سلام من دانشجوام و تاحالا جدی درس نخوندم البته همیشه شب امتحانی بودم ولی الان واقعا حوصله ندارم چون خانوادم همش رو اعصابمند و به زور میخوان منو شوهر بدن ولی من به دلیل مشکلاتی فعلا نمیخوام ازدواج کنم مشکلامم قبلا با یه اسم دیگه اینجا گفتم ولی رمزم و یادم رفته که قراره بعد امتحانا برم پیش روانپزشک مامانم وخواهرام همش پشت سرم حرف میزنند و من که همش تو اتاقمم میشنوم و مامانم نفرینم میکنه تقصیر اون خواهرمه که خواستگار پیدا کرده من گفتم نمیخام میره پشت سرم با مامانم اینا حرف میزنن ازدواج کرده ولی همش اینجاست الانم شوهرش مریضه واسه اینکه بچش مریض نشه 10 روزه موندن اینجا سرو صدای بچه هاشون از یه طرف خودشون از یه طرف دیگه میخام برم کتابخونه از شنبه ولی تا ظهره بعدم اینقدر عصبیم میکنن که بیرونم آرامش ندارم هر چی ام براشون توضیح میدم فایده نداره آخه چی کار کنم؟