نمایش نتایج: از 1 به 23 از 23

موضوع: دوراهی در ازدواج

2781
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوراهی در ازدواج

    سلام من 22 سالم هست و 1.5 سال پیش یه آقا پسر 24 ساله بهم پیشنهاد ازدواج داد که من گفتم با خونواده در جریان بذار گفت شرایط نداره اما از من خواست که به مامانم بگم و خودش هم من رو به عنوان شخصی به خواهراشون معرفی کرده بود.8 ماه ایشون درخواست کرد که من کم کم علاقه مند شدم و رابطه ی محدودی در حد پيامکي و تلفنی برقرار کردم بعد ایشون از من تقاضای رابطه حضوری کرد که من گفتم فقط در حد یه صحبت کردن و ایشون در حد دور زدن و اینا میخواست که من قبول نکردم بعد این مساله باعث کشمکش و دعوا بین ما شد و کم کم نسبت به من سرد شده بود تا اینکه یه خواستگار برام اومد با شرایط خوب و خونوادم موافق بودن من به ایشون گفتم و ایشون بهم گفت ازدواج کن چون من شرایط ندارم بعد من یه خواستگارم فکر کردم و مدتی از ایشون دور شدم و بعد خواستگارم رو به خاطر اینکه حس کردم به اجبار خونوادش اومده ردش کردم که بعد برگشتم سمت همین آقا که بهم گفت نه من حالا حالاها نمیتونم ازدواج کنم و بعد یه بار هم بهم گفت از زمانی که به خواستگارت فکر کردی از زندگی من خارج شدی و من دیگه نميذارم برگردی و بعد من ابراز پشيموني کردم و از اون موقع سه هفته گذشته و من فقط به سمتش می رم و ایشون کمتر جوابمو میده و همچنان سر حرفش هست و من الان واقعا از کارم پشیمون این رو دو سه بار هم بهش گفتم اما میگه مشکل من اصلا اشتباه تو نیست من روال زندگیم عوض شده و نمیخوام اصلا ازدواج کنم .اما من به این نتیجه رسیدم که تو زندگیم فقط دنبال عشق و تعهد و ايمانم و واقعا با اینکه سربازی نرفته و کار هم نداره برام مهم نیست و به نظر من اینها با حمایت خونواده ها حل میشه.اما اون میگه من تصمیمم تغيير کرده.حالا به نظرتون من باید چیکار.کنم که اولا بفهمه از کارم پشيمونم و در ثانی برگرده و مثل قبل کنار هم قرار بگیریم.اون همیشه از آینده برای من میگفت اینکه در آینده چه کارهایی انجام بدیم تو شغل و کار و اینا به خاطر همین بعید میدونم هدفش با من بازی باشه.چون من تو رابطه واقعا رسمی بودم و به قول خودش در رابطه با من به هوسی نمی رسید. خواهش میکنم راهنماييم کنید کارم فقط شده گریه.از طرفی همین الان باز خواستگاری گفته یه ماه دیگه میخواد بیاد من واقعا گیر کردم نمیدونم جواب اینو چی بدم ؟ ... پیشاپیش ممنونم از راهنمايياتون.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    وقتی ایشون به هر دلیل قصد ازدواج ندارن اصرار بیمورد شما شان و منزلتتونو پایین میاره و حتی اگه قبول هم بکنه تا ابد میتونه تحقیرتون کنه و خار چشمتون بشه.. شما توی سنی قرار دارین که تحت تاثیر احساسات دارین جلو میرین. بیشتر از این خودتونو کوچیک نکنین اگه واقعا شمارو میخواست قبولتون میکرد

  3. 7 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    خواهر عزیز، من به هیچ وجه نمیخوام بگم طرف قصدش هوس بوده ولی الان به هر دلیلی منصرف شده از ازدواج، هیچ وقت عشق را گدایی نکن، بگذار کسی که قدرت را میدونه و عاشق واقعیه خودش پاپیش بگذاره، هنوز هم با اینکه سنی نداری این همه خواستگار داری، من فکر میکنم وابسته شدی به اون پسر و الان فقط احساسات پاکت هست که اختیارت را بدست گرفته، نمیگم به احساست اهمیت ندی ولی سعی کن توی ازدواج از عقل و منطقت بیشتر از احساس استفاده کنی تا یک عمر پشیمون نشی، تعهد و ایمان که باید باشه ولی مهمه که همسرت شرایطی داشته باشه که بتونه مستقل باشه و رو پای خودش بایسته.
    ویرایش توسط Mohammad313 : 04-20-2016 در ساعت 04:35 PM

  5. 7 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    فقط مراقب باشید وارد بازی های دیگه نشید، نمی خواهم سربسته بگم ،طلب رابطه غیر متعارف وغیره کرد تحت تاثیر عواطف قرار نگرید که زندگیتون به کل از بین می ره.

    چیو گریه می کنید مگه دنیا اخرش!! عاشق کسی باش که برات رسیدن بهت تلاش کنه و امید داشته باشه و بخواهد زندگی تشکیل بده اون پسر از اولش با تردید وارد رابطه شده و شما اشتباه کردی وقتی اونطوری پیشنهاد داده قبول کردی باهاش صمیمی شدی.

    این یک ماه سعی کن فراموشش کنی تا بتونی در مورد خواستگارت بتونی بهش فکر کنی.اونم واقعا می خواستت نمیزاشت خواستگار برات بیاد این فیلم اا دیگه چیه عوض اینکه دختر ناز کنه پسر ناز می کنه!!

  7. 2 کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    سلام من 22 سالم هست و 1.5 سال پیش یه آقا پسر 24 ساله بهم پیشنهاد ازدواج داد که من گفتم با خونواده در جریان بذار گفت شرایط نداره اما از من خواست که به مامانم بگم و خودش هم من رو به عنوان شخصی به خواهراشون معرفی کرده بود.8 ماه ایشون درخواست کرد که من کم کم علاقه مند شدم و رابطه ی محدودی در حد پيامکي و تلفنی برقرار کردم بعد ایشون از من تقاضای رابطه حضوری کرد که من گفتم فقط در حد یه صحبت کردن و ایشون در حد دور زدن و اینا میخواست که من قبول نکردم بعد این مساله باعث کشمکش و دعوا بین ما شد و کم کم نسبت به من سرد شده بود تا اینکه یه خواستگار برام اومد با شرایط خوب و خونوادم موافق بودن من به ایشون گفتم و ایشون بهم گفت ازدواج کن چون من شرایط ندارم بعد من یه خواستگارم فکر کردم و مدتی از ایشون دور شدم و بعد خواستگارم رو به خاطر اینکه حس کردم به اجبار خونوادش اومده ردش کردم که بعد برگشتم سمت همین آقا که بهم گفت نه من حالا حالاها نمیتونم ازدواج کنم و بعد یه بار هم بهم گفت از زمانی که به خواستگارت فکر کردی از زندگی من خارج شدی و من دیگه نميذارم برگردی و بعد من ابراز پشيموني کردم و از اون موقع سه هفته گذشته و من فقط به سمتش می رم و ایشون کمتر جوابمو میده و همچنان سر حرفش هست و من الان واقعا از کارم پشیمون این رو دو سه بار هم بهش گفتم اما میگه مشکل من اصلا اشتباه تو نیست من روال زندگیم عوض شده و نمیخوام اصلا ازدواج کنم .اما من به این نتیجه رسیدم که تو زندگیم فقط دنبال عشق و تعهد و ايمانم و واقعا با اینکه سربازی نرفته و کار هم نداره برام مهم نیست و به نظر من اینها با حمایت خونواده ها حل میشه.اما اون میگه من تصمیمم تغيير کرده.حالا به نظرتون من باید چیکار.کنم که اولا بفهمه از کارم پشيمونم و در ثانی برگرده و مثل قبل کنار هم قرار بگیریم.اون همیشه از آینده برای من میگفت اینکه در آینده چه کارهایی انجام بدیم تو شغل و کار و اینا به خاطر همین بعید میدونم هدفش با من بازی باشه.چون من تو رابطه واقعا رسمی بودم و به قول خودش در رابطه با من به هوسی نمی رسید. خواهش میکنم راهنماييم کنید کارم فقط شده گریه.از طرفی همین الان باز خواستگاری گفته یه ماه دیگه میخواد بیاد من واقعا گیر کردم نمیدونم جواب اینو چی بدم ؟ ... پیشاپیش ممنونم از راهنمايياتون.
    عزیزم این جور که از صحبت هات پیداست تو دختر خوبی هستی
    اما به نظرم الان یه مقدار تحت احساساتت قرار گرفتی
    برای ازدواجم اول باید به عقلت رجوع کنی ببین این الان کار نداره سربازی نرفته اینا خیلی مهمه از کجا معلوم بعدش بتونه کار خوبی پیدا کنه و اثن توی این بیست و چهار سال چه کار مفیدی انجام داده آیا تحصیلاتش بالاست؟ اگر کار نداره حداقل با 24 سال سن باید ارشد داشته باشه یعنی در واقع هیچی نداره به جز زبون و احساسات الکی چون اگر احساساتش واقعی بود قطعا با خانواده اش میومد جلو
    همش داره بهونه میاره وگرنه تو که انقدر قانعی و تصمیم داری با دار و ندارش بسازی نمیخواد که آپلو هوا کنه شرایط نمیخواد تازه از خدااااشم باشه
    و دیگه اینکه دختر باید غرور داشته باشه البته نه زیاد
    به خاطره این پسره غرورتو زیر پات نذار و به قول بقیه دوستامون خودتو کوچیک نکن
    اولم همیشه عقلتو به کار بگیر بعد احساسات

  9. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    دوست عزیز دوستانه بهت میگم عاقلانه ازدواج کن.
    من خودم متاهلم و تجربه ایه که شخصا داشتم و بهت میگم.
    عاقل باش. خوب جوانب رو بسنج و چشماتو باز کن.
    چیزایی رو که الان میگی مهم نیستن، بعد از ازدواج چنان بلایی بر سرت میارن که دیگه نمیتونی ازشون فرار کنی.
    اون اقا رسما داره میگه شما جزو انتخاب هاش نیستین.
    چرا بیخودی اصرار میکنین؟
    اولا که غرور و شخصیتتون با اینکار نابود میشه.
    دوما اون اقا هوا برش میداره که حتما خبریه که شما اینقدر علاقمندین باهاش ازدواج کنین. اونوقت ممکنه از احساسات پاک تون سو استفاده کنه و شما رو وادار به انجام کارایی کنه که شایسته نیست.
    سوما هرچی از طرف شما اصرار باشه، از طرف اون اقا انکاره. مثل میوه ای که اولش شیرینه ولی بعد شیرینیش دل رو میزنه. کم کم به چشم یه ادم بد پیله بهتون نگاه میکنه نه عاشق. در نتیجه برای خلاص شدن از دست شما برنامه ریزی میکنه نه برای رسیدن به شما.
    چهارما به فرض محال هم که قبول کنه باهاتون ازدواج کنه. تا کدورتی پیش بیاد خیلی راحت میگه تو اویزون من شدی، من که نمیخواستمت و...
    و نهایتا با گذشت چند ماه از زندگیتون تازه معایب همسرتون به چشمتون میاد و چیزایی که الان میگین مهم نیست، قد میکشن جلوتون و روز به روز عرصه براتون تنگ تر میشه.

    باور کنین قبل از اینکه خودم ازدواج کنم، اگه یکی بهم میگفت تو زندگی اونقدر مشکلات هست که صبر ایوب لازمه و عشق افلاطونی، بهش میخندیدم و فکر میکردم چه مشکلی ممکنه پیش بیاد وقتی همه چیز روبراهه و همسر خوبی رو هم انتخاب کردم؟
    تازه همسر من که اینقدر خاطرخواه من بود، مشکل سربازی و کار و خونه هم نداشت و خانواده شم مخالفتی نداشتن.
    ولی باور کنین انگار از زمین و زمان برامون میباره. و اگه عاشق هم نبودیم، شاید واقعا کم میاوردیم.

    واسه همین میگم قبل از ازدواج سعی کنین تا جایی که ممکنه مشکلات و مسائل زندگی رو حل کنین، چون تو زندگی مشترک اونقدر اتفاقات پیش بینی نشده رخ میده که مجالی واسه ترمیم و تغییر مشکلات قبلی باقی نمی مونه و اون موقع خدای نکرده ادم کم میاره و یه زندگی بیخود و بی جهت از هم می پاشه.

    اگه خواستگارتون ویژگی های مورد نظر شما رو داره، لگد به بختتون نزنین. یه وقتی به حرف من میرسین که سن ازدواجتون گذشته و دیگه برای تصمیمگیری دیر شده.

    اصلا هم عذاب وجدان نداشته باشین که شاید اگه فلان کارو میکردم یا فلان حرفو نمیزدم اون اقا باهام ازدواج میکرد. اون اقا اگه قصد ازدواج داشت اینقدر راحت نمیگفت خب برو با خواستگارت ازدواج کن. اگه شما براش ارزشمند بودین برای بدست اوردنتون تلاش میکرد.
    این حرفاش هم بهونه س که چرا به خواستگارت فکر کردی.

    حس میکنم اعتماد به نفس شما پایینه. قاطع جلوش بایستین و بگین نمیتونین روی حرفایی که باد هواس سرمایه گذاری کنین و اینده تون رو بسازین. اگه قصد ازدواج داره بسم الله. اگرم نه دیگه حق برقراری تماسی با شما رو نداره.

    جمله اخرتونم منو کمی می ترسونه. احتمال میدم حرف اون اقا باشه نه شما. که گفتین من تو روابط مون رسمی بودم، اون به هوس نمیومد!
    مراقب باشین. شک نکنین کار شما درست بوده. نیت اون اقا مشکل داره. بهتره چه با خواستگارتون به توافق رسیدین و چه نه، دور این اقا رو یه خط قرمز بکشین چون به نظر میاد بیشتر دنبال سو استفاده س!

    موفق باشین.
    ویرایش توسط talieh : 04-21-2016 در ساعت 02:37 AM

  11. 2 کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    گدایی محبت و عشق از یه پسر آخر و عاقبت خیلی بدی داره

  13. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    از راهنمایی همگی خیلی خیلی ممنونم از دیروز که اینجا این حرفا رو بهم گفتين آروم شدم و دیگه بهش پیامی نزدم یه جورایی ازش بیزار شدم چرا باید جلو آدمی که هیچ ارزشی برام قائل نیست ارزش گذاری کنم...ولی یه سوال دارم ببینید اگر همین آقا بیاد و اینجا بگه که من يکي رو میخواستم و با خونوادمم در جریان گذاشتم و قرار بوده تابستون برم خواستگاريش به محضی که براش خواستگار خوبی اومد رفت سمت اون وقتی خواستگارش آدم خوبی از آب در نیومد برگشت سمت من حالا من قبولش کنم یا نه ؟ اون وقت جواب شما چی بود بهش ؟
    در ضمن این رو هم بگم که همون موقع ای که برام خواستگار اومده بود بهم گفت قرار ما تابستون بوده.و من گفتم نه همین الان برو به بابات بگو تا من جواب خواستگارمو رد بدم.و اون گفت بذار ببینیم جدی میشه یا نه.بعد که جدی شد و بهش گفتم گفت برو ازدواج کن..میدانید من تو اون شرایط فشار اصلا نتونستم درست مسائل رو مدیریت کنم و الان هرچی به عقب نگاه میکنم خودخواهی های خودم تو چشمم میاد و واسه همینه که دارم اذیت میشم و میخوام اون بفهمه که من پشيمونم اما اون اصلا انگار نمیخواد بفهمه نمیدونم واقعا نمیدونم. اما میدونم که نباید اصلا و ابدا پاپيچش بشم. اما ای کاش بفهمه که من میدونم اشتباه کردم.

