نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: سر درگمی پیش از ازدواج

812
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28955
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    سر درگمی پیش از ازدواج

    سلام به دوستان عزیزی که دارن این پست رو مطالعه میکنن ...
    نمیدونم که این مطلب من چقدر طولانی میشه و خواهشا اگه میخونید و میخواین کمکی بهم بکنید با انگیزه و روحیه باشه که هم من ناراحت نشم و هم شما از خوندن این مطلب خسته نشید !
    داستان من پس از گذشت این همه زمان به ماه هفتم وارد میشه . من یه پسر نوزده ساله هستم که خونواده خودم مذهبی هستند و صد البته عمو ها و دایی ها و ... آهنگ گوش دادن و دست زدن وشادی کردنشون جای خود داره .
    خب ! هفت ماه پیش در آموزشگاه رانندگی من با دختری هم دوره شدم که کم کم ازش خوشم اومد اما زیاد پیگیرش نشدم تا بعد از دیدن های متوالی و چند برخورد کوچیک کم کم عاشقش شدم و بعد از این که قبول شد ، پیگیری من برای پیدا کردنش بیشتر شد . از طرفی آدرس و اطلاعاتی رو از آموزشگاه گرفتم و از طرفی میخواستم با خونواده در میان بذارم . من هیچ وقت با دختری دوست نبودم و نتونستم صمیمی بشم و نمیخوام احساسات کسی رو به بازی بگیرم و تا حالا حتی دستم به دختری هم نخورده ! توی این مورد هم اول میخواستم پیدا کنم و باهاش دوست بشم اما با مشورت هایی که انجام دادم و چون عاشق بودم و نمیخواستم از دستش بدم ، افتادم توی مسیر ازدواج ...
    با یکی از دوستان پدرم صحبت کردم و به پدرم گفتند که من قصد دارم ازدواج کنم و ایشون از طرف پدرم بهم گفتند که از همه جهت خونواده ام حمایت میکنه و خب خیالم راحت شد . با اطلاعاتی که به دست آورده بودم ، به یکی از دوستان پدرم که از اتفاق توی کوچه محل زندگی همون دختر اقامت داشتند سپردم که برام تحقیق کنند تا بیشتر بشناسمشون ...
    هفته پیش تمام قضیه رو با خاله ام در میان گذاشتم که با مادرم حرف بزنه و قضیه رو بهش بگه تا دیروز که خودم خونه خاله ام بودم و مامانم زنگ زده بود خاله ام به طور غیر مستقیم قضیه رو گفت و با دروغ گفت که مثلا یه خانواده ای دارن برای من که پسر هستم تحقیق میکنن . البته این دروغ فقط جهت این بود که مادرم بیدار بشه و کم کم از خودم بپرسه که خودم از چه کسی برای ازدواج خوشم میاد و البته مادرم چند نفر رو زیر سر داشت که برای خواستگاری اقدام کنه ولی خب بهونه هایی مثل تموم نشدن درسم یا نداشتن شغل و سربازی و ... میاورد که خب پدرم میتونستند کمک کنند و این موارد حل بشن .
    توی این هفت ماه که گذشت بیشتر اوقاتم صرف فکر کردن به اون دختر میشد و خب پشیمون هم نیستم چون خیلی آماده ام کرد و صد البته از معجزاتی که در این زمینه افتاد واقعا خوشحالم و میدونم که هیچ کسی جز خدا نمیتونه اونو برام رقم بزنه ! توی این هفت ماه با این که آدرس خونه اون دختر رو داشتم و به عنوانی از اون منطقه زیاد رد میشدم اما خب یه بار ایشون رو ندیدم و حتی تو این مدت و یا زمانی که توی آموزشگاه با هم بودیم ، یه کلمه از احساسم بهش نگفتم که مبادا وابسته بشه ...
    خب حالا اصل سوال من اینه که دختری که من ازش خوشم اومده یه دختر محجبه ولی مانتویی هستند که خب هنوز شناخت کاملی ندارم ولی طی اتفاقاتی که افتاد برام میدونم که اهل دوستی نبودند و خب شاید به عنوانی کسی برای ازدواج مد نظرشون بوده و میخواستن برای اون پاک بمونن . از طرفی خونواده من دختر محجبه چادری میخوان و البته خودم هم خوشحال میشم که اون دختر خانوم چادری بشن . از طرفی هم مادرم چند نفری رو که زیر سر دارن و به خاله ام گفتند کی هستند و من هم فهمیدم ، از دو نفری که نام برد خوشم نمیاد و از یه نفر دیگه ای هم که معرفی کرد شناخت چندانی ندارم اما در همین حد میدونم که این مورد خونواده خوبی داره و محجبه چادری هستند و الان من دو دل شدم که دنبال عشق و علاقه ای که با تحقیقاتم و فکر کردن کم شده برم یا به حرف مادرم گوش بدم و به خواستگاری دختری برم که اون پسندیده ؟ واقعا این دو روز این قضیه عذاب وجدان شده و از این میترسم که نکنه با یه کدومشون ازدواج کنم و بعد پشیمون بشم و یا خونواده ام باعث اذیت و آزار بهم بشن .
    خواهشا کمک کنید و ممنونم از این که همه این مطالب رو کامل خوندید .
    خودم معتقدم که واقعا برای من معجزه های زیادی رخ داده که تا همین جا هم تونستم پیش برم ...

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ :سر درگمی پیش از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad-M2 نمایش پست ها
    سلام به دوستان عزیزی که دارن این پست رو مطالعه میکنن ...
    نمیدونم که این مطلب من چقدر طولانی میشه و خواهشا اگه میخونید و میخواین کمکی بهم بکنید با انگیزه و روحیه باشه که هم من ناراحت نشم و هم شما از خوندن این مطلب خسته نشید !
    داستان من پس از گذشت این همه زمان به ماه هفتم وارد میشه . من یه پسر نوزده ساله هستم که خونواده خودم مذهبی هستند و صد البته عمو ها و دایی ها و ... آهنگ گوش دادن و دست زدن وشادی کردنشون جای خود داره .
    خب ! هفت ماه پیش در آموزشگاه رانندگی من با دختری هم دوره شدم که کم کم ازش خوشم اومد اما زیاد پیگیرش نشدم تا بعد از دیدن های متوالی و چند برخورد کوچیک کم کم عاشقش شدم و بعد از این که قبول شد ، پیگیری من برای پیدا کردنش بیشتر شد . از طرفی آدرس و اطلاعاتی رو از آموزشگاه گرفتم و از طرفی میخواستم با خونواده در میان بذارم . من هیچ وقت با دختری دوست نبودم و نتونستم صمیمی بشم و نمیخوام احساسات کسی رو به بازی بگیرم و تا حالا حتی دستم به دختری هم نخورده ! توی این مورد هم اول میخواستم پیدا کنم و باهاش دوست بشم اما با مشورت هایی که انجام دادم و چون عاشق بودم و نمیخواستم از دستش بدم ، افتادم توی مسیر ازدواج ...
    با یکی از دوستان پدرم صحبت کردم و به پدرم گفتند که من قصد دارم ازدواج کنم و ایشون از طرف پدرم بهم گفتند که از همه جهت خونواده ام حمایت میکنه و خب خیالم راحت شد . با اطلاعاتی که به دست آورده بودم ، به یکی از دوستان پدرم که از اتفاق توی کوچه محل زندگی همون دختر اقامت داشتند سپردم که برام تحقیق کنند تا بیشتر بشناسمشون ...
    هفته پیش تمام قضیه رو با خاله ام در میان گذاشتم که با مادرم حرف بزنه و قضیه رو بهش بگه تا دیروز که خودم خونه خاله ام بودم و مامانم زنگ زده بود خاله ام به طور غیر مستقیم قضیه رو گفت و با دروغ گفت که مثلا یه خانواده ای دارن برای من که پسر هستم تحقیق میکنن . البته این دروغ فقط جهت این بود که مادرم بیدار بشه و کم کم از خودم بپرسه که خودم از چه کسی برای ازدواج خوشم میاد و البته مادرم چند نفر رو زیر سر داشت که برای خواستگاری اقدام کنه ولی خب بهونه هایی مثل تموم نشدن درسم یا نداشتن شغل و سربازی و ... میاورد که خب پدرم میتونستند کمک کنند و این موارد حل بشن .
    توی این هفت ماه که گذشت بیشتر اوقاتم صرف فکر کردن به اون دختر میشد و خب پشیمون هم نیستم چون خیلی آماده ام کرد و صد البته از معجزاتی که در این زمینه افتاد واقعا خوشحالم و میدونم که هیچ کسی جز خدا نمیتونه اونو برام رقم بزنه ! توی این هفت ماه با این که آدرس خونه اون دختر رو داشتم و به عنوانی از اون منطقه زیاد رد میشدم اما خب یه بار ایشون رو ندیدم و حتی تو این مدت و یا زمانی که توی آموزشگاه با هم بودیم ، یه کلمه از احساسم بهش نگفتم که مبادا وابسته بشه ...
    خب حالا اصل سوال من اینه که دختری که من ازش خوشم اومده یه دختر محجبه ولی مانتویی هستند که خب هنوز شناخت کاملی ندارم ولی طی اتفاقاتی که افتاد برام میدونم که اهل دوستی نبودند و خب شاید به عنوانی کسی برای ازدواج مد نظرشون بوده و میخواستن برای اون پاک بمونن . از طرفی خونواده من دختر محجبه چادری میخوان و البته خودم هم خوشحال میشم که اون دختر خانوم چادری بشن . از طرفی هم مادرم چند نفری رو که زیر سر دارن و به خاله ام گفتند کی هستند و من هم فهمیدم ، از دو نفری که نام برد خوشم نمیاد و از یه نفر دیگه ای هم که معرفی کرد شناخت چندانی ندارم اما در همین حد میدونم که این مورد خونواده خوبی داره و محجبه چادری هستند و الان من دو دل شدم که دنبال عشق و علاقه ای که با تحقیقاتم و فکر کردن کم شده برم یا به حرف مادرم گوش بدم و به خواستگاری دختری برم که اون پسندیده ؟ واقعا این دو روز این قضیه عذاب وجدان شده و از این میترسم که نکنه با یه کدومشون ازدواج کنم و بعد پشیمون بشم و یا خونواده ام باعث اذیت و آزار بهم بشن .
    خواهشا کمک کنید و ممنونم از این که همه این مطالب رو کامل خوندید .
    خودم معتقدم که واقعا برای من معجزه های زیادی رخ داده که تا همین جا هم تونستم پیش برم ...

    اول از همه امیدوارم شما شرایط ازدواج رو که حداقل داشتن استقلال مالی و یک شغل قابل اعتماد هست رو داشته باشید

    چون سن 19 سالگی برای ازدواج سن کمی به حساب میاد و به همین خاطره که امروز دچار احساسات و سردرگمی شدید

    چون شما برای ازدواج معیارهایی دارید که قطعا واستون مهمه پس باید بر این اساس اقدام کنید حالا میخواد انتخاب خودتون باشه یا انتخاب مادرتون

    شما باید بطور مثال در دوره 9 ماهه ای از نامزدی که خانواده ها با هم معاشرت میکنن طرفهای خودتون رو بدون اینکه وابستگی ایجاد کنید بشناسید

    پس اول ببینید خودتون دنبال چی هستید بعد برای انتخاب اقدام کنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28955
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگمی پیش از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اول از همه امیدوارم شما شرایط ازدواج رو که حداقل داشتن استقلال مالی و یک شغل قابل اعتماد هست رو داشته باشید

    چون سن 19 سالگی برای ازدواج سن کمی به حساب میاد و به همین خاطره که امروز دچار احساسات و سردرگمی شدید

    چون شما برای ازدواج معیارهایی دارید که قطعا واستون مهمه پس باید بر این اساس اقدام کنید حالا میخواد انتخاب خودتون باشه یا انتخاب مادرتون

    شما باید بطور مثال در دوره 9 ماهه ای از نامزدی که خانواده ها با هم معاشرت میکنن طرفهای خودتون رو بدون اینکه وابستگی ایجاد کنید بشناسید

    پس اول ببینید خودتون دنبال چی هستید بعد برای انتخاب اقدام کنید ...
    خب من افکارم طوری هست که احساس میکنم که اگه خواستگاری برم ، نباید از دست بدم و خب بین انتخاب مادرم و بین انتخاب خودم گیج شدم که نمیدونم چیکار کنم !؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر درگمی پیش از ازدواج

    به نظر من شما اصلا به این زودیها خواستگاری نرو...
    چون اگه می خواستید که کسی و مادرتون انتخاب کنه براتون پس 5 ساله دیگه هم می تونه این کار رو بکنه و به نظر من همون طوری که آقای فرخ گفتند سن 19 سالگی سنه خیلی کمیه برای ازدواج و معمولا آدمها بین 23-25 به بلوغ اجتماعی می رسن.
    و اگرم که می خواید اون شخص مورد نظرتون رو انتخاب کنین خب نباید اصلا به خودتون اجازه بدید که به کس دیگه فکر کنین پس علاقه و این جور چیزها چی می شه...
    واسه همین به نظر من ازدواج هنوز خیلی براتون زوده وایسید یه چند ساله دیگه یکی رو بگیرید که مادرتون می پسنده تا بعدها تو خانواده هم دچار مشکل نشین.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28955
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگمی پیش از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط merina نمایش پست ها
    به نظر من شما اصلا به این زودیها خواستگاری نرو...
    چون اگه می خواستید که کسی و مادرتون انتخاب کنه براتون پس 5 ساله دیگه هم می تونه این کار رو بکنه و به نظر من همون طوری که آقای فرخ گفتند سن 19 سالگی سنه خیلی کمیه برای ازدواج و معمولا آدمها بین 23-25 به بلوغ اجتماعی می رسن.
    و اگرم که می خواید اون شخص مورد نظرتون رو انتخاب کنین خب نباید اصلا به خودتون اجازه بدید که به کس دیگه فکر کنین پس علاقه و این جور چیزها چی می شه...
    واسه همین به نظر من ازدواج هنوز خیلی براتون زوده وایسید یه چند ساله دیگه یکی رو بگیرید که مادرتون می پسنده تا بعدها تو خانواده هم دچار مشکل نشین.
    تمام افکار و احساساتم پس چی میشه ؟؟؟ یعنی پنج شیش سال دیگه باید تنها بمونم و غصه بخورم ؟ البته بزرگترین مشکلم اینه که اگه صبر کنم ، ممکنه در آینده اتفاقاتی بیفته که بعد ها به خاطرش نتونم ازدواج کنم ...
    کاش من هم بیخیال بودم و میتونستم ساده بگذرم !

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر درگمی پیش از ازدواج

    ببینید یه سیب که از بالا می خواد بیافته زمین هزار تا چرخ می خوره ... هیچ کی از آیندش خبر نداره ... به نظر من شیرینی زندگی هم به همینشه ... چرا نتونید ازدواج کنید؟!!!
    من می گم الان خواستگاری نرو چون اصلا سنت برای ازدواج خوب نیست...
    اگه فکر می کنی که دیگه عاشق کسی نمی شی کاملا اشتباه می کنی .... عاشقی چیز بدی نیست اما اینکه فکر کنی که ممکنه 5 سال دیگه دیر باشه اینطور نیست شاید 5 سال دیگه با طرز فکر اون موقع فکر کنی به الانت ببینی که اصلا این دختری که الان دوستش داری اصلا بدردت نمی خورده.
    به هر حال به نظر من زوده که ازدواج کنی خیلی زوده در ضمن زندگی که فقط دوست داشتن نیست ... شما از کجا می دونی که الان مثلا بری خواستگاری اون دختر اصلا جواب مثبت می شنوی؟!! شاید اصلا اون به شما فکرم نمی کنه
    بی خود ذهنتون رو درگیر چیزهای الکی نکنید عوض این چیزا بچسبید به درس و کار و سربازی که بتونید اگه پس فردا ازدواج کردید از پس حداقل خواسته های همسرتون بر بیاید.

  7. کاربران زیر از merina بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28955
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگمی پیش از ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط merina نمایش پست ها
    ببینید یه سیب که از بالا می خواد بیافته زمین هزار تا چرخ می خوره ... هیچ کی از آیندش خبر نداره ... به نظر من شیرینی زندگی هم به همینشه ... چرا نتونید ازدواج کنید؟!!!
    من می گم الان خواستگاری نرو چون اصلا سنت برای ازدواج خوب نیست...
    اگه فکر می کنی که دیگه عاشق کسی نمی شی کاملا اشتباه می کنی .... عاشقی چیز بدی نیست اما اینکه فکر کنی که ممکنه 5 سال دیگه دیر باشه اینطور نیست شاید 5 سال دیگه با طرز فکر اون موقع فکر کنی به الانت ببینی که اصلا این دختری که الان دوستش داری اصلا بدردت نمی خورده.
    به هر حال به نظر من زوده که ازدواج کنی خیلی زوده در ضمن زندگی که فقط دوست داشتن نیست ... شما از کجا می دونی که الان مثلا بری خواستگاری اون دختر اصلا جواب مثبت می شنوی؟!! شاید اصلا اون به شما فکرم نمی کنه
    بی خود ذهنتون رو درگیر چیزهای الکی نکنید عوض این چیزا بچسبید به درس و کار و سربازی که بتونید اگه پس فردا ازدواج کردید از پس حداقل خواسته های همسرتون بر بیاید.
    من عاشقی نیستم که کور کورانه بخواد تصمیم بگیره بلکه دارم با منطق میرم جلو ...
    دلایلش رو هم الان بیان میکنم و دیگه به نظرم اشکال نداره اگه شما بدونید . اولیش به خاطر اینه که احساس میکنم که یه نفر باید باشه تا کامل بشم و کنارش آرامش بگیرم . یه نفر رو در کنارم داشته باشم که وقتی توی خیابون راه میرم ، نگاهم به این و اون نیفته چون میدونم خودم یه نفر بهترشو توی خونه دارم که همه جوره به فکرمه . من از این نمیترسم که دیگه عاشق نشم و از این هم نمیترسم که دختری بهتر از این گیرم نیاد بلکه چیزایی توی این دختر دیدم که خب به خاطر همون ویژگی هایی که دیدم دارم پیش قدم میشم . البته هنوز مطمئن نیستم اما خب با تحقیقات بیشتر بهش میرسم . یه نمونه اش ساده بودن و بدون آرایش بودنشه که خب با شرایط مذهبی خونواده ام تقریبا برابره . یکی دیگه اش هم اینه که این دختر توی اون مدتی که رفت و اومد داشتیم و زیر نظر داشتمش ، با هیچ پسری دوست و رفیق نشد و سعی میکرد حتی با مرد ها هم حرفی نزنه که خب در جای خودش تحسین داره . چرا همه اش نرسیدن ها و نشدن ها باید حکمت باشه ؟ چرا یکبار اتفاق افتادن یک کار خوب حکمت نباشه ؟
    یه موضوع دیگه ای که مد نظر منه و به خاطرش میگم شاید بعد ها نتونم ازدواج کنم و احساس میکنم موضوع مهمیه ، اینه که من یه اختلال توی یکی از اعضای بدنم دارم و خب معلومه که این اختلال ثابت نمیمونه و پیشرفت میکنه و خب در اثر پیشرفت اون طبق مطالعات و گفته های دکتر ، باعث میشه که در چند سال آینده که معلوم نیست کی باشه و ممکن حتی زودتر دیگه نتونم بچه دار کنم همسرم رو و خب ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پیر پسر هستید یا پیر دختر؟
    توسط شهرام2014 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 02-19-2015, 11:29 AM
  2. پیشگیری از پیری پوست با نسخه ای از طب سنتی
    توسط Artin در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-17-2014, 10:56 AM
  3. چه کنیم پیردختر و پیرپسر نشویم؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-23-2013, 12:18 AM
  4. پیشنهادات طب سنتی برای پیشگیری از بیماری های پاییزه
    توسط R e z a در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-10-2013, 12:51 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد