سلام و خسته نباشید خدمت همه مشاوران و کاربران فعال انجمنپسری هستم 22 سالهبه مشاوره نیاز دارم پس بزارید اول داستانمو براتون تعریف کنمحدود پنج سال پیش یعنی وقتی که سوم دبیرستان بودم، دختر عمم بهم ابراز علاقه کرد با اینکه یک سال از من بزرگتر بود، منم قبول کردم و یه رابطه دختر پسری بین ما شکل گرفت که برای هردو ما دومین بار بود"دوست دارم عزیزم و تو تنها عشقم هستی و..."جملات رایجی بودن که تو پیامک ها برای هم ارسال میکردم، بعد از پنج ماه بهم گفت که باکره نیست و خودش باکرگیشو از بین برده، اونموقع درمورد مسایل جنسی زیاد صحبت میکردیم منم آدمی نیستم که گذشته آدما برام مهم باشه، وقتی یه آدم تغییر کنه و تغییرش مثبت باشه لازم نیست گذشته منفیشو به رخش کشیدمنم دلم سوخت و. بیشتر بهش وابسته شدم(خلاصه بگم من تو این رابطه برای اولین بار تو عمرم دست به یه دختر زدم، بوسیدمش و با دهانم ارضاش کردم، چون از همون سن خودارضایی رو شروع کرده بودم بعضی وقتی تلفنی و با صداش منو ارضا میکرد)نه ماه از رابطه ما گذشته بود که بابام فهمید و چون آدم منتقی هست با کمک خالم که مشاوره کمکمون کرد بدون آبروریزی جدا شیم که البته من شب اول رو خیلی گریه کردم اما از فرداش وقتی نقص های اون دختر رو از بابام و خاله هام میشنیدم کم کم ازش بدم اومد تا الان که ازش متنفرم، بعضی وقتا حالم از خودم بخاطر اون کارام بهم میخورهالان که فکرشو میکنم مدام خودم رو سرزنش میکنم، البته تو زندگی درسی تا حدودی موفق بودم، الان دانشجوی دندون پزشکی هستم ولی مدام خودمو سرزنش میکنم"میتونستم رتبه بهتری بیارم و تو دانشگاه بهتری تحصیل کنم اگه..."الان قصد ازدواج دارم، با دختر بزرگ همکار پدرم، ولی گذشته وحشتناکم آزارم میده، نمیتونم با دروغ زندگی کنم، واقعا پشیمونم.این دختر مذهبیه، تا حالا پسری رو لمس نکرده، آفتاب مهتاب ندیدس،با پدر مادرم رابطه خوبی داره همونطور که من با پدر مادرش رابطه خوبی دارم،17سال سن داره و از همه نظر(اخلاق، آشپزی، ادب، روابط اجتماعی، زیبایی ، شان و شعور.و...) بهترین گزینسو. چندین بار متوجه علاقه دو طرفمون شدمحالا بنظر شما من میتونم این دختر رو خوشبخت کنم؟ اگر از گذشته سوالی هم نپرسه، باید تو خواستگاری بهش بگم همه چی رو؟ اگر بگم ممکنه منو پس بزنه؟