سلام
دوستان ببخشید طولانیه یه صدم جریان را گفتم و فشرده نمیدونم کسی جوابی داره یا اصلا جوابی پیدا کنم یا نه ولی مشکلی دارم که واقعا موندم چه کنم
خانمها مخصوصا شاید بهتر بتونن کمک کنن چون من زیاد دورم دختر نیست اینا را بپرسم راهنمایی بگیرم
من سعید هستم 27 سالم هست مهندسی الکترونیک
چندی پیش از جمع دوستان دختر و پسر که چهار سال با هم بودیم و شناخت داشتیم و خیلی صمیمی بودیم به نفر تازه وارد جمعمون شد
این دختر خانم به محض ورودشون به جمع بعد از دو هفته یکی از ژسرا ابراز علاقه و ژیشنهاد دوستی داد ولی ایشون به گفته خودشون و دوستمون قبول نکرد و چون با من هم صمیمی شده بودن به من گفتن بهش بگو نه خوشش نمیاد تا بره کنار در همین شرایط بعد از یه روز که میتینگ گردش گذاشته بودیم ایشون ترجیح دادن با من برگردن و از همین روز رابطه ما هم گرم و صمیمی تر شد
تا به پیشنهاد شناخت بیشتر و اشنایی بیشتر منجر شد .
البته هنوز مشکل اول سر جاش باقی بود چون همه همدیگر را میشناختیم این اقا پسر با همراه یه دخترا گروه و یکی از دوستان مشترک سمیرا شروع کردن به برنامه چینی
سمیرا عکس دوست دختر قبلی منا نشون دادن و گفتن رفته خواستگاری و جواب رد شنیده و از اون به بعد هیچ دختری را جدی نمیگیره همه را میخواد بازی بده و هنوز فکر همونه ...
طرف جدید من هم گفت نباید تو فکر خواستگاری قبلیت باشی میدونم دوسال پاش بودی هنوزم بهش فکر میکنی و درستم میگفت بازم میخواستم برم خواستگاری اون دختر قبلی اما چون دیدم بهم احساس داره و خودمم خوشم اومد دختر فهمیده و کاملی بود و ضمنا خودمم از یک طرفه بودن اون رابطه خسته شده بودم گفتم باشه با این که سخته ولی شاید خدا خواسته این مورد سر راهم قرار بگیره و بهش اوکی دادم
بهش گفتن با کی بوده با کی نبوده و هزاااااااار حرف به سه هفته نشد از اوج رسیدیم تو رابطه به هر روز یه مشکل و دردسر و از طرفی اعصاب خوردی من از این که دوستن هیچی نگم از طرفی حرفایی که خدا میدونه چی بود و از طرف دیگه این که همه عکسها و چیزام را پاک کن و نمیخوام دیگه ببینمت
به اون دختره گفتم چرا این خیانت را داری در حق من میکنی دوستت رفتم خواستگاری گفت نه ژس چرا اینجوری میکنی خودت شوهر داری این کارا برا چیه
اول گفت من کاری نکردم وقتی حرفاش را گفتم و فهمید میدونم گفت چون به رفیقت تو گروه خیانت کردی !! و دوست دخترش را بر زدی ضمنا نمیذارم هم !!!
البته من میگم این بیماری این دختر خانمه که من سه سال مثل خواهرم بود الان باید بشناسمش و کلا ادمهای دورم را تو این گروه کوفتی
و من سکوت و خود خوری هر چند میتونستم هزار و یک کندشون را به زبون بیارم اما شخصیتم اجازه نمیداد خودما جلو این خانم که به حساب خواستگاری نگاه میکردم خورد کنم و همچنین شخصیت اون ادمهایی که با هاشون سه سال نون نمک خوردیم را !!
و حالا سمیرا دوست مشترک من و ایشون و خواستگاری قبلیم شده دوست صمیمی ایشون!! ضمنا اون پسر اول داستان هم هست که تازه رفته خدمت سربازی و به کاراش ادامه میده و درخواست هاش و دوتا پسر عموهاشم جفت شدن که اونم داستان خودشا داره هر چند ایشون دیگه کاری به کار اون گروه و ادماش نداره و قطع رابطه کرد .
و این در حالی بود که یک ماه تا قرار مدار زمان خواستگاریم گذاشتیم اما این حرف اونها و کارایی که کردن نابود کرد سه بار گفت نه دیگه تموم اما نرفتم و توضیح دادم تا مجاب شد میگفت از این حرفا میترسم
بعد گفت رابطه ای که اینقدر کشمکش باشه نمیخوام
بعد گقت نمیدونم چیکار کنم و ....
اما دفعه اخر بهانه اورد که من کسی دیگه دوستم داشت قبلا نشد الان باز اومده پیش و منطقی باش که اون شرایطش بهتره !!
وقتی گفتم چون دوست ندارم اذیت بشی میرم
من نمیدونم اونی که میگی شرایط اون چیه و چطوریه اما من لازم باشه همه جوره پات هستم البته اگر خودت بخوای
گفت بمون به عنوان دوست اما نه حساب دیگه اینم تو گروها
ولی گفتم ترجیح میدو حسم همون دوست داشتن خاص باقی بمونه تا اینجوری دوست ضمناا سخته برام چون باز حرف پیش میکشم و اذیت میشی میدونم خودما میشناسم
صبحش دیدم نوشته من جازمم رو دوش تو نمیذارم تو توهم گرفتست فکر کردی کی هستی که به هم ژا بودن با من فکر میکنی !!!!!!!!!!!!
این اسمس منا شکه کرد یعنی فوش خواهر مادر بهم میدادم بهتر از این بود
یعنی تا شبش همه چیز راحت تموم شد منم گفتم میرم
چرا این کارا کرد نمیدونم
اما از طرفی به یکی هفته بعدش گفته بود منا دوست نداشت از هوا و حوس بود کلا سعید عاشق همه میشه یا من اصلا بهش فکر نمی کنم اون خوشش هست !!!!!
بعد به یکی دیگه میگه نه دوستم نداشت وگرنه نمیرفت میموند ولا همین که دوست باشه باید میموند از دست این کاراشون خسته بودم ازش چیز زیاد شنیدم ولی خوب به حرفا هم اعتماد نداشتم !!!!
من نمیدونم والا کلا گیجم اخه با این چنین حرفایی که تو اسمس صبحش داده این حرفا به دوستاش منطقی هست !
این ناز کردن بوده !!!!!!!!!
شما خانمها بگید چیکار کنم
با اون جماعت بی فهم چه کنم که تصورات یه نفر را بازیچه خودشون کردن از رو حسادت زنانه و دوستی و حوس پسرانه ...
و با تصورات خراب ایشون در مورد خودم چه کنم
و این پیام های اخر و بعد عکس العملش به دیگران ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
خیلی ممنون میشم کمک کنید چون واقعا نمیدونم چه کنم ضمنا الان نه دیگه میتونم برگردم به دختری که قبلا در نظرم با حتی جواب نه بود و نه ایشون که همه چیزش اوکی بود و کلی هم خاطر خواه بود
و تو هر دو جریان این سمیرا خانم دوست مشترک حضور داشت !!