نوشتم ولی بیشتر عصبانی شد نمیدونم چرا کلا به نظرش اینکارا لوس بازیه
نوشتم ولی بیشتر عصبانی شد نمیدونم چرا کلا به نظرش اینکارا لوس بازیه
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
نه پریماه جونم میخوام خیالم از بابت خودش جمع شه اول میترسم برم بعد باباهه بگه خودش راضیه میخواد نمیدونم جواب اون چیه باید خیالم جمع شه اونم میخواد اما نمیدونم چه جوری نه میاد نه میذاره زیاد باهاش حرف بزنم هوووووف مث کلاف سردرگم شده
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
خیلی سردرگمم احساس میکنم به قدر کافی تلاش نمیکنم نمیدونم چرا نشستم و دست روی دست گذاشتم کاری نمیکنم از ترس و استرس که نشه پا پیش نمیذارم میترسم دیر شه اما نمیدونم چرا کاریی نمیکنم فقط همش دعا و نماز میخونم همه چی ر سپردم به خدا اما نمیدونم با نشستن و هیچ کار نکردن اتفاقی میافته خیلی احساس بدیه دیگه موقع دعا کردن و دعا گوش دادن به زور اشکم میاد نمیخوام به همین زودی کنار بکشم اما نمیدونم چرا این جوری شدم!!
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
یعنی حتی اجازه نمیده بچتو ببینی؟
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
چرا پسرم پنجشنبه و جمعه ها پیش منه
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
پسرت چند سالشه؟ نمیتونه باهاشون صحبت کنه یا مثلا همش از شما حرف بزنه پیش اونا؟
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
4سالشه چرا بهونه منو میاره خیلی هم خانواده شوهرم و اذیت کرده که اون مجبور شده خونه جدا بگیره اما کی بهش توجه میکنه حتی پدرش میگه اول مامان بابام
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
خیلی عذاب وجدان دارم امشب با هم حرف زدیم خیلی خیلی حرفای سختی زد راست میگه واقعا اذیتش کردم واقعا در حقش خیلی خیلی بدی کردم نابود شده دلم میخواست بمیرم یه مرد واقعا واسش سخته میخوام یه مدت برم از این جا میخوام حتی دیگه به این اینترنت هم وصل نباشم خداحافظ
ویرایش توسط aida68 : 07-05-2015 در ساعت 02:29 AM
آواز عاشقانه ما در گلو شکست..
حق با سکوت بود..صدا در گلو شکست..
آن روزهای خوب که دیدیم..خواب بود..خوابم پرید..و خاطره ها در گلو شکست...
سلام آیدا خانم برام جالبه شما هنوز هم برا هم درد دل می کنید .این خیلی خوبه .جای امیدواری داره .
از امشب شروع کن سوره نساء رو بخون .خیلی زیاده حدود بیست صفحه .وقت کردی طه رو هم بخون .اگه مهر ومحبت بیشتری خواستی 5 بار جمعه وسه بار هم مزمل رو بخون .
به همسرتون هم بگو بخونه اینجوری مطمئن میشه که شما قصد داری گذشته رو جبران کنی .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)