نوشته اصلی توسط
فرزانه 67
با سلام و خسته نباشید
دختری هستم 26 ساله که شهریور پارسال پدرم فوت شد بعد از 2 ماه با اقایی اشنا شدم که خیلی به سرعت روابطمون شکل گرفت از روزای اول خانواده ها در جریان بودن بهد از یک ماه بااینکه خانوادش راضی نبودن ولی اومدن خونمون و خواستگاری انجام شد البته چند روز بعد برادرش اومد و گفت که ما به زور اومده بودم و این مراسم از نظر ما رسمیتی نداره قرار بود یکماه بعد عقد کنیم ولی از اون جاییکه ایشون کار ثابتی نداشت و اون موقع درگیر اعتیاد هم بود این اتفاق نیفتاد الان بعد از گذشت این مدت دیگه خودشه که زیر بار ازدواج نمیره و میگه من شرایطش ندارم و معلومم نیس که این شرایط کی جور بشه و هر چی زمان میگذره فاصلش از من بیشتر یشه و روز به روز داره سردتر میشه و هر دفه هم که همدیگه رو میبینیم بهانه ای برای قهر و دعوا پیدا میکنه از اونجاییکه من بعد از خواستگاری فک میکردم مسیله جدی و به همه گفتم دارم اذیت میشم چون هر دفه اقوام سراغش میگیرن چون تو کار موسیقی و اسپانسری دارن که داره حمایتشون میکنه من گفتم دنبال کاراشه تا پولش بگیره ولی تا کی میتونم اینجوری بگم موقعیتهای خوبی هم دارم ولی اصلا به