نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: دوستی اینترنتی

1583
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوستی اینترنتی

    سلام راستش نیدونم از کجا شروع کنم خیلی کلافه ام امیدوارم که شما بتونید کمک کنید من 23 سالمه و چند ماهی میشه که درسم تموم شده منتظر جواب کنکور ارشدم راستش دو سال پیش توی یه سایتی با یه پسری آشنا شدم که ایشون دو سال پیش تازه مدرک ارشدشون رو گرفته بودن و دنبال کارهاشون بودن که یه شرکت بزنن راستش اوایل صحبتهامون حالت مشورتی داشت ولی کم کم صحبتها بیشتر شد رابطون بیشتر شد جوری که با خواهرهاشون و مادرشون هم صحبت میکردم هم من مشکلات زیادی توی خانواده ام داشتم هم ایشون توی این دو سال که با هم صحبت میکردیم درس من تموم شد و ایشون ه شرکتشون رو راه انداختن و البته درسشون هم ادامه دادن و دانشجوی دکتری بودن من رشته ام کامپیوتر بود و ایشون ای تی میخوندند ولی من کرج بودم و ایشون قم زندگی میکردن بعد چند وقت از صحبت کردنمون و اینکه منو به خواهراشون و مادرشون معرفی کردن بهم پیشنهاد ازدواج دادن راستش منم قبول کردم این سری هم قرار شد بیان خونمون خواستگاری که چون مادر بزرگ من فوت کرده بودن مراسم کنسل شد خب من خیلی به ایشون علاقه داشتم و ایشون هم همین طور البته من اصلا فکر نمیکردم علاقه شون انقدر زیاد باشه بعد یک سال و نیم هر چی فکر کردم دیدم با وجود علاقه زیادی که بهشون دارم ولی نمیتونم خودم رو قانع کنم که با طرز آشنایی ازدواج کنم از طرفی هم نمیتونستم بهشون بگم به ناچار و الارغم میل خودم ولی به احساسم غلبه کردم و ارتباطم رو با ایشون قطع کردم نزدیک دو ماه گذشت اذیت شدم ولی یکم داشتم کمتر بهش فکر میکردم تا اینکه یه شب ایمیلی برام فرستاد که خیلی دنبالم گشته ولی پیدام نکرده و فکر میکرده که برام اتفاقی افتاده و میخواد خودشو بکشه راستش خیلی ترسیدم چون من یکدفعه و بی خبر رفته بودم با مادرم در جریان گذاشتم و مادرم گفتن که باهاشون تماس بگیرم ولی من نمیدونستم چی بگم اونجا از مادرم خواستن که باهاشون حرف بزنن اون شب اولین باری بود که با مادرم حرف میزدن من با خانواده ایشون ارتباط داشتم ولی ایشون نه مادر زنگ زدن باهاشون صحبت کردن و گفتن که مادرم نذاشتن با هاشون صحبت کنم اون شب گریه کردن و فردای اون روز دوباره با مادرم صحبت کردن و دوباره خواستگاری کردن ولی همون شب سر یه جریانی که تقصیر من هم بود از دستم ناراحت شد و من دوباره ارتباطم و با ایشون قطع کردم الان سه ماه از این ماجرا میگذره ولی چند روز پیش پیغامی از خواهرشون رو خوندم که یک ماه پیش گذاشته بودن و کلی نفرین کردن و گفتن که داداشم خودشو کشت و از این حرفا راستش عذاب وجدان داره خفه ام میکنه نمیدونم باید چیکار کنم من بهش بد کردم تو رو خدا بگید چیکار کنم شب و روزم شده گریه کردن من دلم نمیخواست اذیتش کنم دلم نمیخواست اینجوری بشه فکر نمیکردم اینجوری بشه دیگه دانشگاه نرفت و درسش رو ول کرده نمیدونم تو رو خدا راهنماییم کنید چیکار کنم دیوونه شدم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17852
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    ببخشید ولی چنین آدمایی مشکل روانی دارن ، مطمعنن از لحاظ اعتقادی هم زیاد خوب نبودن، بنظرم عذاب وجدانتون بیخوده و شما مقصر نیستید ، شما حق دارید به یه نفر بگید آره. یا نه، درضمن بنظرم خواهرشون الکی بهتون گفته ، مطمعنید؟ به احتمال زیاد میخواسته اذیتتون کنه

  3. کاربران زیر از ghazall بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام ممنون که پاسخ دادید
    از نظر اعتقادی نه اتفاقا نماز و روزه شون رو انجام میدادن ولی نمیدونم چرا اینجوری گفتن من یک ماه بعد پیام خواهرشون رو خوندم ولی باز ترسیدم با یه شماره ناشناس با شمارشون تماس گرفتم اوایل خاموش بود ولی بعد جواب دادن صداشون رو شنیدم و مطمعن شدم اتفاقی نیافتاده خیالم راحت شد بعد پیش خودم گفتم شاید خدایی نکرده کاری کردن ولی خب براشون اتفاقی نیافتاده شایدم منظور خواهرشون از اینکه گفتن خودشو کشت این بوده که خیلی فکر میکنن نیدونم من اصلا دلم نمیخواست اینجوری بشه یا اینکه بخوام کسی رو اذیت کنم من فقط فکر کردم که دیگه ادامه این صحبتها درست نباشه

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17852
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط arezoo_71 نمایش پست ها
    سلام ممنون که پاسخ دادید
    از نظر اعتقادی نه اتفاقا نماز و روزه شون رو انجام میدادن ولی نمیدونم چرا اینجوری گفتن من یک ماه بعد پیام خواهرشون رو خوندم ولی باز ترسیدم با یه شماره ناشناس با شمارشون تماس گرفتم اوایل خاموش بود ولی بعد جواب دادن صداشون رو شنیدم و مطمعن شدم اتفاقی نیافتاده خیالم راحت شد بعد پیش خودم گفتم شاید خدایی نکرده کاری کردن ولی خب براشون اتفاقی نیافتاده شایدم منظور خواهرشون از اینکه گفتن خودشو کشت این بوده که خیلی فکر میکنن نیدونم من اصلا دلم نمیخواست اینجوری بشه یا اینکه بخوام کسی رو اذیت کنم من فقط فکر کردم که دیگه ادامه این صحبتها درست نباشه
    حرف شما صحیحه کارتون هم درست بوده، خیلیا نماز میخونن ، نماز خوندن دلیل بر اعتقاد نیست، خودکشی خودش گناه کبیرس
    نیازی به نگرانی نیست ،فقط سعی کنید ازشون حلالیت بخواید حالا یه مدت بگذره بعد یا حداقل براشون صدقه بدید، دیگه هم بهش فکر نکنید آدمی کخ بخاطر یه رابطه مجازی خودکشی کنه به درد زندگی نمیخوره

  6. کاربران زیر از ghazall بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14931
    نوشته ها
    186
    تشکـر
    97
    تشکر شده 115 بار در 76 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط arezoo_71 نمایش پست ها
    سلام راستش نیدونم از کجا شروع کنم خیلی کلافه ام امیدوارم که شما بتونید کمک کنید من 23 سالمه و چند ماهی میشه که درسم تموم شده منتظر جواب کنکور ارشدم راستش دو سال پیش توی یه سایتی با یه پسری آشنا شدم که ایشون دو سال پیش تازه مدرک ارشدشون رو گرفته بودن و دنبال کارهاشون بودن که یه شرکت بزنن راستش اوایل صحبتهامون حالت مشورتی داشت ولی کم کم صحبتها بیشتر شد رابطون بیشتر شد جوری که با خواهرهاشون و مادرشون هم صحبت میکردم هم من مشکلات زیادی توی خانواده ام داشتم هم ایشون توی این دو سال که با هم صحبت میکردیم درس من تموم شد و ایشون ه شرکتشون رو راه انداختن و البته درسشون هم ادامه دادن و دانشجوی دکتری بودن من رشته ام کامپیوتر بود و ایشون ای تی میخوندند ولی من کرج بودم و ایشون قم زندگی میکردن بعد چند وقت از صحبت کردنمون و اینکه منو به خواهراشون و مادرشون معرفی کردن بهم پیشنهاد ازدواج دادن راستش منم قبول کردم این سری هم قرار شد بیان خونمون خواستگاری که چون مادر بزرگ من فوت کرده بودن مراسم کنسل شد خب من خیلی به ایشون علاقه داشتم و ایشون هم همین طور البته من اصلا فکر نمیکردم علاقه شون انقدر زیاد باشه بعد یک سال و نیم هر چی فکر کردم دیدم با وجود علاقه زیادی که بهشون دارم ولی نمیتونم خودم رو قانع کنم که با طرز آشنایی ازدواج کنم از طرفی هم نمیتونستم بهشون بگم به ناچار و الارغم میل خودم ولی به احساسم غلبه کردم و ارتباطم رو با ایشون قطع کردم نزدیک دو ماه گذشت اذیت شدم ولی یکم داشتم کمتر بهش فکر میکردم تا اینکه یه شب ایمیلی برام فرستاد که خیلی دنبالم گشته ولی پیدام نکرده و فکر میکرده که برام اتفاقی افتاده و میخواد خودشو بکشه راستش خیلی ترسیدم چون من یکدفعه و بی خبر رفته بودم با مادرم در جریان گذاشتم و مادرم گفتن که باهاشون تماس بگیرم ولی من نمیدونستم چی بگم اونجا از مادرم خواستن که باهاشون حرف بزنن اون شب اولین باری بود که با مادرم حرف میزدن من با خانواده ایشون ارتباط داشتم ولی ایشون نه مادر زنگ زدن باهاشون صحبت کردن و گفتن که مادرم نذاشتن با هاشون صحبت کنم اون شب گریه کردن و فردای اون روز دوباره با مادرم صحبت کردن و دوباره خواستگاری کردن ولی همون شب سر یه جریانی که تقصیر من هم بود از دستم ناراحت شد و من دوباره ارتباطم و با ایشون قطع کردم الان سه ماه از این ماجرا میگذره ولی چند روز پیش پیغامی از خواهرشون رو خوندم که یک ماه پیش گذاشته بودن و کلی نفرین کردن و گفتن که داداشم خودشو کشت و از این حرفا راستش عذاب وجدان داره خفه ام میکنه نمیدونم باید چیکار کنم من بهش بد کردم تو رو خدا بگید چیکار کنم شب و روزم شده گریه کردن من دلم نمیخواست اذیتش کنم دلم نمیخواست اینجوری بشه فکر نمیکردم اینجوری بشه دیگه دانشگاه نرفت و درسش رو ول کرده نمیدونم تو رو خدا راهنماییم کنید چیکار کنم دیوونه شدم
    سلام. راهنمایی ghazal خیلی خوب هستند. فقط به نظرم دیگه هیچ ارتباطی برقرار نکنید حتی برای حلالیت. چون خودش میتونه یک آغاز دیگه فرض بشه (از طرف ایشون) و امیدوارشون کنه و ایندفعه مشکلات بدتری ایجاد بشه.

  8. کاربران زیر از s.vs بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط arezoo_71 نمایش پست ها
    سلام راستش نیدونم از کجا شروع کنم خیلی کلافه ام امیدوارم که شما بتونید کمک کنید من 23 سالمه و چند ماهی میشه که درسم تموم شده منتظر جواب کنکور ارشدم راستش دو سال پیش توی یه سایتی با یه پسری آشنا شدم که ایشون دو سال پیش تازه مدرک ارشدشون رو گرفته بودن و دنبال کارهاشون بودن که یه شرکت بزنن راستش اوایل صحبتهامون حالت مشورتی داشت ولی کم کم صحبتها بیشتر شد رابطون بیشتر شد جوری که با خواهرهاشون و مادرشون هم صحبت میکردم هم من مشکلات زیادی توی خانواده ام داشتم هم ایشون توی این دو سال که با هم صحبت میکردیم درس من تموم شد و ایشون ه شرکتشون رو راه انداختن و البته درسشون هم ادامه دادن و دانشجوی دکتری بودن من رشته ام کامپیوتر بود و ایشون ای تی میخوندند ولی من کرج بودم و ایشون قم زندگی میکردن بعد چند وقت از صحبت کردنمون و اینکه منو به خواهراشون و مادرشون معرفی کردن بهم پیشنهاد ازدواج دادن راستش منم قبول کردم این سری هم قرار شد بیان خونمون خواستگاری که چون مادر بزرگ من فوت کرده بودن مراسم کنسل شد خب من خیلی به ایشون علاقه داشتم و ایشون هم همین طور البته من اصلا فکر نمیکردم علاقه شون انقدر زیاد باشه بعد یک سال و نیم هر چی فکر کردم دیدم با وجود علاقه زیادی که بهشون دارم ولی نمیتونم خودم رو قانع کنم که با طرز آشنایی ازدواج کنم از طرفی هم نمیتونستم بهشون بگم به ناچار و الارغم میل خودم ولی به احساسم غلبه کردم و ارتباطم رو با ایشون قطع کردم نزدیک دو ماه گذشت اذیت شدم ولی یکم داشتم کمتر بهش فکر میکردم تا اینکه یه شب ایمیلی برام فرستاد که خیلی دنبالم گشته ولی پیدام نکرده و فکر میکرده که برام اتفاقی افتاده و میخواد خودشو بکشه راستش خیلی ترسیدم چون من یکدفعه و بی خبر رفته بودم با مادرم در جریان گذاشتم و مادرم گفتن که باهاشون تماس بگیرم ولی من نمیدونستم چی بگم اونجا از مادرم خواستن که باهاشون حرف بزنن اون شب اولین باری بود که با مادرم حرف میزدن من با خانواده ایشون ارتباط داشتم ولی ایشون نه مادر زنگ زدن باهاشون صحبت کردن و گفتن که مادرم نذاشتن با هاشون صحبت کنم اون شب گریه کردن و فردای اون روز دوباره با مادرم صحبت کردن و دوباره خواستگاری کردن ولی همون شب سر یه جریانی که تقصیر من هم بود از دستم ناراحت شد و من دوباره ارتباطم و با ایشون قطع کردم الان سه ماه از این ماجرا میگذره ولی چند روز پیش پیغامی از خواهرشون رو خوندم که یک ماه پیش گذاشته بودن و کلی نفرین کردن و گفتن که داداشم خودشو کشت و از این حرفا راستش عذاب وجدان داره خفه ام میکنه نمیدونم باید چیکار کنم من بهش بد کردم تو رو خدا بگید چیکار کنم شب و روزم شده گریه کردن من دلم نمیخواست اذیتش کنم دلم نمیخواست اینجوری بشه فکر نمیکردم اینجوری بشه دیگه دانشگاه نرفت و درسش رو ول کرده نمیدونم تو رو خدا راهنماییم کنید چیکار کنم دیوونه شدم
    سلام.با این چیزهایی که من در دنیای مجازی دیدم به نظرم بهش اعتماد نکنی بهتره.
    احساس ادما عوض میشه ، از بین میره.خودت.
    خواهر دنیا خیلی خرابه.ادم توی اقوام تصمیم به ازدواج میگرده هزارو یک راز از زندگیش میفهمه ارتباط مجازی که دیگه جای خودش داره.
    حق داری.2 سال زمان زیادیه.اما توحق زندگی داری.
    رفتار هرکس وواکنش هرکس دربرخورد بامسائل دست خودشه و تو لازم نیست خودتو اذیت بکنی.
    اون زندست ومشکلی هم نداره.احتیاج به عذاب وجدان نیست.
    امضای ایشان
    ...!

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16374
    نوشته ها
    164
    تشکـر
    23
    تشکر شده 101 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام
    ای کاش شما که میخواستین رابطه با ایشون رو قطع کنین مستقیما و صراحتا به ایشون جواب رد میدادین. اینطوری همه چیز برای اون آدم حالت صریح و روشنی پیدا میکرد. همیشه این وضعیت که یکی ندونه چرا و به چه علت توسط طرف مقابلش ترک شده خیلی عذاب آور و ویرانگره. بدتر از اون اینه که اصلا ندونی که طرف مقابل ترکت کرده و اصلا دوستت نداشته و بهت فکرم نمیکنه! و نگرانش بشی که نکنه اتفاق بدی براش افتاده و ازش خبر نداشته باشی!
    به هر حال حالا همه چی تموم شده و شما تلفن زدین و مطمئن شدین که طوریشون نشده(جسما) اما احتمالا روحا آسیب دیدن که بهترین کار اینه که دیگه هیچوقت و هرگز سراغشون رو نگیرین و این آتیش کهنه رو شعله ور نکنین. بذارین با مرور زمان خاموش و سرد بشهو قطعا تا حالا از اون تب و تاب اولیه افتاده.

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17904
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    عذاب وجدان نداشته باش اون زندس نمرده حتی دستش یه خراشم برنداشته پسرا به خاطر مادرشون از پول جیبشون نمیدن به اونا اون وقت واسه یه دختر خودکشی کنن نه امکان نداره اون ایمیلم از طرف خودش بوده نفرینو اینجور چیزا مطمئن باش

  12. کاربران زیر از fateme1380 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    ممنون از همه دوستان که وقت گذاشتید
    میدونم باید بهش میگفتم ولی واقعا گفتنش برام سخت بود برای همین تصمیم گرفتم چیزی نگم و برم من نگفتم دوسش نداشتم منم اذیت شدم اول به خاطر نبودنش الان بیشتر به خاطر این که داره اذیت میشه من از اون بدی ندیدم توی این دوسال ولی مثل اینکه خیلی عذابش دادم اصلا دلم نمیخواست اینجوری بشه من فقط نخواستم از این طریق آشنایی اردواج کنم ولی قصد اذیت کردنش هم نداشتم امیدوارم دروغ باشه و اذیت نشده باشه

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط arezoo_71 نمایش پست ها
    ممنون از همه دوستان که وقت گذاشتید
    میدونم باید بهش میگفتم ولی واقعا گفتنش برام سخت بود برای همین تصمیم گرفتم چیزی نگم و برم من نگفتم دوسش نداشتم منم اذیت شدم اول به خاطر نبودنش الان بیشتر به خاطر این که داره اذیت میشه من از اون بدی ندیدم توی این دوسال ولی مثل اینکه خیلی عذابش دادم اصلا دلم نمیخواست اینجوری بشه من فقط نخواستم از این طریق آشنایی اردواج کنم ولی قصد اذیت کردنش هم نداشتم امیدوارم دروغ باشه و اذیت نشده باشه


    آبجی عزیزم آقایون زود همه چیز رو فراموش میکنن لازم نیست به خودت سخت بگیری.اون دقیقا الان داره به همین فکر میکنه که تو عذاب بکشی واون موقع برگردی پیشش.
    به فرض هم برگشتی و ازدواج کردی میدونی بعدا چه اتفاقاتی ممکنه برات پیش بیاد.باید خوش حال باشی که زندگیت رو نجاات دادی.بخند.آهنگ های شاد گوش کن و به فکر اینده ی درخشانت باش.
    امضای ایشان
    ...!

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17281
    نوشته ها
    168
    تشکـر
    121
    تشکر شده 106 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دوستی اینترنتی

    عزیزم عذاب وجدانت بیجاست
    شما در مور د آیندت حق تصمیم گیری داشتی واگه ایشون در حد خودکشی شما رو دوست داشته به هر طریقی بوده میتونسه شما رو پیدا کنه و رسما بیاد خواستگاری ... دو سال مدت کمی نیست که بگید ایشون جز شماره همراه خودم هیچ چیز از آدرس خونه و شماره منزل و ... نداشتن

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام عزیزم
    نه من اصلا دلم نمیخواد باهاشون ازدواج کنم به خاطر همین هم رفتم خودم هم موقعی که خواستم برم همین فکر رو کردم گفتم یه چند روز فکر میکنه و بعدش همه چیز تموم میشه ولی الان شش ماه گذاشته که من چند روز پیش پیغام خواهرشون رو دیدم این غیر عادیه یکم و همین نگرانم که چرا هنوز ناراحته چرا دانشگاه رو ول کرده و درس نمیخونه من دلم نمیخواست با خودشو زندگیش این کار رو بکنه

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام منیژه جان
    راستش بنده خدا گفت ولی من بهش آدرس و شماره دیگه ای ندادم مثلا هر چند ماه یه بار میگفت ولی خب اصرار نمیکرد منم خب لزومی ندیدم آدرس بدم

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید خواهش میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط arezoo_71 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    نه من اصلا دلم نمیخواد باهاشون ازدواج کنم به خاطر همین هم رفتم خودم هم موقعی که خواستم برم همین فکر رو کردم گفتم یه چند روز فکر میکنه و بعدش همه چیز تموم میشه ولی الان شش ماه گذاشته که من چند روز پیش پیغام خواهرشون رو دیدم این غیر عادیه یکم و همین نگرانم که چرا هنوز ناراحته چرا دانشگاه رو ول کرده و درس نمیخونه من دلم نمیخواست با خودشو زندگیش این کار رو بکنه

    تو مسئول زندگی کسی نیستی.لازم نیست ناراحت باشی.میدونی مشکل ماها (اول ازهمه خودمن)اینه که به دیگران بیشتر ازخودمون اهمیت میدیم.همین باعث میشه از همه ضربه بخوریم.
    اون ی پسره.ذاتش این جوریه که فراموش میکنه و به دنبال یک نفر دیگه میره.تو از کجا میدونی خواهرش راست میگه؟
    اگه واقعا هم این اتفاق براش افتاده باشه تقصیر خودشه.تو که بهش نگفتی چنین رفتاری رو انجام بده.
    این قدر خودتو اذیت نکن.فردا مریض میشی و پوستت خراب میشه.
    اگه مشکلی برای جسم و روحت براثر این همه نگرانی پیش بیاد توی زندگی ایندت دچار مشکل میشی.
    آفرین که این همه عاقل هستی و درست فکر کردی.
    امضای ایشان
    ...!

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : دوستی اینترنتی

    عشق اینترنتی 1درصد هم وجود نداره
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  20. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17877
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوستی اینترنتی

    واقعا ازتون ممنونم
    نمیدونم خداکنه فراموش کنه من دلم نمیخواد کسی رو اذیت کنم اصلا به برگشتن فکر نمیکنم قصد ازار هم ندارم کاری به جز دعا کردن هم کار دیگه ای از دستم برنمیاد انجام بدم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوستی اینترنتی و ازدواج
    توسط نیکان در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 12-06-2019, 08:56 PM
  2. ازدواج از طریق یه دوستی تلفنی و اینترنتی
    توسط aydan7 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-20-2015, 12:46 PM
  3. دوستی اینترنتی
    توسط lovely_girl در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 10-29-2014, 12:27 PM
  4. دوستی اینترنتی
    توسط tati68 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 01-23-2014, 03:47 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد