نوشته اصلی توسط
محمدپارسا
باسلام
چند وقت قبل از ازدواجم با دختری اینترنتی آشنا شدم احساس کردم نیاز به کمک داشت کم کم سعی کردم برم به دیدنش و پس از دیدنش احساس خوبی بهم دست نداد بعد از چند بار ملاقات فکر کردم بهم علاقه مند شده و احساس مسئولیت میکردم و تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم اما اون نپذیرفت و در نهایت از هم درو شدیم من با فرد دیگه ای ازدواج کردم خیلی هم دوستش دارم و همسرم باردار بود که سروکله اون دختر پیدا شد و قتی گفتم ازدواج کردم خیلی بهم ریخت و گفت دوست داره بره با یه مرد رابطه جنسی برقرارو دیگه چیزی براش مهم نیست و .... من سعی کردم منصرف کنمش چون باز احساس مسئولیت احمقانه داشتم کمی تو خرج کردن تحساساتم زیاده روی کردم و همسرم فهمید ، حالا بعد از گذشت یکسال همسرم که خیلی دوستش دارم حتی بیشتر از پدر و مادرم،داره داغون میشه چند روزه حالش خوبه و پر انگیزه و یه دفعه بهم میریزه و خیلی احساس بدی بهم پیدا میکنه نمیدونم چکار کنم لطفا راهنمایی کنید