نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: ازدواج و فرار از تنهایی

1011
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6722
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    0
    تشکر شده 34 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    ازدواج و فرار از تنهایی

    سلام دوستان .
    من 26 سالمه و 2 سال و خوردی هست جدا شدم و ی دختر هم دارم .
    با خانواده زندگی میکنم تو خونه ی داداش مجرد دارم که بعضی وقتا بهم گیر میده بخاطراون نمیتونم راحت با کسی رابطه برقرار کنم چون ی بار شکست خوردم نمیخوام دوباره اون اتفاق برام پیش بیاد .
    هر کسایی هم که قصد ازدواج دارن میخوان بیشتر هم رو بشناسیم ولی من بخاطر داداشم نمیتونم قبول کنم .
    حس میکنم دیگه وقتشه دوباره ازدواج کنم و دیگه تنها نباشم زندگی با خانواده برام سخت شده همه ی خواسته هایی از من دارن . میخوام دیگه مستقل باشم چون تجربه زندگی مشترک رو داشتم برگشت به جمع خانواده برام سخته اونم اینکه آزادی هات رو از دست بدی .
    من دوس دارم از خونه بیرون برم و هوایی عوض کنم ولی همیشه واهمه دارم که نکنه داداش یا بابام بهم گیر بدن که کجا بودی و چرا دیر اومدی .
    اگه ی کم هوا تاریک بشه من خودم بیشتر خودم رو میخورم که الان بهم گیر میدن ولی خیلی وقتا هم هیچی نمیگن. و ترسم بیخوده .
    ی بار خواست با ی نفر بیشتر آشنا بشم داداشم متوجه شد و باهم دعوامون شد و اون دست رو من بلند کرد و چند تا ضربه بهم زد که تا ی هفته جاش درد میکرد و سیاه کرده بود .
    از اون به بعد خیلی میترسم و پژمرده شدم. فکر میکنم این کار داداشم بیشتر برام زجر آور بود تاشکستم .
    راهنماییم کنین چیکار کنم ؟ که داداشم بهم گیر نده و از این حال و هوا بیرون بیام حس میکن دارم افسرده میشم دلم میخواد شاد باشم ولی حس میکنم نمیتونم .
    نمیخوام تنها باشم. کمکم کنید.
    مرسی .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیخوام تنها باشم چیکار کنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط مرسده نمایش پست ها
    سلام دوستان .
    من 26 سالمه و 2 سال و خوردی هست جدا شدم و ی دختر هم دارم .
    با خانواده زندگی میکنم تو خونه ی داداش مجرد دارم که بعضی وقتا بهم گیر میده بخاطراون نمیتونم راحت با کسی رابطه برقرار کنم چون ی بار شکست خوردم نمیخوام دوباره اون اتفاق برام پیش بیاد .
    هر کسایی هم که قصد ازدواج دارن میخوان بیشتر هم رو بشناسیم ولی من بخاطر داداشم نمیتونم قبول کنم .
    حس میکنم دیگه وقتشه دوباره ازدواج کنم و دیگه تنها نباشم زندگی با خانواده برام سخت شده همه ی خواسته هایی از من دارن . میخوام دیگه مستقل باشم چون تجربه زندگی مشترک رو داشتم برگشت به جمع خانواده برام سخته اونم اینکه آزادی هات رو از دست بدی .
    من دوس دارم از خونه بیرون برم و هوایی عوض کنم ولی همیشه واهمه دارم که نکنه داداش یا بابام بهم گیر بدن که کجا بودی و چرا دیر اومدی .
    اگه ی کم هوا تاریک بشه من خودم بیشتر خودم رو میخورم که الان بهم گیر میدن ولی خیلی وقتا هم هیچی نمیگن. و ترسم بیخوده .
    ی بار خواست با ی نفر بیشتر آشنا بشم داداشم متوجه شد و باهم دعوامون شد و اون دست رو من بلند کرد و چند تا ضربه بهم زد که تا ی هفته جاش درد میکرد و سیاه کرده بود .
    از اون به بعد خیلی میترسم و پژمرده شدم. فکر میکنم این کار داداشم بیشتر برام زجر آور بود تاشکستم .
    راهنماییم کنین چیکار کنم ؟ که داداشم بهم گیر نده و از این حال و هوا بیرون بیام حس میکن دارم افسرده میشم دلم میخواد شاد باشم ولی حس میکنم نمیتونم .
    نمیخوام تنها باشم. کمکم کنید.
    مرسی .
    راستش برای رفتار برادرتون راه حلی نیست چون این مشکل همه زندگی های سنتی در ایرانه

    در مورد انتخاب مسیر زندگی با خانواده خصوصا" پدر و مادرت صحبت کنید و واضح بگید باید بتونید طرف مقابل رو بیشتر بشناسید

    تا اتفاق گذشته تکرار نشه ... ولی شما با هر کسی اشنا بشید نمیتونید در وهله اول اونو بشناسید و نیاز داره که مراوده و معاشرت وجود داشته باشه

    به همین خاطر حتما" باید مشاوره ازدواج رو هم انجام بدید حضورا" و دو نفری تا بدونید در این روند شناخت باید دنبال چه چیزی باشید

    و اینو به یاد داشته باشید که بدترین نوع ازدواج ، ازدواجیه که برای فرار از تنهایی باشه

    چون خیلی سریع حس ازدواج شما از بین خواهد رفت ... همونطور که حس تنهایی شما از بین میره
    ویرایش توسط mahsa42 : 03-08-2015 در ساعت 01:12 PM
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  3. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6722
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    0
    تشکر شده 34 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج و فرار از تنهایی

    مرسی از راهنماییتون. ممنون.خودم همیشه مشاوره قبل از ازدواج رو مد نظر داشتم. و حتما همین کار رو میکنم.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10921
    نوشته ها
    155
    تشکـر
    7
    تشکر شده 170 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج و فرار از تنهایی

    هیچ وقت برای فرار از تنهایی به هر قیمتی شده ازدواج نکنید
    ویرایش توسط sam64 : 03-09-2015 در ساعت 11:57 AM

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6722
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    0
    تشکر شده 34 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج و فرار از تنهایی

    تحملش برام خیلی سخته ولی سعی خودمو میکنم .
    دوستان از شما خواهش میکنم ی راهی برای مقابله با تنهایی پیش روم بزارین.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد