پاسخ : نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
سلام
دوست عزیز زندگی خیلی پیچیده تر از اون چیزیه که فکرشو میکردید .
زندگی فقط زن و شوهر و لاو ترکو ندن نیست
زندگی شامل خانواده های دو طرف و انواع و اقسام دخالتها و اختلافات میشه که زمانی مشکلساز نمیشن که مدیریت کردن اینهارو بلد باشی ، نه قهر کنی و مشکل رو بدون حل کردن رها کنی .
توی هر زندگی ازین ناملایمتیها وجود داره
همه با هزار امید و آرزو ازدواج میکنن ولی همه یه مشکلی تو زندگی دارن به یه نحوی
باید یاد بگیریم اگر مشکلی بوجود اومد دوتایی با همسرمون حلش کنیم
اینا کلیات بودن
حالا درمورد مشکلتون اگر خانواده ی همسرتون دخالت میکنن با یکم سیاست و مدیریت میتونی درستش کنی ، شما جلوشون جواب نده ، نه هم نگو ، ولی تو تنهاییه خودتون مخالفتت رو به همسرت اعلام کن ، اونم با مهربونی و ناز کردن ( به اندازش ) ولی باید به همسرت بفهمونی من و تو مهم هستیم که باید تصمیم گیری کنیم .
با همسرت صحبت کن ، از خواسته هات براش بگو . بگو دوست دارم دوتایی با هم تصمیم بگیریم ، همیشه ازش نظر خواهی کن تا یاد بگیره .
هیچوقت با تندی برخورد نکن و حرفتو نزن چون نه تنها نتیجه عکس داره بلکه همسرت ازت متنفر هم میشه و دیگه تلاشی برای خوشحالیت نمیکنه
ولی به جاش اگه به آرومی و با احترام باهاش حرف بزنی و گلایه کنی از چیزی مطمئن باش حرفات تا عمق وجودش میره و نهایت تلاششو میکنه تا خوشحالت کنه
درمورد حرفایی که درموردت میزنن درسته ناراحتی داره ولی تو. میتونی با رفتاری که از خودت جلو جمع نشون میدی اونا رو شرمنده کنی و نظرشون رو عوض کنی .
با اینحال اینو بدون تو همه ی زندگیا ازین دخالتا هست اونی برندست و قدرتمنده که با محبت قلب همسرش رو مال خودش کنه اونوقت همسرش از هیچی دریغ نمیکنه برای خوشحال کردنش .
الانم چندروزی صبر کن شاید از دستت عصبانیه ، بعد سه چهار روز اگه خبری ازش نشد یه سراغی ازش بگیر به شرط اینکه دوتاتون تغییر کنید و نزارید دیگران زندگیتون رو خراب کنن .
پاسخ : نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
love
سلام
دوست عزیز زندگی خیلی پیچیده تر از اون چیزیه که فکرشو میکردید .
زندگی فقط زن و شوهر و لاو ترکو ندن نیست
زندگی شامل خانواده های دو طرف و انواع و اقسام دخالتها و اختلافات میشه که زمانی مشکلساز نمیشن که مدیریت کردن اینهارو بلد باشی ، نه قهر کنی و مشکل رو بدون حل کردن رها کنی .
توی هر زندگی ازین ناملایمتیها وجود داره
همه با هزار امید و آرزو ازدواج میکنن ولی همه یه مشکلی تو زندگی دارن به یه نحوی
باید یاد بگیریم اگر مشکلی بوجود اومد دوتایی با همسرمون حلش کنیم
اینا کلیات بودن
حالا درمورد مشکلتون اگر خانواده ی همسرتون دخالت میکنن با یکم سیاست و مدیریت میتونی درستش کنی ، شما جلوشون جواب نده ، نه هم نگو ، ولی تو تنهاییه خودتون مخالفتت رو به همسرت اعلام کن ، اونم با مهربونی و ناز کردن ( به اندازش ) ولی باید به همسرت بفهمونی من و تو مهم هستیم که باید تصمیم گیری کنیم .
با همسرت صحبت کن ، از خواسته هات براش بگو . بگو دوست دارم دوتایی با هم تصمیم بگیریم ، همیشه ازش نظر خواهی کن تا یاد بگیره .
هیچوقت با تندی برخورد نکن و حرفتو نزن چون نه تنها نتیجه عکس داره بلکه همسرت ازت متنفر هم میشه و دیگه تلاشی برای خوشحالیت نمیکنه
ولی به جاش اگه به آرومی و با احترام باهاش حرف بزنی و گلایه کنی از چیزی مطمئن باش حرفات تا عمق وجودش میره و نهایت تلاششو میکنه تا خوشحالت کنه
درمورد حرفایی که درموردت میزنن درسته ناراحتی داره ولی تو. میتونی با رفتاری که از خودت جلو جمع نشون میدی اونا رو شرمنده کنی و نظرشون رو عوض کنی .