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    از راهنمایی همگی خیلی خیلی ممنونم از دیروز که اینجا این حرفا رو بهم گفتين آروم شدم و دیگه بهش پیامی نزدم یه جورایی ازش بیزار شدم چرا باید جلو آدمی که هیچ ارزشی برام قائل نیست ارزش گذاری کنم...ولی یه سوال دارم ببینید اگر همین آقا بیاد و اینجا بگه که من يکي رو میخواستم و با خونوادمم در جریان گذاشتم و قرار بوده تابستون برم خواستگاريش به محضی که براش خواستگار خوبی اومد رفت سمت اون وقتی خواستگارش آدم خوبی از آب در نیومد برگشت سمت من حالا من قبولش کنم یا نه ؟ اون وقت جواب شما چی بود بهش ؟
    در ضمن این رو هم بگم که همون موقع ای که برام خواستگار اومده بود بهم گفت قرار ما تابستون بوده.و من گفتم نه همین الان برو به بابات بگو تا من جواب خواستگارمو رد بدم.و اون گفت بذار ببینیم جدی میشه یا نه.بعد که جدی شد و بهش گفتم گفت برو ازدواج کن..میدانید من تو اون شرایط فشار اصلا نتونستم درست مسائل رو مدیریت کنم و الان هرچی به عقب نگاه میکنم خودخواهی های خودم تو چشمم میاد و واسه همینه که دارم اذیت میشم و میخوام اون بفهمه که من پشيمونم اما اون اصلا انگار نمیخواد بفهمه نمیدونم واقعا نمیدونم. اما میدونم که نباید اصلا و ابدا پاپيچش بشم. اما ای کاش بفهمه که من میدونم اشتباه کردم.
    دختر خوب تو هیچ اشتباهی نکردی اگر اون میومد اینجا اینا رو میگفت نظری که به شخصه براش مینوشتم این بود:
    این دختر حق انتخاب داره و توی ازدواجم آدم میخواد بهترین و انتخاب کنه چون بحثه یه عمر زندگیه حق داره به همه ی خواستگاراش فکر کنه و اگر از شما بهتر بودند و بهش میخوردند انتخاب کنه
    شما اگر خیلی نگرانی و بهت برخورده باید زودتر از اینا اقدام میکردی در ضمن دختر که نمیره خونه این و اون برای خواستگاری تا یه سنی اوج خواستگارای خوبشه شما این موقعیت رو دارید با خودخواهیتون ازش میگیرید.
    عزیزم تو بهترین راه و انتخاب کردی اصلا هم ناراحت نباش یا احساس پشیمونی نداشته باش فکر میکنی خودش اگر یه مورد از تو بهتر پیدا میکرد چه از لحاظه مادی چه غیر مادی سراغش نمی رفت !!!
    ویرایش توسط miss eli vrn : 04-21-2016 در ساعت 12:56 PM

  16. 2 کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    از راهنمایی همگی خیلی خیلی ممنونم از دیروز که اینجا این حرفا رو بهم گفتين آروم شدم و دیگه بهش پیامی نزدم یه جورایی ازش بیزار شدم چرا باید جلو آدمی که هیچ ارزشی برام قائل نیست ارزش گذاری کنم...ولی یه سوال دارم ببینید اگر همین آقا بیاد و اینجا بگه که من يکي رو میخواستم و با خونوادمم در جریان گذاشتم و قرار بوده تابستون برم خواستگاريش به محضی که براش خواستگار خوبی اومد رفت سمت اون وقتی خواستگارش آدم خوبی از آب در نیومد برگشت سمت من حالا من قبولش کنم یا نه ؟ اون وقت جواب شما چی بود بهش ؟
    در ضمن این رو هم بگم که همون موقع ای که برام خواستگار اومده بود بهم گفت قرار ما تابستون بوده.و من گفتم نه همین الان برو به بابات بگو تا من جواب خواستگارمو رد بدم.و اون گفت بذار ببینیم جدی میشه یا نه.بعد که جدی شد و بهش گفتم گفت برو ازدواج کن..میدانید من تو اون شرایط فشار اصلا نتونستم درست مسائل رو مدیریت کنم و الان هرچی به عقب نگاه میکنم خودخواهی های خودم تو چشمم میاد و واسه همینه که دارم اذیت میشم و میخوام اون بفهمه که من پشيمونم اما اون اصلا انگار نمیخواد بفهمه نمیدونم واقعا نمیدونم. اما میدونم که نباید اصلا و ابدا پاپيچش بشم. اما ای کاش بفهمه که من میدونم اشتباه کردم.
    منم ضمن تایید همه حرفهای خانم misseli vrn این را هم بهش میگفتم که تویی که نه سربازی رفتی نه کار داری خیلی بیخود کردی که با احساس دختر مردم بازی میکنی معلومه هنوز به اون بلوغ فکری نرسیدی که شرایط لازم برای یه ازدواج چیه.

