سلام.
راستش شما رو نمیدونم اما اگه من بودم به شدت بهم بر میخورد و دورشو یه خط قرمز با ماژیک می گرفتم. ناز یک چیزه کرامت انسانی یک چیزه دیگه. این که شما در صندلی ذخیره ها قرار دارین تا بعد حرف بسیار برخورنده ای هست. ولو از روی شوخی هم گفته شده باشه. حتی اگه خواستگار جدی هم دارند، این حرفشون زشت هست. من به باکس خصوصیتون صحبتی از شوپنهاور فیلسوف بزرگ رو میفرستم. امیدوارم راهگشا باشه.
به قول حضرت مولانا :
هین رها کن عشقهای صورتی،عشق برصورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست ، آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای، چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری ز چیست، عاشقا واجو که معشوق تو کیست
پرتو خورشید بر دیوار تافت تابش عاریتی دیوار یافت
بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم وا طلب عشقی که پاید او مقیم
ما در این انبار گندم می کنیم گندم جمع امده گم میکنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش که این خلل در گندم است از مکر موش
موش در انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شدست
گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چهل ساله کجاست
اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم کوش کن
بشنو از اخبار آن صدر و صدور لا صـلاة تــم الاّ بالحــضور