سردرگمی در دوستی

سلام، من 24 سالمه 19 سالگی با یه پسر از شهر دیگه اشنا شدم 8 ماه باهم بودیم بدلیل اینکه هر بار برای دیدن من بهانه جور میکرد و نمیومد من قصد کردم جدا شدیم چون این رابطه رو بی فایده دیدم( دلایلی مثل بی پولی) ولی ایشون هی اصرار کرد باهم ادامه بدیم من برا اینکه وابسته تر به ایشون نشم شروع کردم با صحبت کردن پسر دیگری تو شهر خودم که خواستگارمم بود ولی اون اقا دست بردار نبود تا اینکه من انقدر وابسته ایشون شده بودم که یه روز بهم خبر دادند با دوست دختر دوستش دوست شده و بهم زنگ زدو حرفای بی ربط که ما بدرد نمیخوریم تو راست میگفتی و جدا شیم من بسیار داغون شدم چون باور نمیکردم حتی ایشون به زبون نیاورد با کسی دوست شده فقط دلایل بیخودی اورد که جدا شیم بعد یکماه دوباره برگشت و بدلیل فشار روحی که روم هنوز بود من ایشونو قبول کردم ولی باز بعد یک هفته همون حرفا زد و حال منو بدتر بدتر قبل کرد و رفت دیگه بعد از اون هرچند وقت یه بارب پیام میداد بذار برگردم اونموقع بچه بودم من نذاشتم تا اینکه سرباز بود گفت بذار برگردم جبران میکنم من اجازه دادم برگشت و یکماهی که باهاش بودم پسر واقعا خوبی شده بود و توضیح داد که کارای قبلش از لجبازی بوده ولی چون روح من خسته هنوز بود کارای قبلشو جبران کردم و به دروغ گفتم من با یکیم و برو خیلی تماس گرفت و گفت نکن با من ولی من جوابشو دیگه ندادم از این اتفاق دوسال میگذره ولی الان پشیمونم با دیدن پسرای اطرافم که همه چیزو تو جنسی میبینند یا پول پشیمونم، پشیمونم که چرا باهاش اینکارو کردم فشار عصبی بدی روم اومده بعد اون اتفاق خیلی تماسش گرفتم و بهش گفتم من بهت گفتم حالم خوب نیس و باید پیش یه مشاور برم شما گوش ندادی من فقط میخواستم دردی که من اونسال کشیدمو بکشی ولی بهم گفت منو تو شرایط بدی ترک کردی و دیگه نمیخامت و از همه جا بلاکم کرده خانواده ایشونم در جریان بودند ولی دریغ از یه کمک،مادرشون گفت باهاش حرف زدم ولی بد زمانی رهاش کردی الان میخام فقط از این وضع درام از این حالت خودخوری،از اینکه یا چطوری فراموشش کنم تا اخر عمر جوری که نخام اسمشو بشنومم یا چطوری باهاش دوباره بتونم رابطه برقرار کنم؟ همش به خودم میگم اشتباه از من بوده و با پسرای الان که مقایسه میکنم واقعا حالم بد میشه 😞😞😢

سردرگمی در دوستی:

اگر احساستان را به کسی که عاشقش هستید گفته‌اید و هیچ جوابی دریافت نکرده‌اید.
درک کنید که هیچ دلیلی برای ادامه آن وجود ندارد. فراموش کردن به نفعتان است.
با یک فرد بی‌طرف که چنین موقعیتی داشته است حرف بزنید.
یکی از دوستان یا اعضای خانواده‌تان. اگر مجبور شدید پیش مشاور هم بروید.
درمیان گذاشتن فکر و احساستان با یک فرد بی‌طرف سبک‌ترتان می‌کند و کمک می‌کند زودتر فراموش کنید.
با درد به طرقی سازنده برخورد کنید.
وانمود نکنید که غصه‌ای ندارید.
راه‌های فرار خلاقانه‌ای پیدا کنید مثل هنر یا گفتگو تا دردتان را از طریق آن بیرون بریزید.
سعی کنید بیشتر وقت‌ها به آن فکر نکنید زیرا فکر کردن مداوم به آن بدترش می‌کند.
به مسافرت بروید و تمام یادگارهای گذشته رو دور بریزید .
باید این احساس تاریخ مصرف گذشته رو در خودتون از بین ببرید .
ولی برای از بین بردن این احساسات نباید وارد رابطه ای جدید بشید.
برای فراموش کردن این رابطه تصمیم بگیرید همه احساساتشان را جایی بنویسند.
وقتی حوصله‌اش را داشتید، یک تکه کاغذ بردارید و افکارتان را روی آن یادداشت کنید.
با این روش وقتی توانستید به خوبی رابطه را پشت سر بگذارید.
با خواندن آن نوشته‌ها خواهید فهمید که چقدر قوی بوده‌اید که توانستید آن را فراموش کنید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط farokh

