سلام .من 27 سالمه ویه پسر3.7 دارم ازشوهرم به دلیل خیانت واعتیاد جداشدم .12سال پیش پسرخالم عاشقم بودوازم خاستگاری کرد هم خانواده ها به خاطراختلافات قدیمی مخالف بودن هم من دلم با همسرسابقم بود تااینکه من 8سال پیش ازدواج کردم .متاسفانه بعد از یکی دوسال زندگیم به گند کشیده شد تا بالاخره جداشدم .اما حالا بعد از12سال پسرخالم با ابراز عشق فروان ازم خاستگاری کرده ومن هم به شدت عاشقش شدم ومتاسفانه بازهم خانواده ها به خاطر کدورت های قدیمی مخالفن .لطفا منو راهنمایی کنید .
سلام
دلیل مخالفت خانواده شما وخالتون چیه با این ازدواج ؟
خدایی نکرده مشکل اخلاقی واعتیاد که نیست ؟
شما اون موقع به پسر خالتون علاقه داشتید ؟
ببینید شما الان در وضعیتی هستید که با وجود یه بچه احتیاج به کسی دارید که بهش تکیه کنید .
ایا هر کسی دیگه غیر از پسر خالتون از شما خواستگاری کنه این علاقه بین شما واون شخص به وجود میاد ؟
یا فقط این علاقه رو نسبت به پسر خالتون دارید ؟
بهتره بیشتر فکر کنید ایشون رو دوست دارید یا به خاطر مشکلاتی که در زندگی قبلی داشتید ودر حال حاضر احساس تنهایی می کنید به سمت این آقا متمایل شدید .
به پسرتون هم فکر کنید ایا این اقا میتونه به عنوان پدر به بچتون محبت کنه ؟
یا از سر اجبار به خاطر علاقه به شما اون رو قبول می کنه ؟
در علاقه این آقا نسبت به شما شکی نیست چون علاقشون بعد از گذشت سال ها با وجود این که شما فرزندی هم دارید نسبت به شما کم رنگ نشده .
وضعیت مالی شما چطوره خدایی نکرده موقعیت مالی شما باعث این علاقه نشده باشه ؟
ببخشید که اینقدر سوال پرسیدم .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
سلام .من مشکل مالی ندارم کارمندم .حسابدارم .ومنزل مادرم زندگی میکنم .خانوادم بهم رسیدگی میکنند. من ایشون رو ازگذشته دوست داشتم . ولی متاسفانه ایشون سخت به حس من وپسرم حسادت دارند.
نوشته اصلی توسط سانی 2
هنوز که هیچ تعهدی نسبت به ایشون نداری نسبت به حس مادرانه شما حسادت داره .
چند صباح دیگه که زندگیتون رو شروع کردید حسادتش بیشتر میشه .
به هر حال بیشتر دقت کنید .پسرتون الان به توجه ومحبت شما بیشتر از گذشته نیاز داره .چون نقش پدر در زندگیش کم رنگ شده .
به ایشون بگین من با کسی ازدواج میکنم که اول از همه پدر خوبی باشه برای فرزندم .
به هر حال مواظب باشید این عشق دوران جوانی چشمتون رو به روی زندگی نبنده .
شما الان نسبت به پسرت واینده اش خیلی مسئولی حتی بیشتر از قبل .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
ازوقتی فهمیدن میخوام ازدواج کنم پسرمو ازم دورکردن اززندگی کردن وزنده بودن حالم به هم میخوره
و متاسفانه چنین فردی با چنین حسی قابل اعتماد نیست ...
هرچند در نهایت شما تصمیم گیری خواهید کرد
ولی ایشون باید بپذیره شما از گذشته فرزندی دارید و این نکته مهمیه
این موضوع رو تاکید میکنم تا از چاله به چاه نیفتید
خـــــدانـگهــــــدار
ممنون ازراهنماییتون
عزیز من ایشونم اونقدرا که فکرشو میکنی عاشقتون نیست
به گفتن همه میتونن بگن دوستت دارم ولی تو عمل باید دید
وقتی ایشون میگید به پسرتون حسادت میکنه معلوم نیست بعد ها میخواد چیکارا دیگه کنه و ممکن کاری کنه پسرتون حس کنه داره از شما دور میشه و عواقب خوبی برا پسرتون به دنبال نداره!!!!!
کسی که یکی رو دوست داشته باشه گذشته طرف رو قبول داره و میپذیره ایشون مجرد و هیچ سابقه ی متاهلی نداره. که بتونه شمارو درک کنه ...
امیدوارم عاقلانه تصمیم بگیرید
ویرایش توسط پریماه. : 12-24-2015 در ساعت 10:08 AM
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
سلام ممنون ازپیامتون این ازدواج درست نیست حداقل حالا نه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟
