سلام بچه ها.خوبین؟تورو خدا کمکم کنید.حدود یک سال و نیمه با یه آقایی آشنا شدم.بعد از یک ماه یا دو ماه وقتی فهمیدیم خصوصیات اخلاقیمون خیلی بهم نزدیکه،تصمیم به ازدواج گرفیتیم.من 22 سالمه و اون آقا 24.هر دو دانشجوایم.ولی ایشون علاوه بر درس خوندن کار هم میکنن.و پس انداز هم دارن.خانواده ایشون از اول در جریان گرفتن.و اینم بگم که من تهران زندگی میکنم و ایشون یه شهر دیگه.خانواده ایشون راضی هستن.بعد از چهار ماه مادرشون زنگ زدن به من و گفتن با مادرت میخوام صحبت کنم.منم به مادرم گفتم.اول مامانم خیلی منطقی برخورد کرد و گفت هر چی قسمت باشه.بعد ازون ماجرا با خانوادش یعنی مادر بزرگم و خاله هام قضیه رو در میون گذاشت و هر روز یه ایراد جدید میگیرن. در آخرم مامانم گفت تا خرداد صبر کن.الانم خرداد تموم شد و مادرم یه ایراد جدید گرفته.میگه سرکتاب باز کردم میگن خوب نیست.جنازتم رو دوشش نمیزارم.من باید چیکار کنم حالا؟با مادرم چجوری باید برخورد کنم؟چجوری راضیش کنم؟تو رو خدا کمک