نوشته اصلی توسط
kianalak
من یه مدته که با یه پسری به قصد ازدواج اشنا شدم. خیلی به هم علاقمند شدیم و خیلی حس خوبی به هم داریم.
ولی این وسط یه مشکلی هست که فکرش واقعا من و رها نمیکنه. چند وقت پیش فهمیدم که یه نفر که من چهار سال پیش باهاش یه رابطه کوتاه مدت داشتم دوستشه. البته دوست صمیمی نیستن ولی اشنایی دارن. قضیه چهار سال پیش اینطور بود که یکی از دوستای من با یه پسر دوست بود و به منم پیشنهاد داد که با یکی از دوستای اونا دوست بشم. منم فقط یکی دوبار با اونا بیرون رفتیم و به یک ماه هم نکشید که رابطمون قطع شد. دوستمم بعد یه مدت با اون پسر به هم زدن. همه ی ادمای این داستان ازدواج کردن و بچه دار شدن. ولی الان من حس میکنم سرنوشتم.گره خورده به اون رابطه مزخرف و کوتاه. از شانس بد من همون دوست پسر دوست منم با یکی از دخترای فامیل همین خواستگارم ازدواج کرده.
نمیدونم چیکار کنم?? میدونم اگه این جریان و تعریف کنم همه چی تموم میشه چون طرفم ادم حساسیه
همش حس میکنم دارم سرش کلاه میذارم ولی خدا میدونه هیچ رابطه ی خاصی نبود خیلی کوتاه و الکی بود بدون هیچ علاقه ای. حالا هم اون پسر دوست خواستگارمه هم اینکه تو خانوادشون یکی هست که این جریان و میدونه(اون پسر که با دوستم بود). البته اینم بگم دوست پسر سابق دوستم ادم به ظاهر مذهبی هست و خودش و جوری معرفی کرده که تو فامیل ک خیلی ادم پاکیه.
به نظرتون من این داستان و تعریف کنم واسش?? اگه بگم و تموم بشه همه چی من چیکار کنم??
من تو اون داستان کمرنگ ترین ادم بود حقم نیست ایندم بخاطر اونا خراب بشه