سلام حدود شش ماه که با پسری آشنا شدم که نه کار خوبی داشت نه وضع مالی خوب شرایط روحیش به خاطر مشکلی که براش پیش اومده بود داغون بود توی اون شرایط بد بهم پیشنهاد ازدوازج داد منم قبول کردم که به خاطرش صبر کنم تا دوباره بلند شه اون سیگارشو ترک کرد نمازشو شروع کرد یه کار بهتر پیدا کرد اما هنوز از نظر مالی اونقدر نیست که بتونه بیاد جلو و خونوادم قبولش کنن تو این مدت برام خاستگار اومد اما من حتی حاضر نشدم ببینمشون الان تو سال جدید دو تا خاستگار با موقعیت خوب پیدا شده برام که بابام میخواد حتما یکیشو انتخاب کنم حالا اگه اون بیاد جلو بابام وقتی ببینه من خاستگارای بهتری دارم هرگز نمیزاده من باهاش ازدواج کنم و اگر من باهاش ازدواج نکنم اون نابود میشه اون تازه جون گرفته حالا بین وجدانم و عقلم گیر کردم دارم نابود میشم نمی دونم چیکار کنم