سلام دوستان من ناخوآگاه بااین سایت آشناشدم ومطالب هاروخوندم خیلیه عالیه والان منم ب کمکتون نیازدارم.
من 18سالمه حدودا 4ماه پیش بایه پسری آشناشدم به هم خیلی علاقه مندبودیم مامانم فهمید جدامون کرد خیلی ضربه بدی خوردم من این رابطم روخودم تموم نکردم مادرم بادعوا تمومش کرد پسره روتهدید کرد کلی به من مامانم دروغ گفت منو خورد کرد حدودا یه ماه ازهمه چیز بریدم حالم خیلی بد بود وهنوزم گاهی توفکرش میرم الان چن ماه ازش گذشته اماانگاری واسه من مثه دیروزه دیگ اعتمادم ب همه روازدست دادم الان تنهاچیزی کفک میکنم حالموخوب میکنه واروم میشم اینه کبا دوست پسرم صحبت کنم وتمامه سوالاتی ک ب جونم افتاده روجواب بده واما مامانم الان چن ماهی میشه باهاش یه کلمه هم حرف نزدم بهش بی حسم میدونم حرفه سنگینیه اما حقیقته برام مهم نیست تبدیل به یه ادمه سرده بی احساس شدم چون وقتی حالم بدبود کسی پیشم نبود فقط سرزنش شدم.
من حتی بادوست پسرمم رابطه هم داشتم اماالان کنکور دارم بیشترمشغوله درسامم میخام اول کنکورمو بدم بعد به این مسئله ک نابودم کرده برسم بگیدبرام چی بهتره دلم برای آدمی کقبلا بودم تنگ شده