سلام
دختری هستم دانشجو و 22 ساله.زودرنج و خیلی حساس یکم عصبی و مغرور.
چند سال پیش با پسری رابطه داشتم به مدت 4 سال که همو خیلی دوس داشتیم و مشکلی نداشتیم تا اینکه اون اخلاق و رقتارش عوض شد از وقتی به دانشگاه رفت و از من چیزایی میخواست که غیر معقول بود و نمیتونستم انجامشون بدم باورم نمیشد که اون پسر خوبی که میشناختم اینجوری شده بعد یه مدت و که از بهونه گیری هاش و جواب ندادناش گذشت بهم گفت که الان فهمیده که زندگی مجردی...رو ترجیح میده و دیگه دوستم نداره و همین باعث شد از هم جدا بشیم .
حالم خیلی بود بود و ماهها کارم شد گریه وزاری و خیلی برام سخت بود...
چند ماه از این اتفاق و ورودم به دانشگاه میگذشت که یکی از هم دانشگاهی هام که یه سال ازم کوچیکتر بود بهم ابراز علاقه کرد و پیشنهاد داد اما به دلیل اختلافت مذهبی ، مسافت ،فرهنگی و ظاهری که وجود داشت بهش جواب منفی دادم ولی اون گفت صبر میکنه شاید علاقه و حس و نظرم تغییر کرد هرروز بهم پیام میداد حالمو میپرسید ابراز علاقه میکرد و حرف میزد و من از اختلافات و جواب منفی و دلایلم میگفتم ولی بهش اعتماد پیدا کردم با وجود عدم علاقه ام در مورد گذشته ام بهش گفتم که تو این زمینه با رفتار خوبش و مهربونیهاش کاری کرد که گریه و زاری هام تموم شه و از اون حال بد و فکر اون بیرون بیام و همیشه مرهم بود برام اما همچنان بهش علاقه ای نداشتم و به دلیل تنهای بودنم جوابشو میدادم ولی هنوز اختلافات برام پررنگ بود اما به بودنش عادت کرده بودم. چند بار خانواده ها و جدی تر شدن خواسته اش رو مطرح کردم که نیتش رو بسنجم اونم چند بار با خانواده هردومون صحبت کرد و در مورد علاقه اش کفت که به دلیل اختلاف هایی که گفتم اونا هم مخالفت کردن ولی اون باز اصرار داشت و میگفت همه چیو درست میکنه و پای همه چی وایساده حتی با وجودی ک روز وشب از عدم علاقه و گاهی تنفر م میگفتم و اون از علاقه اش!!!
الان 3 سال از آشنایی باهاش میگذره و منتظر تموم شدن درس و رفتن سرکار و فراهم شدن شرایط برای ازدواج و جدیتر پا پیش گذاشتن هست و از اون اصرار و من انکا ر.بلاک کردن جواب ندادن حتی گاهی فحش و بدگویی و همههه چیو امتحان کردم طی این سه سال ولی راهی برای صحبت و حرف زدن و اصرار دوباره پیدا کرده و حالا حس میکنم یکم بهش عادت کردم با وجود عدم علاقه.
یه ماه پیش برام خواستگاری اومد که هنوزم دارم روش فکر میکنم و همه خیلی اصرار دارن روش که اگه اینو از دست بدی همچین کیسی دیگه برات پیش نمیاد و پشیمون میشی. این فرد استاد دانشگاه .کارمند شرکت... . نویسنده و.. و.. اس .خیلی با شخصیت با قیافه عادی .درک و شعور بالایی داره و خوش اخلاق .اما دو مورد اینجا هست یکی اینکه ده سال از من بزرگتره و دیگه اینکه قبلا یه ازدواج ناموفق داشته .
الان من موندم و این دو مورد که کدوم انتخابیه که بعدا ازش پشیمون نشم در صورتی که به هیچکدوم علاقه ای ندارم.
به معنای واقعی میترسم از آینده و انتخابم و ... و خیلی خیلی بیشتر از هر چیزی که فکرشو بکنید گیجم و به هیچ وجه نمیتونم تصمیم بگیرمLL
لطفا راهنماییم کنید ممنون.