سلام
فک کنم یه سه ماهی میشه که من از سامان هیچ خبری ندارم دارم دیوونه میشم اول فکر میکردم هیچ حسی بهش ندارم و اگه یه روزی ترکم کنه هیچ اتفاقی برام نمیوفته ولی اشتباه فکر میکردم از وقتی مامانم فهمید و گوشیمو ازم گرفت تازه اون موقع فهمیدم دوری ازش داره منو به کشتن میده چند روز پیش که از کلاس زبان اومدم خونه مامانم خواب بود دیدم تلفن زنگ میخوره رفتم برداشتم سامان بود یه چند لحظه خشکم زد بعد تلفن و قطع کردم از ترس اینکه مامانم نفهمه سامان 20 بار درست 20 بار زنگ زد و من نمیتونستم باهاش بحرفم
حالا هم شب و روز دارم دعا میکنم باز سامان یه روز که مامان و بابام خونه نباشن زنگ بزنه و من بتونم بهش بگم خیلی دوسش دارم
این تنها مشکل من نیست من تک دخترم و یکمی لوسم و از وقتی سامان در کنارم نیست خییییییییلی اخلاقم داره عوض میشه طوری که خودمم حسش میکنم زود عصبانی میشم زود هم گریه میکنم همین چهارشنبه زنگ اخر کلاسم با دوستم دعوام شد و وقتی کلاس تموم شد با گریه زدم بیرون و هرچی دوستام صدام کردن بهشون بی توجهی کردم و سوار سرویس شدم اومدم خونه تب شدیدی کردم تا فردا هم گریه میکردم من تا حالا اینجوری نشده بودم
خیلی سریع هرچی میشه عصبانی میشم تورو خدا بهم کمک کنین دارم از دوری عشقم دیوونه میشم حتی یه تب شدید هم برای اینکه ازم دوره کردم میخوام یکی باشه که ازش بپرسم سامان هنوز هم منو میخواد براش مهم هستم یا نه؟؟؟؟؟
از شما کمک میخوام اگه با تلفن خونه بهش بزنگم میترسم کسی بفهمه یا اینکه از ترس جواب سامان که بهم بگه دیگه دوستت ندارم زنگ نمیزنم ولی خداروشکر این قضیه روی درسام تاثیر نذاشته ولی رو اخلاقم داره تاثیر میزاره احساس میکنم هیچ کس منو درک نمیکنه و اومدم از شما کمک بگیرم