با اینحال اینو بدون تو همه ی زندگیا ازین دخالتا هست اونی برندست و قدرتمنده که با محبت قلب همسرش رو مال خودش کنه اونوقت همسرش از هیچی دریغ نمیکنه برای خوشحال کردنش .
الانم چندروزی صبر کن شاید از دستت عصبانیه ، بعد سه چهار روز اگه خبری ازش نشد یه سراغی ازش بگیر به شرط اینکه دوتاتون تغییر کنید و نزارید دیگران زندگیتون رو خراب کنن .
منم همه ی اینارو قبول دارم، بار اولمون هم نیست که بحث میکنیم ولی دیگه از کتکاش خسته شدم، خیلی محکم میزنه، چند بار هم ازش خواهش کردم که این رفتارشو بذاره کنار ولی بازم وقتی که عصبی میشه چیزی جلوذارش نیست، چندبارم به زور گفته وسایلتو جمع کن برو منم هرچی پافشاری میکردم بی فایده بوده دقیقا وقتی که وسایلمو جمع میکردم برم دوباره جلوم وایمیساده که نمیذارم بری و دوباره کتک، من نمیدونم چجوری باید چیکار کنم نفرت خانوادش از دلم بره بیرون، بعد از دخالت خانوادش گفت بدون عروسی بریم سرخونه زندگیمون دیگه هم کاری به هیچکس نداریم منم وسیله هایی که خریده بودمو برداشتم و رفتم ولی دوباره مادرش رفته بود پیشش گریه کرده بوده من میخوام عروسیتون رو ببینم واسه همین رفتیم نوبت تالار زدیم،میگه من حرف خانوادم واسم مهم نیست ولی پای عمل که میرسه حرفاش عکس میشه، من نمیدونم این تنفری که از خانوادش به دلم هست رو چجوری پاکش کنم
پاسخ : نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پرنیان72
منم همه ی اینارو قبول دارم، بار اولمون هم نیست که بحث میکنیم ولی دیگه از کتکاش خسته شدم، خیلی محکم میزنه، چند بار هم ازش خواهش کردم که این رفتارشو بذاره کنار ولی بازم وقتی که عصبی میشه چیزی جلوذارش نیست، چندبارم به زور گفته وسایلتو جمع کن برو منم هرچی پافشاری میکردم بی فایده بوده دقیقا وقتی که وسایلمو جمع میکردم برم دوباره جلوم وایمیساده که نمیذارم بری و دوباره کتک، من نمیدونم چجوری باید چیکار کنم نفرت خانوادش از دلم بره بیرون، بعد از دخالت خانوادش گفت بدون عروسی بریم سرخونه زندگیمون دیگه هم کاری به هیچکس نداریم منم وسیله هایی که خریده بودمو برداشتم و رفتم ولی دوباره مادرش رفته بود پیشش گریه کرده بوده من میخوام عروسیتون رو ببینم واسه همین رفتیم نوبت تالار زدیم،میگه من حرف خانوادم واسم مهم نیست ولی پای عمل که میرسه حرفاش عکس میشه، من نمیدونم این تنفری که از خانوادش به دلم هست رو چجوری پاکش کنم
خب عزیزم تو پست اولت نگفته بودی کتک هم میزنه .
اصلا نزارش اینکارو کنه .
بعضیا نمیتونن عصبانیتشون رو کنترل کن و دست بلند میکنن
ولی اولا شما سعی کن هیچوقت به اون حد نرسونیش که دست بلند کنه روت ، یعنی یعی کن عصبیش نکنی ، نیش و کنایه ای نزنی .
اگه هم خواست بزنه دم دستش نمون ، فرار کن تو اتاق برو
درمورد نفرت از خانوادش ، خب خودتم خیلی باید تلاش کنی که نفرتشون رو از دلت بندازی بیرون .
ساده نیست ، سخته ، ولی شدنیه
بی تفاوت باش بهشون ، خیلی درگیر حاشیه نباشید ، چیزی که داره زندگیتون رو از هم میپاشه
من فکر میکنم شما دوتا اصلا خودتون رو فراموش کردید فقط چسبیدید به خانواده ها
یعنی این چی گفت اون چی گفت و چرا گفت
حتما پیش مشاور برید و از مشاور بخواه که درمورد دست بزن داشتنش باهاش صحبت کنه