سردرگمی در دوستی:

اگر احساستان را به کسی که عاشقش هستید گفته‌اید و هیچ جوابی دریافت نکرده‌اید.
درک کنید که هیچ دلیلی برای ادامه آن وجود ندارد. فراموش کردن به نفعتان است.
با یک فرد بی‌طرف که چنین موقعیتی داشته است حرف بزنید.
یکی از دوستان یا اعضای خانواده‌تان. اگر مجبور شدید پیش مشاور هم بروید.
درمیان گذاشتن فکر و احساستان با یک فرد بی‌طرف سبک‌ترتان می‌کند و کمک می‌کند زودتر فراموش کنید.
با درد به طرقی سازنده برخورد کنید.
وانمود نکنید که غصه‌ای ندارید.
راه‌های فرار خلاقانه‌ای پیدا کنید مثل هنر یا گفتگو تا دردتان را از طریق آن بیرون بریزید.
سعی کنید بیشتر وقت‌ها به آن فکر نکنید زیرا فکر کردن مداوم به آن بدترش می‌کند.
به مسافرت بروید و تمام یادگارهای گذشته رو دور بریزید .
باید این احساس تاریخ مصرف گذشته رو در خودتون از بین ببرید .
ولی برای از بین بردن این احساسات نباید وارد رابطه ای جدید بشید.
برای فراموش کردن این رابطه تصمیم بگیرید همه احساساتشان را جایی بنویسند.
وقتی حوصله‌اش را داشتید، یک تکه کاغذ بردارید و افکارتان را روی آن یادداشت کنید.
با این روش وقتی توانستید به خوبی رابطه را پشت سر بگذارید.
با خواندن آن نوشته‌ها خواهید فهمید که چقدر قوی بوده‌اید که توانستید آن را فراموش کنید.

---

ممنون از صحبتاتون،ولی من همه راه ها رفتم حتی برا مشغول شدن سرکار رفتم ولی به محض دیدن یه متن یه ادم که به خواستگاریم اومده و شرایط که میخوامو نداره ذهنم به سمت اون شخص میره واقعا از خودم خسته شدم من ادم قوی بودم که برام هیچ چیز مهم نبود نمیدونم چرا الان برام این موضوع انقدر مهم شده بخصوص وقتی اسم شهر اون شخصا خیلی میشنوم بیشتر عصبیم میکنه تازه باز یادم میفته، نمیدونم چیکار کنم نگران زندگیمم که در اینده کنار مردی باشم که فکر پیشش نیس از الان احساس گناه اصلا میکنم 😢

شما کار درستی کردید ! اینکه توی اون موقع اون تصمیم را گرفتید و ایشونو پیچونید ، به نظر من کار صحیحی بوده با توجه به شرایط و سن تون ، حرکت خوبی بوده !

الان هم متاسفانه فکر میکنید که میتونید ایشونو از یاد ببرید و باید بگم که خیر ، این دروغ بزرگیه که کسی بتونه فردی که یه روز دوستش داشته را از یاد ببره به طور کلی ! از طرفی مغز شما ناخودآگاه هی شما را به فکر اون فرد میندازه که اگه الان باهاش بودم ، چققدر خوشحال بودم و ... در صورتی که این یه تصویر ذهنی ایده آل هستش که ازون فرد توی ذهنتون ساختید و تا زیر یه سقف با کسی نباشید ، نمیتونید بفهمید که آیا واقعا باهاش خوشبخت میشدید یا خیر ! قدرت تخیل مغز هم (که به نظر من پیچیده ترین و عجیبترین قدرت مغز هستش ) اونقدر قویه که میتونه در عرض 1 دقیقه که چشماتون را بستید ، شما را با این آقا تصویر سازی بکنه و یه زندگی خوش و خرم 60 ساله را توی همین 1 دقیقه برای شما تصویر سازی بکنه !

راه حلش اینه که ذهنتون را با یه فعالیتی که بهش علاقه دارید پر بکنید ! اینکه هی بخوایید به ایشون فکر نکنید خودش باعث میشه ناخودآگاه بهش فکر بکنید ! نوع نگاهتون را به سمتی ببرید که این رابطه تموم شده براتون یه خاطره خوب بمونه و یه تجربه تلخ !

یه مورد دیگه هم که من اسمشو میذارم توهم ، اینه که فکر میکنید اگه با ایشون دوباره برگردید ، میتونید با هم خیلی خوش باشید ! این فکر اشتباهه ، میتونم بگم ناممکن هستش ! رابطه ای که تموم شده ، دیگه تموم شده ، مثل یه فردی میمونه که در بهترین حالت دچار مرگ مغزی شده ! میتونید با هم باشید ، ولی هیچوقت مثل اول نخواهد شد !