  18. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    از راهنمایی همگی خیلی خیلی ممنونم از دیروز که اینجا این حرفا رو بهم گفتين آروم شدم و دیگه بهش پیامی نزدم یه جورایی ازش بیزار شدم چرا باید جلو آدمی که هیچ ارزشی برام قائل نیست ارزش گذاری کنم...ولی یه سوال دارم ببینید اگر همین آقا بیاد و اینجا بگه که من يکي رو میخواستم و با خونوادمم در جریان گذاشتم و قرار بوده تابستون برم خواستگاريش به محضی که براش خواستگار خوبی اومد رفت سمت اون وقتی خواستگارش آدم خوبی از آب در نیومد برگشت سمت من حالا من قبولش کنم یا نه ؟ اون وقت جواب شما چی بود بهش ؟
    در ضمن این رو هم بگم که همون موقع ای که برام خواستگار اومده بود بهم گفت قرار ما تابستون بوده.و من گفتم نه همین الان برو به بابات بگو تا من جواب خواستگارمو رد بدم.و اون گفت بذار ببینیم جدی میشه یا نه.بعد که جدی شد و بهش گفتم گفت برو ازدواج کن..میدانید من تو اون شرایط فشار اصلا نتونستم درست مسائل رو مدیریت کنم و الان هرچی به عقب نگاه میکنم خودخواهی های خودم تو چشمم میاد و واسه همینه که دارم اذیت میشم و میخوام اون بفهمه که من پشيمونم اما اون اصلا انگار نمیخواد بفهمه نمیدونم واقعا نمیدونم. اما میدونم که نباید اصلا و ابدا پاپيچش بشم. اما ای کاش بفهمه که من میدونم اشتباه کردم.
    منم ضمن تایید همه حرفهای خانم misseli vrn این را هم بهش میگفتم که تویی که نه سربازی رفتی نه کار داری خیلی بیخود کردی که با احساس دختر مردم بازی میکنی معلومه هنوز به اون بلوغ فکری نرسیدی که شرایط لازم برای یه ازدواج چیه.

  20. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    بله کاملا موافقم.خیلی ممنونم که وقتتونو ميذارين و بهم جواب ميدين این روزا آنقدر روم فشار روحی بود که خدا میدونه چون یه ماه به خواستگارم فکر کردم و بهش دل بستم و از این دل کندم بعد با همه ی این فشار ها فهمیدم طرف اصلا به زور خونوادش اومده .بعدشم که این آقا و پس زدن من . از طرفی 14 روز دیگه هم کنکور دارم و از درسلم حسابی افتادم اونم من که مثلا قرار بود بهترین رتبه رو بیارم.همه چی دقیقا دوماه به کنکورم افتاد. گاهی میگم چرا الان؟ به دوستام که نگاه میکنم میبینم هم به کنکورشون رسیدن هم عشقشون کنارشونه.حالا من هر دو رو از دست دادم.ولی دیگه این عشق به نفرت داره تبدیل میشه.راست ميگين اگه منو میخواست نباید هی امروز فردا میکرد.شرایط نداری چرا از اول اومدي؟
    ببخشید که درد و دل کردم چون واقعا تنها بودم دوستامم دقیقا تو همین شرایط سخت از کنارم رفتن..
    ولی واقعا از ازدواج و عشق بیزار شدم.همش فکر میکنم خواستگاران به زور خونوادشون میان ..پسرا هم به خاطر سو استفاده.واقعا مسخره اس. چرا بعضی آدما راحت به عشقشون میرسن و بعضی ها نميرسن؟
    تازه شنیدم همین خواستگاری هم که یه ماه دیگه میخواد بیاد مامانش گفته برات میخوایم زن بگیریم اینم گفته چشم مامان هرچی شما بگی.این یعنی اونم داره به زور خونوادش میاد ؟

  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    بله کاملا موافقم.خیلی ممنونم که وقتتونو ميذارين و بهم جواب ميدين این روزا آنقدر روم فشار روحی بود که خدا میدونه چون یه ماه به خواستگارم فکر کردم و بهش دل بستم و از این دل کندم بعد با همه ی این فشار ها فهمیدم طرف اصلا به زور خونوادش اومده .بعدشم که این آقا و پس زدن من . از طرفی 14 روز دیگه هم کنکور دارم و از درسلم حسابی افتادم اونم من که مثلا قرار بود بهترین رتبه رو بیارم.همه چی دقیقا دوماه به کنکورم افتاد. گاهی میگم چرا الان؟ به دوستام که نگاه میکنم میبینم هم به کنکورشون رسیدن هم عشقشون کنارشونه.حالا من هر دو رو از دست دادم.ولی دیگه این عشق به نفرت داره تبدیل میشه.راست ميگين اگه منو میخواست نباید هی امروز فردا میکرد.شرایط نداری چرا از اول اومدي؟
    ببخشید که درد و دل کردم چون واقعا تنها بودم دوستامم دقیقا تو همین شرایط سخت از کنارم رفتن..
    ولی واقعا از ازدواج و عشق بیزار شدم.همش فکر میکنم خواستگاران به زور خونوادشون میان ..پسرا هم به خاطر سو استفاده.واقعا مسخره اس. چرا بعضی آدما راحت به عشقشون میرسن و بعضی ها نميرسن؟
    تازه شنیدم همین خواستگاری هم که یه ماه دیگه میخواد بیاد مامانش گفته برات میخوایم زن بگیریم اینم گفته چشم مامان هرچی شما بگی.این یعنی اونم داره به زور خونوادش میاد ؟
    عزیزم اون دوران قلقلک شاه بود که دختر و پسر مجبور میکردن الان نه دخترا رو نه پسرا رو نمیتونن مجبور کنن اگرم موردی باشه خیلی استثناست
    در ضمن فکر نکن دوستات خیلی خوشبختن و خوشحال تو یه چیزی میشنوی و میان برات کلاس میذارن در صورتی که عین بی کلاسیه بعدشم تو عشق و چی تعبیر میکنی اینکه یکی با یکی دوست بشه میشه عشق!! بعدن معلوم میشه دوستات راهشونو درست انتخاب کردند یا نه
    الان به عشق و مشق و دوست موست این چرت پرتا فکر نکن
    فقط و فقط به دررررررس و کنکور
    دو ماه هم زمان کمی نیست من یکی و میشناسم که فقط توی دوماه درس خوندن تونست پزشکیه دانشگاه تهران و بیاره البته فقط بکوب میخوندا چون هدفش براش مهم بود
    توام به هدفت فکر کن هنوز خیلی فرصت برا عشق و ازدواج و اینا داری

  23. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    ولی واقعا از ازدواج و عشق بیزار شدم.همش فکر میکنم خواستگاران به زور خونوادشون میان ..پسرا هم به خاطر سو استفاده.واقعا مسخره اس.
    ببین خواهر گلم همه این حرف ها را نزدیم که آخرش به این نتیجه برسی. ما فقط واقعیت آینده ارتباطت با اون پسر را برات روشن کردیم که با چشم بسته توی چاه نری، هیچ وقت به هیچ چیز نگاه صفر و صدی نداشته باش و اسیر احساس صرف نشو ینی چی که از ازدواج و عشق بیزار شدی؟ کی گفته هر کی به مادر و پدرش گفت چشم معنیش اینه که با زور داره میاد خواستگاری؟ باید با طرفت منطقی صحبت کنی و ببینی آیا شرایط چرخاندن یه زندگی مستقل را داره یا نه و بدون پیش داوری های احساسی با طرفت روبرو بشی. کار خوب داشته باشه، سربازی رفته باشه، تحصیلات حداقل در سطح خودت داشته باشه، خانواده با فرهنگ و با شخصیت داشته باشه، به دلت نشسته باشه، و یه مدت تحت نظر خانواده ها رفت و آمد کنید و در مورد مسائل مختلف و اعتقاداتتون از ه هم سوال کنید اگه تفاهم داشتید ازدواج کنید فقط صد در صد احساسی نباشید 70 درصد عقل، 30 درصد احساس. البته قابل درصد بندی نیست به خودت بستگی داره.

  25. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    چرا شما فکر میکنین هرکی به همراه خانواده ش میاد خواستگاری، حتما به زور اومده؟
    اتفاقا اونی که از اول خانواده ش رو در جریان گذاشته معلومه واقعا هدفش تشکیل خانواده س.
    شما هم کاملا مشخصه بیشتر تحت تاثیر تلقین های اون اقا قرار گرفتین. چون همش دارین خودتون رو شماتت میکنین. شما اصلا کار اشتباهی انجام ندادین. ظاهرا اون اقا دست پیش گرفته و میخواد ذره ای از ترک کردن شما عذاب وجدان نداشته باشه، پس شما رو به این باور رسونده که تو اتمام این رابطه شما مقصر بودین.
    اما شرایط دخترا با پسرا متفاوته.
    تو جامعه ما دخترا انتخاب میشن و پسرا انتخاب میکنن.
    پس یه پسر هر زمان اراده کنه میتونه بره خواستگاری.
    اما یه دختر فقط تو زمان محدودی ممکنه مورد انتخاب قرار بگیره و سنش که از حدی بالاتر میره، دیگه تو لیست انتخاب افراد قرار نمیگیره. پس باید از فرصت استفاده کنه و تو همون زمان محدود، فرد مورد نظرش رو پیدا کنه.
    شما نمیتونین به امید اینده نامعلوم اون اقا لگد به بختتون بزنین. بر فرض که اون اقا چند وقت بعد به این نتیجه رسید که شما فرد ایده الش نیستین و رفت با کسی دیگه ازدواج کرد.
    شما که بعد از اون نمیتونین برین خواستگاری و ازدواج کنین. باید بشینین تا بیان خواستگاریتون. اون وقت اگه کسی نیاد شما ضرر کردین.

    برای اینکه عذاب وجدان نداشته باشین که خواستگار راه دادین، بهتون میگم.
    مامان من بعد از اینکه حرفهامون رو هم با خانواده همسرم زده بودیم و منتظر تعیین زمان عقد بودیم، همچنان خواستگار راه میداد تو خونه. جوری که من بعد از اشنایی با همسرم، سه تا خواستگار دیگه هم برام اومد!
    وقتی خانواده همسرم متوجه شدن اولش معترض شدن ولی نهایتا حق رو به ما دادن. چون مادرم گفت اومدیم و این ازدواج به هر دلیلی سر نگرفت، چرا من اسم دخترم رو بندازم سر زبونا، بعد تازه بدوم براش دنبال خواستگار. دختر تا وقتی انتخاب میشه باید در رو بروی خواستگاراش باز گذاشت.

    پس میبینین کار اشتباهی نکردین چون حتی عقدی هم بین شما و اون اقا پسر نبوده که پایبندش باشین.

    به نظر من که هرچه زودتر با اون اقا کات کنین. ان شاا... بزودی یه ازدواج عالی براتون پیش بیاد.

  27. 3 کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    اوهوم درسته . من تحت تاثیر اطرافیان و حرفای اون پسره ام تحت تاثیر احساس.ولی من 21 سال بدون هیچ رابطه ای زندگی کردم تا اینکه این آدم وارد شد8 ماه مقاومت کردم انا آخرش بهش راه دادم وارد زندگیم بشه.من صادقانه همون اول همه چيو به خونوادم گفتم در حدی که هنوز مامانم می پرسه از اون چه خبر دیگه چیزی بهت نگفت؟ و من فقط سر مو میندازم پایین و میگم نه نگفت.بالخره یه چوری باید از فکر و ذهنم پاکش کنم اما همه میگن فراموش نمیشه و تا ابد یه غم تو دلت ميمونه.. فقط میدونم به همه دختر و پسرا پیشنهاد میکنم تحت هیچ شرایطی به کسی که با خونوادش نیومده بر اساس یه سری فرضيات به زندگيتون راه ندین....
    بازم از همه اتون خیلی خیلی ممنونم کمک بزرگی بهم کردین الان شرایط روحی خوبی دارم امیدوارم دوباره به هم نریزم.مثلا عصرا و شبا یا وقتایی که يه اهنگ می شنوم هرچی بافته ام رشته ميشه. بازم مرسی

  29. کاربران زیر از زهره 223 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    اوهوم درسته . من تحت تاثیر اطرافیان و حرفای اون پسره ام تحت تاثیر احساس.ولی من 21 سال بدون هیچ رابطه ای زندگی کردم تا اینکه این آدم وارد شد8 ماه مقاومت کردم انا آخرش بهش راه دادم وارد زندگیم بشه.من صادقانه همون اول همه چيو به خونوادم گفتم در حدی که هنوز مامانم می پرسه از اون چه خبر دیگه چیزی بهت نگفت؟ و من فقط سر مو میندازم پایین و میگم نه نگفت.بالخره یه چوری باید از فکر و ذهنم پاکش کنم اما همه میگن فراموش نمیشه و تا ابد یه غم تو دلت ميمونه.. فقط میدونم به همه دختر و پسرا پیشنهاد میکنم تحت هیچ شرایطی به کسی که با خونوادش نیومده بر اساس یه سری فرضيات به زندگيتون راه ندین....
    بازم از همه اتون خیلی خیلی ممنونم کمک بزرگی بهم کردین الان شرایط روحی خوبی دارم امیدوارم دوباره به هم نریزم.مثلا عصرا و شبا یا وقتایی که يه اهنگ می شنوم هرچی بافته ام رشته ميشه. بازم مرسی ���������������� ���������������� ��
    بهت تبریک میگم که با کسی رابطه ای نداشتی، همه اشتباه میکنن که میگن فراموش نمیشه، انشاا... یه روز با یه نفر که در شانت باشه ازدواج میکنی و اینقدر توی زندگیت غرق میشی که به روزای الانت میخندی.

  31. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    اوهوم درسته . من تحت تاثیر اطرافیان و حرفای اون پسره ام تحت تاثیر احساس.ولی من 21 سال بدون هیچ رابطه ای زندگی کردم تا اینکه این آدم وارد شد8 ماه مقاومت کردم انا آخرش بهش راه دادم وارد زندگیم بشه.من صادقانه همون اول همه چيو به خونوادم گفتم در حدی که هنوز مامانم می پرسه از اون چه خبر دیگه چیزی بهت نگفت؟ و من فقط سر مو میندازم پایین و میگم نه نگفت.بالخره یه چوری باید از فکر و ذهنم پاکش کنم اما همه میگن فراموش نمیشه و تا ابد یه غم تو دلت ميمونه.. فقط میدونم به همه دختر و پسرا پیشنهاد میکنم تحت هیچ شرایطی به کسی که با خونوادش نیومده بر اساس یه سری فرضيات به زندگيتون راه ندین....
    بازم از همه اتون خیلی خیلی ممنونم کمک بزرگی بهم کردین الان شرایط روحی خوبی دارم امیدوارم دوباره به هم نریزم.مثلا عصرا و شبا یا وقتایی که يه اهنگ می شنوم هرچی بافته ام رشته ميشه. بازم مرسی ������������
    دختر خوب نگران نباش همه چی با زمان درست میشه
    بهت توصیه میکنم آهنگ های عاشقانه یا غمگین به هیچ و جه گوش نده رمان یا داستان های عاشقانه به هیج وجه نخون با اون دوستات که دوست پسر دارند نشین صحبت کن که اونا از مثلن الکی عشقشون بگن و تو دوباره یاد خاطراتت بیافتی
    تنها نباش همیشه سعی کن بری توی جمع مثلن برای درس خوندنم میتونی بری کتابخونه
    و اینم بدون که رابطه داشتن پون مثبتی نیست و به خودت افتخار کن که نداشتی اینم میشه به عنوان یه تجربه بهش نگاه کرد من اکثر دخترایی که دیدم رابطه دارند افسرده ان،پرخاشگرن،رابطه ی خوبی با پدر ومادرشون ندارند و مدام توی استرس و نگرانی به سر میبرند
    امیدوارم کنکور یه رشته و دانشگاه خوب قبول شی و هر وقت که به صلاحت بود یه ازدواج خوب و موفق داشته باشی

  33. 2 کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    بله چشم حتما عمل میکنم از لطف زيادتون هم ممنونم.واقعا احساس خوبی پیدا کردم...مرسي که وقت گذاشتیم و جوابم رو دادین.خیلی متشکر.امیدوارم شما هم در زندگيتون موفق و موید باشید.

  35. کاربران زیر از زهره 223 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    خانم محترم ، شما به دلیل نیک سرشت بودنتون نسبت به ایشون احساس مسولیت میکنید و نسبت بهش حس ترحم دارید نه چیز بیشتری .

    و اینکه احساس گناه می‌کنید از اینکه دید ایشون نسبت به رابطه و عشق را تغییر دادید . این حستونو کنار بگذارید چون فقط تلقین هستش .

    پسر اگه دختری را بخواد زمین و زمانو به هم میرسونه که به عشقش برسه .
    ممکنه چند سال دیگه که شرایطش برای ازدواج محیا شد باز برگرده سمت شما ، ولی فعلا داره رک میگه که نمیخاد شمارو چون تصویر ذهنیش از شما خراب شده .و همچنین عاشق و معشوق نبودید که نسبت به ایشون احساس مسولیت میکنید . یه آشنایی خیلی کوچیک بچده که به هر دلیلی تموم شده و فکر کردن شما به این رابطه تموم شده فقط ذهنتونو درگیر و عصبی شدنو برای شما به ارمغان میاره .

  37. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31102
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    با سلام خدمت شما دوستای عزیز من حامدم 22 سالمه دو ساله با یه دختری دوس هستم بعد دو سال متوجه یه موضوعی شدم من از همون اوایل دوستیمون به این دختر خانوم گفتم من نمیخوام یا دوس ندارم دوس دخترم تو شبکه های اجتماعی عضویت داشته باشه و گفتم مشکلی داری با این موضوع و ایشونم گفتن ن و همه رو پاک کردن من تازگیا از روی ایمیلشون فهمیدم اینستاگرام نصب کرده و صداشم در نیاورده با اینکه من اینهمه بهش تاکیید کرده بودمو توصیه کردم خودشم منو میشناخت حالا اینا یه طرف قضیه یکی هم اینکه اینشم هس بهش گفتم چادر بپوشه محیط بیرون و خیلی کارای دیگه هم که خدااییش انجام داده به چشم دیدم اینام هستن ولی بخاطر کار بدش منو خیلی بی اعتماد کرده از خودش چون به خوابمم نمیتونستم اینو ببینم اینقد ازش مطمن بودم بنظرتو دلیل این کارش چی میتونه باشه ادامه رابطه با همچین دختری حتی ازدواج باهاش میتونه درست باشه یا ن

  38. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed1374 نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما دوستای عزیز من حامدم 22 سالمه دو ساله با یه دختری دوس هستم بعد دو سال متوجه یه موضوعی شدم من از همون اوایل دوستیمون به این دختر خانوم گفتم من نمیخوام یا دوس ندارم دوس دخترم تو شبکه های اجتماعی عضویت داشته باشه و گفتم مشکلی داری با این موضوع و ایشونم گفتن ن و همه رو پاک کردن من تازگیا از روی ایمیلشون فهمیدم اینستاگرام نصب کرده و صداشم در نیاورده با اینکه من اینهمه بهش تاکیید کرده بودمو توصیه کردم خودشم منو میشناخت حالا اینا یه طرف قضیه یکی هم اینکه اینشم هس بهش گفتم چادر بپوشه محیط بیرون و خیلی کارای دیگه هم که خدااییش انجام داده به چشم دیدم اینام هستن ولی بخاطر کار بدش منو خیلی بی اعتماد کرده از خودش چون به خوابمم نمیتونستم اینو ببینم اینقد ازش مطمن بودم بنظرتو دلیل این کارش چی میتونه باشه ادامه رابطه با همچین دختری حتی ازدواج باهاش میتونه درست باشه یا ن
    شما تایپک جدا بزنید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  39. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دوراهی در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed1374 نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما دوستای عزیز من حامدم 22 سالمه دو ساله با یه دختری دوس هستم بعد دو سال متوجه یه موضوعی شدم من از همون اوایل دوستیمون به این دختر خانوم گفتم من نمیخوام یا دوس ندارم دوس دخترم تو شبکه های اجتماعی عضویت داشته باشه و گفتم مشکلی داری با این موضوع و ایشونم گفتن ن و همه رو پاک کردن من تازگیا از روی ایمیلشون فهمیدم اینستاگرام نصب کرده و صداشم در نیاورده با اینکه من اینهمه بهش تاکیید کرده بودمو توصیه کردم خودشم منو میشناخت حالا اینا یه طرف قضیه یکی هم اینکه اینشم هس بهش گفتم چادر بپوشه محیط بیرون و خیلی کارای دیگه هم که خدااییش انجام داده به چشم دیدم اینام هستن ولی بخاطر کار بدش منو خیلی بی اعتماد کرده از خودش چون به خوابمم نمیتونستم اینو ببینم اینقد ازش مطمن بودم بنظرتو دلیل این کارش چی میتونه باشه ادامه رابطه با همچین دختری حتی ازدواج باهاش میتونه درست باشه یا ن
    سلام

    دوست عزیز شما تو تاپیک اشخاص دیگه مشکلتون رو مطرح کردید

    و چون قدیمی هستن ممکنه دوستان نخونن

    برای مطرح کردن مشکلتون یه تاپیک جدید بزنید با یه عنوان مناسب

    و صبور باشید تا مشاوران بهتون پاسخ بدن

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد