نوشته اصلی توسط
JESUS
سلام و خسته نباشید...
راستش بزارین ازونجایی شروع کنم که..یه دوختر هستش که شماره منو پیدا کرده و میگفت خیلی وقته دنبالم بوده...
قصدش ازدواجه..ولی من تازه 18 سالمه .شرایط ازدواج ندارم.کار ندارم.رشته تحصیلیمو هرجایی ندارن و باید بزودی از شهرم برم.همچنین سطح طبقاتی ما یکسان نیست و مشکل سازه.برای همین همون اول گفتم که نمیتونم بگیرمت و قرار شد فقط دوست خوب باشیم
حالا خیلی بهم وابسته شده.خانوادش خیلی دعوا و مشکل دارن واسه همین ب من بیشتر دل بسته.
ولی من تو این موقعیت حساس کنکور..نمیتونم حواسمو پرت این کنم که چی بپوشه کجا بره کی برگرده کی مزاحمش میشه و.....
و تصمیم گرفتم ازش جدا شدم ولی نشد..میگم بزا باشه رابطمون خوبه....ولی هردومون خیلی نارحتیم.میدونیم تش تلخیه.اونم اصلا دل نمیکنه..
حسابی بهم ریختم..گیج شدم ..نمیدونم چیکار کنم....ازونجایی ک خودمم تنهام دلم نمیاد بفرستشم بره.ولی حوصله ی دردسر های دوستی رو هم ندارم..چ کنم.راهکار بدین..یا حداقا یکیتون بیاد درد دل کنیم.دیوونه شدم...همه مشکلات خانوادم و درس و..کم بود.اینم اضاف شد