نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: راه چاره برای ازدواج

1057
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26571
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    راه چاره برای ازدواج

    سلام و خسته نباشید
    ماجرای من یکم طولانی هست حدود 9 ماه پیش با یکی توی کاشان اشنا شدم و همه چیز خوب بود و فکر میکردم که اوضاع روبراه هست ولی این دختر 2 سال از من بزرگتر بود ..شاید چندین بار رفتیم تهران و باهم صبح تا شب بیرون بودیم ..راجب ازدواج حرف میزدیم ولی میدونستم که شاید نشه باهم باشیم ...تا زد و حدود دوهفته پیش یک نفر رو توی مراسم دیدم و مامانم هم فک کنم از اون خوشش اومده بود اشنای نزدیکمون میشه
    تا توی اینستاگرام باهاش صحبت کردم و گفت که از من خوشش میاد و من هم که واقعا میدونستم چقدر ایده ال هست توی دوگانگی موندم..حالا این دختر 18 سالش هست و هنوز دانشگاه نرفته از لحاظ سنی هم به من خیلی میخوره..تا اینکه باهاش رفتم بیرون و صحبت کردیم و من واقعا میخواستم باهاش بمونم و جریان اون دختر دیگه رو واسش گفتم گفت اگر ازش جدا بشی من حاضرم باهات بمونم
    منم کامل سعی کردم منطقی باهاش حرف بزنم و بگم واسه ازدواج ما نمیتونیم کاری کنیم و باید بیخیال هم بشیم
    خلاصه اینکه ما تصمیم خودمون رو گرفتیم ولی روزای اول دختر جدید خیلی عاشقم بود ولی نمیدونم یه چند روزی هست اصلا حس اولش رو نداره..نمیدونم از من خوشش نیومد یا چیز دیگه ای بود
    حالا سال دیگه داره میره سوئد ..به من گفت اگر میخوای با من بیای باید واسه دکتری کاراتو کنی که اونجا بیای
    حالا ترس از این دارم که این هم از دست بدم و کلا همه چیز عوض بشه
    از دوستان اومدم مشاوره بگیرم که چیکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2014 نمایش پست ها
    سلام و خسته نباشید
    ماجرای من یکم طولانی هست حدود 9 ماه پیش با یکی توی کاشان اشنا شدم و همه چیز خوب بود و فکر میکردم که اوضاع روبراه هست ولی این دختر 2 سال از من بزرگتر بود ..شاید چندین بار رفتیم تهران و باهم صبح تا شب بیرون بودیم ..راجب ازدواج حرف میزدیم ولی میدونستم که شاید نشه باهم باشیم ...تا زد و حدود دوهفته پیش یک نفر رو توی مراسم دیدم و مامانم هم فک کنم از اون خوشش اومده بود اشنای نزدیکمون میشه
    تا توی اینستاگرام باهاش صحبت کردم و گفت که از من خوشش میاد و من هم که واقعا میدونستم چقدر ایده ال هست توی دوگانگی موندم..حالا این دختر 18 سالش هست و هنوز دانشگاه نرفته از لحاظ سنی هم به من خیلی میخوره..تا اینکه باهاش رفتم بیرون و صحبت کردیم و من واقعا میخواستم باهاش بمونم و جریان اون دختر دیگه رو واسش گفتم گفت اگر ازش جدا بشی من حاضرم باهات بمونم
    منم کامل سعی کردم منطقی باهاش حرف بزنم و بگم واسه ازدواج ما نمیتونیم کاری کنیم و باید بیخیال هم بشیم
    خلاصه اینکه ما تصمیم خودمون رو گرفتیم ولی روزای اول دختر جدید خیلی عاشقم بود ولی نمیدونم یه چند روزی هست اصلا حس اولش رو نداره..نمیدونم از من خوشش نیومد یا چیز دیگه ای بود
    حالا سال دیگه داره میره سوئد ..به من گفت اگر میخوای با من بیای باید واسه دکتری کاراتو کنی که اونجا بیای
    حالا ترس از این دارم که این هم از دست بدم و کلا همه چیز عوض بشه
    از دوستان اومدم مشاوره بگیرم که چیکار کنم
    تو که میدونستی نمیتونی با دختر اولی ازدواج کنی چرا باهاش حرف ازدواج زدی؟؟؟

    چرا باهاش رفتی بیرون؟؟؟ چرا براش خاطره ساختی؟؟؟؟

    شما پسرا چرا اینطورین؟؟؟؟

    با یکی بودی ولی از یکی دیگه هم خوشت اومده؟؟؟؟

    اگه اون دختره این کار رو باهات میکرد چیکار میکردی؟؟؟؟؟

    دل شکستی آقا...

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    خود کرده را تدبیر نیست داداش
    طمع کردی، تقاص دادی
    به همین آسونی
    برای بقیه ی عمرت هم اینو بدون که با احساسات کسی بازی نکنی که خدا میزاره تو کاست

  4. کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2014 نمایش پست ها
    سلام و خسته نباشید
    ماجرای من یکم طولانی هست حدود 9 ماه پیش با یکی توی کاشان اشنا شدم و همه چیز خوب بود و فکر میکردم که اوضاع روبراه هست ولی این دختر 2 سال از من بزرگتر بود ..شاید چندین بار رفتیم تهران و باهم صبح تا شب بیرون بودیم ..راجب ازدواج حرف میزدیم ولی میدونستم که شاید نشه باهم باشیم ...تا زد و حدود دوهفته پیش یک نفر رو توی مراسم دیدم و مامانم هم فک کنم از اون خوشش اومده بود اشنای نزدیکمون میشه
    تا توی اینستاگرام باهاش صحبت کردم و گفت که از من خوشش میاد و من هم که واقعا میدونستم چقدر ایده ال هست توی دوگانگی موندم..حالا این دختر 18 سالش هست و هنوز دانشگاه نرفته از لحاظ سنی هم به من خیلی میخوره..تا اینکه باهاش رفتم بیرون و صحبت کردیم و من واقعا میخواستم باهاش بمونم و جریان اون دختر دیگه رو واسش گفتم گفت اگر ازش جدا بشی من حاضرم باهات بمونم
    منم کامل سعی کردم منطقی باهاش حرف بزنم و بگم واسه ازدواج ما نمیتونیم کاری کنیم و باید بیخیال هم بشیم
    خلاصه اینکه ما تصمیم خودمون رو گرفتیم ولی روزای اول دختر جدید خیلی عاشقم بود ولی نمیدونم یه چند روزی هست اصلا حس اولش رو نداره..نمیدونم از من خوشش نیومد یا چیز دیگه ای بود
    حالا سال دیگه داره میره سوئد ..به من گفت اگر میخوای با من بیای باید واسه دکتری کاراتو کنی که اونجا بیای
    حالا ترس از این دارم که این هم از دست بدم و کلا همه چیز عوض بشه
    از دوستان اومدم مشاوره بگیرم که چیکار کنم

    خب اگر روند پیدا کردن کیس های مختلف تموم شده باشه شما اون وقت میتونید برای زندگی آینده خودتون تصمیم گیری کنید

    و به جای این همه انتخاب کمی هم شرایط خودتون برای ازدواج رو بررسی کنید

    ایشون رو دوست دارید پس باید شرایط خودتون رو هم بسنجید ...

    پس اگر به خارج بره یا باید فراموشش کنید و یا دنبالش برید و ...باقی قضایا

    امیدوارم کمی منطقی به اوضاع و احوالتون نگاه کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26571
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    تو که میدونستی نمیتونی با دختر اولی ازدواج کنی چرا باهاش حرف ازدواج زدی؟؟؟

    چرا باهاش رفتی بیرون؟؟؟ چرا براش خاطره ساختی؟؟؟؟

    شما پسرا چرا اینطورین؟؟؟؟

    با یکی بودی ولی از یکی دیگه هم خوشت اومده؟؟؟؟

    اگه اون دختره این کار رو باهات میکرد چیکار میکردی؟؟؟؟؟

    دل شکستی آقا...


    سلام دوباره
    چرا فكر ميكنيد من ازين ادما هستم كه بخوام بد باشم
    من هنوزم ميگم اون دختر بهترين كسي هست كه من ميشناسم ولي يه چيز وجود داشت اينكه دو شهر مختلف و سن بزرگتر از من داشت
    من نميتونم وقتي شرايط انقد داغونه اينده يه دختر رو خراب كنم
    الان خراب بشه خيلي بهتر از ٤ سال ديگه هست كه هزارتا خواستگار رد شده
    بعدش من واقعا اشتباه خودم رو قبول دارم ولي همش از سر هوس بازي كه نبوده همش دوس داشتن بوده هزارتا كار واسش كردم كه هميشه خودش ميگه
    توي اين راه بايد چيكار ميكردم اون ميگفت من نميتونم تحمل كنم خب تقصير من چيه كه هنوز خيلي اتفاقا واسم نيفتاده

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26571
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    خود کرده را تدبیر نیست داداش
    طمع کردی، تقاص دادی
    به همین آسونی
    برای بقیه ی عمرت هم اینو بدون که با احساسات کسی بازی نکنی که خدا میزاره تو کاست
    دوست عزيزم من نميخواستم اينده كسي رو خراب كنم كه ميگي تقدير من اينه
    من روزي هم كه خواستم با يكي ديگه حرف بزنم بهش گفتم و منطقيش اينه كه رابطه ما به جايي نميرسه
    خب بايد چيكار كرد بايد اذيتش كنم
    از طرفي كسي كه ميگم جديد پيدا شد فاميل هست و من رو به عنوان يه پسر خوب ميشناسن و من حتي به اونم همه چيز رو گفتم
    ولي دلم نميخواد زندگيم خراب بشه
    من واسه اين از اون دختر جدا شدم كه نخوام زندگيش خراب بشه
    چرا فك ميكنين من نامردم؟ خب چاره من تنهايي بايد باشه كه اون دو رود ديگه خواستگار خوب بياد و انتخاب كنه ؟

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26571
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب اگر روند پیدا کردن کیس های مختلف تموم شده باشه شما اون وقت میتونید برای زندگی آینده خودتون تصمیم گیری کنید

    و به جای این همه انتخاب کمی هم شرایط خودتون برای ازدواج رو بررسی کنید

    ایشون رو دوست دارید پس باید شرایط خودتون رو هم بسنجید ...

    پس اگر به خارج بره یا باید فراموشش کنید و یا دنبالش برید و ...باقی قضایا

    امیدوارم کمی منطقی به اوضاع و احوالتون نگاه کنید
    من فوق ليسانس كامپيوتر هستم و خيلي خيلي خوب ميتونم بورسيه بگيرم و برم ولي نميدونم كه بايد از چه راهي اقدام كنم؟
    اول به خونواده خودم بگم بعد همه چيز رو مرتب كنم يا اينكه كار ديگه اي كنم
    نميدونم واسه همين كمك خواستم

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2014 نمایش پست ها
    سلام و خسته نباشید
    ماجرای من یکم طولانی هست حدود 9 ماه پیش با یکی توی کاشان اشنا شدم و همه چیز خوب بود و فکر میکردم که اوضاع روبراه هست ولی این دختر 2 سال از من بزرگتر بود ..شاید چندین بار رفتیم تهران و باهم صبح تا شب بیرون بودیم ..راجب ازدواج حرف میزدیم ولی میدونستم که شاید نشه باهم باشیم ...تا زد و حدود دوهفته پیش یک نفر رو توی مراسم دیدم و مامانم هم فک کنم از اون خوشش اومده بود اشنای نزدیکمون میشه
    تا توی اینستاگرام باهاش صحبت کردم و گفت که از من خوشش میاد و من هم که واقعا میدونستم چقدر ایده ال هست توی دوگانگی موندم..حالا این دختر 18 سالش هست و هنوز دانشگاه نرفته از لحاظ سنی هم به من خیلی میخوره..تا اینکه باهاش رفتم بیرون و صحبت کردیم و من واقعا میخواستم باهاش بمونم
    و جریان اون دختر دیگه رو واسش گفتم گفت اگر ازش جدا بشی من حاضرم باهات بمونم

    منم کامل سعی کردم منطقی باهاش حرف بزنم و بگم واسه ازدواج ما نمیتونیم کاری کنیم و باید بیخیال هم بشیم
    خلاصه اینکه ما تصمیم خودمون رو گرفتیم ولی روزای اول دختر جدید خیلی عاشقم بود ولی نمیدونم یه چند روزی هست اصلا حس اولش رو نداره..نمیدونم از من خوشش نیومد یا چیز دیگه ای بود
    حالا سال دیگه داره میره سوئد ..به من گفت اگر میخوای با من بیای باید واسه دکتری کاراتو کنی که اونجا بیای
    حالا ترس از این دارم که این هم از دست بدم و کلا همه چیز عوض بشه
    از دوستان اومدم مشاوره بگیرم که چیکار کنم
    داداش این حرکت شمارو ؛ ما توی شهرمون میگیم خیانت..
    شما یه دختر رو با وعده ی ازدواج تا تهران کشوندی و بقول خودت شبا تا صبح باهاش بودی و... برای اینده برنامه ریختی و خلاصه احساساتشو تحریک کردی که باهات بمونه...
    بعد توی همین حال و هوا؛ یکی دیگه رو دیدی و پسندیدی و رفتی تو نخش و... اوکی رو ازش گرفتی و اومدی به قبلیه گفتی بدرد هم نمیخوریم...
    دختر جدیده هم چقدر به خودت شباهت داشت! که وضعیتتو دونست و گفت با قبلی به هم بزن بیا با من...

    آیا اینها واقعیت رفتاری شما نیست و من بد برداشت کردم؟!!!


    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2014 نمایش پست ها
    دوست عزيزم من نميخواستم اينده كسي رو خراب كنم كه ميگي تقدير من اينه
    من روزي هم كه خواستم با يكي ديگه حرف بزنم بهش گفتم و منطقيش اينه كه رابطه ما به جايي نميرسه
    خب بايد چيكار كرد بايد اذيتش كنم
    از طرفي كسي كه ميگم جديد پيدا شد فاميل هست و من رو به عنوان يه پسر خوب ميشناسن و من حتي به اونم همه چيز رو گفتم
    ولي دلم نميخواد زندگيم خراب بشه
    من واسه اين از اون دختر جدا شدم كه نخوام زندگيش خراب بشه
    چرا فك ميكنين من نامردم؟ خب چاره من تنهايي بايد باشه كه اون دو رود ديگه خواستگار خوب بياد و انتخاب كنه ؟
    شما اشتباه کردی ؛ اگه قصدت ازدواج نبود حق نداشتی دختر مردم رو تحت تاثیر بزاری و وعده ی ازدواج بهش بدی..
    در ثانی شما قبل اینکه رابطتتو بقول خودت منطقی!!! با قبلی بهم بزنی؛ رفتی دنبال کسه دیگه...
    شما اگه واقعا دلسوز دختر قبلی بودی و منطق رو در نظر داشتی!! قبل از پیدا کردن مورد دیگه، قبلی رو تکلیفشو روشن میگردی
    کاری به این قضیتون ندارم ولی با این شرح حالتون فکر میکنم شما هنوز به ثبات شخصیتی لازم برای تشکیل زندگی نرسیدین
    برای ازدواج کمی فکر کنید با خودتون ببینید واقعا میتونید مسولیت پذیر باشید>؟
    دوباره چند روز بعد هوایی نمیشید؟! اینو حل کنید با خودتون
    دختر فامیلتونم دقیقا رکب خودتونو به خودتون زده
    موفق باشی

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : راه چاره برای ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2014 نمایش پست ها
    سلام دوباره
    چرا فكر ميكنيد من ازين ادما هستم كه بخوام بد باشم
    من هنوزم ميگم اون دختر بهترين كسي هست كه من ميشناسم ولي يه چيز وجود داشت اينكه دو شهر مختلف و سن بزرگتر از من داشت
    من نميتونم وقتي شرايط انقد داغونه اينده يه دختر رو خراب كنم
    الان خراب بشه خيلي بهتر از ٤ سال ديگه هست كه هزارتا خواستگار رد شده
    بعدش من واقعا اشتباه خودم رو قبول دارم ولي همش از سر هوس بازي كه نبوده همش دوس داشتن بوده هزارتا كار واسش كردم كه هميشه خودش ميگه
    توي اين راه بايد چيكار ميكردم اون ميگفت من نميتونم تحمل كنم خب تقصير من چيه كه هنوز خيلي اتفاقا واسم نيفتاده
    شما نمیخوای بد باشی

    بد کردی عزیز تموم شد و رفت

    همون موقع که فهمیدی واسه هم خوب نیستین باید قیدشو میزدی

    نه اول دور دور بری بگردی باهاش بعد وقتی چشمت یکی دیگه رو گرفت بری منطقی!!!!! بهش بگی تموم شد

    کدوم منطق؟؟؟

    سوال من رو جواب بده اگه دوست داشتی

    اگه همون دختر این کار رو با شما میکرد چیکار میکردی؟؟؟

    میومدی اینجا کلی بد و بیراه میگفتی که دخترا خائنن و فلان و بهمان

    اما به خودت که رسیده خیلی شیک و مجلسی به خودت حق میدی که هرکاری بکنی

    شما که خیلی اتفاقا برات نیفتاده نباید اتفاقی برای کسی ایجاد میکردی

    اونم وقتی انقد به اتفاقای نیفتاده پایبندی!!!!

  12. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد