سلام
کسی رو ندارم درد و دل کنم / برا همین اینجا عضو شدم تا کمی...
پسری هستم ۲۴ ساله. ۲۰ روز دیگه باید برم سربازی! عدل همین ۲۰ روز خدا یه بنده خدایی رو سر راه ما قرار داد که نمیتونم نادیدش بگیرم / به مادرم هم گفتم ولی میترسم به دختره بگم / دختره یه ۴-۵ ماه ازم کوچیکتره- شاید تا برم خدمت . ازدواج کنه!
از یه طرف نمخیخوام از دستش بدم. از یه طرف میگم خوب پسر خوب تو کجای کاری! یه نگاه به خودت بنداز! سرباز! بی پول! بیکار!
تو۴-۳ روزی که دارم باهاش حرف میزنم خیلی اتفاق ها افتاده که نباید می افتاد. الان دیگه خدمت هم ذهر میشه! اگه در نظر بگیریم ذهر نباشه!
خیلی رو مخمه! خیلی.این چند روز زندگیم از این رو به اون رو شده / خیلی به زندگی امید پیدا کردم / وقتی این همه سال با جنس مخالف ارتباط نداشته باشی میشه این/ یه ددییووننه
الان چیکار کنم/ با دختره برا اشنایی بیشتر ارتباط برقرار کنم که اگه به هم خوردیم ایشاا... ازدواج کنیم تو این مدت هم باید به هم قول بدیم که هیچ رابطه احساسی بین ما نباشه
ارتباط برقرار نکنیم- بیخیالش شم(هر روز میبینمش- شاید حتی وقتی که از خدمت بیام)
تنها سوالم از خدا اینه که چرا الان باید اینجوری بشه- چرا الان!؟ خدایا حکمتت و شکر