط راهنمایی خواستم که چطور این آقا رو بتونم درک کنم و به بهترین شکل باهاشون قطع رابطه کنم که نه مشکلی برای خودم پیش بیاد چون رفتارهای نرمالی ندارن و اینکه مردم شهرشون میدونم اکثریت اسلحه دارن و خود ایشونم همیشه یه اسلحه همراهش هست چون معتقده تهران شهر خطرناکیه !!!! و نه مشکلی برای ایشون چون من تو رفتارای ایشون به شدت احساس میکنم بعد خیانت عشق اولشون به شدت دچار افسردگی و بدبینی نسبت به خانم ها شدن و همش دیوار دفاعی دور خودشون کشیدن حتی س ک س هاس قبلیشونم میگن من یه سال از زندگیم خیلی پست و منفور شدم بعد از خیانت دوست دختره اول بود و مصرف قرصم من نمیخوام دوباره به این حالت برگردن همین

  13. کاربران زیر از gülyanaq بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    یه چیزی که فراموش کرده بودم بگم

    به نظرم در رابطه اگه یکی از طرفین وابسته شده باشه نباید انتظار داشت بشه بدون دعوا یا چنین مسائلی جدا شد ( مخصوصا در ایران )

    ایشون مگه شما رو تهدید کرده بودن که دوباره تماس گرفتید تا مجددا با خاطره خوب جدا شید؟
    نه من باهاشون اصلا تماس نگرفتم !!!! فقط از بلاک درشون آوردم به حرف مادرم بعد اینکه ایشونو از بلاک درآوردم خودشون دوباره شروع کردن صحبت کردن

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    و اینکه ایشون خودشون هر چند روز یه بار پیام میدن که می دونم باهات رفتار مناسبی نداشتم و بهت حق میدم تو زمان خوبی نبودم اما زیر حرفم نزدمو نمی زنم دوباره فرداش شبه همین حرفا که درکت میکنم بد کردم نمی خوام از دستت بدم و .... بعضی وقتا هر روز پشت سر هم بعضی وقتا چهار روز یه بار اما در هر حال من اخیرا به پیام هاشون اصلا جواب نمیدم
    چون با اینکه گفتم من کات کردم و ادامه نمیدم ایشون باز از رو نمیرن وادامه میدن و می نویسن کات دو طرفه ست و من نمی خوام کات کنم !

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gülyanaq نمایش پست ها
    نه من باهاشون اصلا تماس نگرفتم !!!! فقط از بلاک درشون آوردم به حرف مادرم بعد اینکه ایشونو از بلاک درآوردم خودشون دوباره شروع کردن صحبت کردن
    خب شما چراغ سبز نشون دادید دیگه

    آیا تهدید هم کردن
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    خب شما چراغ سبز نشون دادید دیگه
    نمی دونستم از بلاک درآوردن یعنی چراغ سبز !!!... فقط به خاطر این، این کار رو کردم چون مادرم ازم خواست و مادرم هم به این دلیل این رو خواست چون دوازده سال پیش دختر خاله ی من هم شب عروسیش با همشهریش در شهره خودمون مورد اصابت گلوله از یک پسر کرد همکلاسیش شده بود و مادرم از مهابادی ها کلا یه ترسی دارن می ترسید همچین بلایی سره من هم بیاد چون ایشونم از نظر روحی پسر نرمالی نیستن
    ویرایش توسط gülyanaq : 07-05-2017 در ساعت 02:52 AM

  18. کاربران زیر از gülyanaq بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    خب شما چراغ سبز نشون دادید دیگه

    آیا تهدید هم کردن

    نه هیچ تهدیدی نکردن .... این کاره منم فقط به خاطر مشاوره ی مادرم بودچون مادرم معتقد بود دختر خاله ی توام تهدید نشده بود یه دفعه پیداش شد

  20. کاربران زیر از gülyanaq بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gülyanaq نمایش پست ها
    نمی دونستم از بلاک درآوردن یعنی چراغ سبز !!!... فقط به خاطر این، این کار رو کردم چون مادرم ازم خواست و مادرم هم به این دلیل این رو خواست چون دوازده سال پیش دختر خاله ی من هم شب عروسیش با همشهریش در شهره خودمون مودر اصابت گلوله از یک پسر کرد همکلاسیش شده بود و مادرم از مهابادی ها کلا یه ترسی دارن می ترسید همچین بلایی سره من هم بیاد چون ایشونم از نطر روحی نرما نیستن

    کلا تو ایرانی اکثرا کات کردن بلد نیستن

    دختر خانم ازدواج می کنه تا یک سال بعد باید جواب تلفنها و تماسهای دوست پسرای قدیمیش بده و بگه من متاهلم ( الان بهتر شده یه عکس دو نفره تو تلگرام یا فیسبوک و ... میزارن )

    یا پسر ازدواج میکنه مدام میره صفحه دوست دختررای قبلیشو چک می کنه ببینه چکار می کنن


    داشتن رابطه نیازمند رضایت دو طرفه است و هر زمان یکی از طرفین ادامه رابطه رو نخواد می تونه رابطه رو کات کنه

    تازه دادگاهها ، طلاق رو هم با در خواست یکی از افراد قبول می کنن چه برسه که این رابطه شما که دقیق نمیدونم اسمش چیه (=بازی موش و گربه )

    برای جدا شدن فکر می کنم خیلی سادست ابتدا به ایشون اعلام کنید ( اگر آخرین بار اعلام کردید دیگر نیازی نیست ) و بعد از اون تحت هیچ شرایطی تماسهاشونو پاسخ ندید و طوری هم رفتار نکنید که ایشون امیدوار بشه ( منظور صحبت کردن مخصوصا نوع طولانی یا از بلاک خارج کردن و ....)

    به نظرم اگه کسی بخواد از اسلحه استفاده کنه حداقل اگه تهدید جدی نکنه برای یه بارم که شده به شوخی حرفشو می زنه

    در مورد آینده ایشون که چه اتفاقی براشون میفته فکر می کنم از دست شما کار زیادی ساخته نیست هر چه زودتر جدا بشین به نفع ایشون هست هر کسی که وارد این جور رابطه ها میشه باید بدونه یک طرف قضیه هم جداییه

    من فکر می کنم در زمان جدایی رفتار درست اینجوریه همین طور که آینده شما به ایشون مربوط نمیشه ، آینده ایشون هم به شما مربوط نمیشه
    و معنای انسانیت و دلرحمی نباید اشتباه تصور بشه
    ویرایش توسط آرش67 : 07-05-2017 در ساعت 03:09 AM
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  22. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2017
    شماره عضویت
    35793
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی توجهی و بی عاطفگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    کلا تو ایرانی اکثرا کات کردن بلد نیستن

    دختر خانم ازدواج می کنه تا یک سال بعد باید جواب تلفنها و تماسهای دوست پسرای قدیمیش بده و بگه من متاهلم ( الان بهتر شده یه عکس دو نفره تو تلگرام یا فیسبوک و ... میزارن )

    یا پسر ازدواج میکنه مدام میره صفحه دوست دختررای قبلیشو چک می کنه ببینه چکار می کنن


    داشتن رابطه نیازمند رضایت دو طرفه است و هر زمان یکی از طرفین ادامه رابطه رو نخواد می تونه رابطه رو کات کنه

    تازه دادگاهها ، طلاق رو هم با در خواست یکی از افراد قبول می کنن چه برسه که این رابطه شما که دقیق نمیدونم اسمش چیه (=بازی موش و گربه )

    برای جدا شدن فکر می کنم خیلی سادست ابتدا به ایشون اعلام کنید ( اگر آخرین بار اعلام کردید دیگر نیازی نیست ) و بعد از اون تحت هیچ شرایطی تماسهاشونو پاسخ ندید و طوری هم رفتار نکنید که ایشون امیدوار بشه ( منظور صحبت کردن مخصوصا نوع طولانی یا از بلاک خارج کردن و ....)

    به نظرم اگه کسی بخواد از اسلحه استفاده کنه حداقل اگه تهدید جدی نکنه برای یه بارم که شده به شوخی حرفشو می زنه

    در مورد آینده ایشون که چه اتفاقی براشون میفته فکر می کنم از دست شما کار زیادی ساخته نیست هر چه زودتر جدا بشین به نفع ایشون هست هر کسی که وارد این جور رابطه ها میشه باید بدونه یک طرف قضیه هم جداییه

    من فکر می کنم در زمان جدایی رفتار درست اینجوریه همین طور که آینده شما به ایشون مربوط نمیشه ، آینده ایشون هم به شما مربوط نمیشه
    و معنای انسانیت و دلرحمی نباید اشتباه تصور بشه

    خیلی ممنونم از راهنمایی هاتون ... بله هر چه می فرمایید درسته و به حق ...ممنونم ازتون

  24. کاربران زیر از gülyanaq بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آشنایی اینترنتی
    توسط omid_pj75 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 25
    آخرين نوشته: 10-01-2020, 11:52 AM
  2. علل متداول تورم پا
    توسط فرشته مهربان در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-19-2016, 12:45 AM
  3. نیاز به ازدواج و بی توجهی خانواده
    توسط ali_xantia در انجمن مخالفت خانواده
    پاسخ: 15
    آخرين نوشته: 09-18-2015, 10:10 AM
  4. علت بی توجهی کودکان چیست؟
    توسط سوگل1 در انجمن مشکلات فرزندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-04-2015, 11:27 AM
  5. کاریکاتورهای بامزه و جالب
    توسط رهگذر زندگی در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 06-18-2015, 02:10 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد