خانمی 33ساله باموقعیت شغلی عالی و ظاهرخوب
ولی تنهامشکل چندساله من پیدانکردن موردخوبی برای زندگی به آب آتش هم زدم ولی نمیشه که نمیشه یا آدمهای شر و نیت بد میان سراغم یا آدمهای بی هدف و بی وجدان .... آدم ساده ای هستم ولی عاقل بعدازمدتی طرف چنان آدم بدی درمیاد که افسردگی میاد سراغم .... نمیدونم چرا این بخش از زندگی من پشت دیواره خیلی کارها و برنامه انجام دادم ولی انگار طلسم شدم ولی وقتی برای کار و زندگی خونوادگی تصمیمی نذری قصدی دارم حتما و سریع انجام میشود.
دیگه نه نای مادر شدن دارم نه همسرداری ..... انگار آب از سرم گذشته .... انگار خدا نمیخواد من زندگی مشترک تجربه کنم.... برای آرامش روحم برای اینکه خوش بگذرونم خیلی کارها انجام میدم کلا سرم خیلی شلوغه ولی ته دلم تنهام .... درسته سنم زیاد نیست ولی بااین بدشانسی هایی که سرم میاد و آدمهای ناجور فکر کنم تا آخر عمر تنها باشم واین خیلی برام غم انگیزه ... من فقط تنها نیستم دوستانی دارم بزرگتر و کوچیکتر از خودم که دقیقا همین طوری هستن
یکی36 ساله یکی 30 ساله یکی 32 ساله یکی 34 .....
نمیدونم این بخش از زندگی که با من راه نمیاد را چکنم؟؟؟