نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

1544
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28734
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    سلام
    من یه پسر 29 ساله ام که حدود 6 ماهه از طریق خانواده به یک دختر18 ساله آشنا شدمو یک ماهه نامزد کردیم ولی یه مشکل بزرگ داریم حالا تعریف میکنم شما راهنمایی کنین: بازم میگم خانواده هامون مارو آشنا کردن برای ازدواج
    اوایل همه چیز خوب بود و داشتیم آشنا میشدیم تا عید امسال که دیگه تصمیم گرفتیم قرار ازدواج رو بذاریم بعد از عید رفتیم خواستگاری رسمی و قرار شد دیگه جواب بدن تا پدر ایشون تحقیق کنند و اطلاع بدن یک ماهی شد و تو این یک ماه ما دوتا با هم تلفنی صحبت میکردی که من احساس کردم ایشون نسبت به این وصلت سرد هستن چون خیلی نسبت به حتی چیزای مهم بی تفاوت بودن ولی هر بار که مساله رو پیش میکشیدم ایشون رویه شون تا چند روز بهتر میشد که من پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر سن کمشون هست
    گذشت تا اینکه انتهای اردیبهشت رفتیم واسه بله برون و نامزد کردیم و الانه صیغه هستیم تا تو تابستون جشن عقد بگیریم اینا به کنار بعد از بله برون بازهم یه چنباری بیتفاوتی ازشون دیدم که دیگه ناراحتم کرد و گفتم حتما دیگه خبریه چون یدفه که گوشیش دستم بود همینطوری بی هوا قفلشو باز کردم که یهو پرید گوشیو گرفت گفت فوضولی موقوف منم دیگه صحبتی نکردم ولی دیگه مشکوک شده بودم که حتما یکی هست تو زندگی ایشو.
    تا همین جمعه که منزلشون بودم فرصتی به دست آوردم و وارد گوشیش شدم ودیدم بله حدسم درست بود ایشون با پسری دوست هستن و چقد هم این آقا تو چت تلگرام به نامزد ما عکسها و متون ************ی فرستادن و در آخر هم کلی بدو بیراه به من گفتن من اینو که دیدم دیگه حالم دست خودم نبود تا مرز سکته هم رفتم انقد از خود بیخود شده بودم که همه فهمیدن من سریع خودمو جمع کردم یه داستان درمورد چک برگشتی سر هم کردم بقیه روز رو سعی کردم عادی باشم تا اینکه شب وقتی برگشتم خونه تو تلگرام باهاش صحبت کردم و با بهش فهموندم که میدونم موضوع چیه ولی حرفی از اینکه چی دیدم نزدم و گفتم فردا تمومش میکنم ولی ازم مهلت خواست که تا آخر هفته صبر کنم تا خودش یواش یواش بگه وگرنه باباش میکشتش و این حرفا.دیروو تا شب حالم خراب بود و همش تو فکر بودم که چیکارکنم البته وقتی من گفتم چرا از اول چیزی نگفتی گفت که باباش اگه میفهمید مکشتش و گفت که داره با مشاوره سعی میکنه اوضاع رو درست کنه و ادامه بده که البته من فکر نمیکنم بگذریم این داستان من بود
    حالا من نمیدونم چیکار کنم از طرفی انقد عاشقانه دوسش دارم که نمیتونم نامزدی بهم بزنم چون اونوقت زندگیش خراب شه و آبروریزی پیش بیاد از طرف دیگه میترسم ادامه بدم و پس فردا که رفتیم سر خونه زندگیمون این موضوع بیاد وسط و باعث جدایی در اون شرایط بشه که بدتره از طرفی هم میترسم اگه همه این قضایا به خوبی تموم شه اون آقا ناتو از کار دربیاد و باز باعث بدبختی این خانم بشه البته اگه تا الان نشده باشه چون با توجه به اون پیامایی که بهش داده بود و عکسی که باهم داشتن بعید نیست
    شما بگین من چیکار کنم اینم بگم که خیلی دوسش دارم راضی نیستم ناراحتیشو بینم اگه ببینم با اون خوشبخت میشه کمکش میکنم بهم برسن اگرم ادامه بده اصن مهم نیس واسم که قبلا کیبوده و چیکار کرده همین که وقتی تصمیمشو گرفت که بامن باشه فقط بامن و اونو بیخیال شه بسمه به خودشم همینو گفتم اونم میگه با کمک مشاور کنارتم ولی خیلی دودلم چیکار کنم ادامه بدم با احتمال اینکه خودمو بدبخت کنم یا اینکه تموم کنم ولی به هیچ کس نگم چرا و باز خودمو خراب کنم و یا اینکه بگم چخبره و زمدگی اونو از بین ببرم که البته این گزینه آخرو به هیچ وجه انجام نمیدم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    سلام
    بستگی داره چقدر گذشته این خانم برات مهم باشه
    واین که ایشون تا چه حد در روابطش پیش رفته یه دوستی معمولی بوده یا پارو فراتر گذاشتن وارتباطشون بیستر از حد معمول بوده .
    توجه داشته باش که این خانم ممکنه به خاطر ترس از آبرو وهمچنین پدرش با شما ادامه بده ولی همچنان دلبسته اون آقا باشه .
    به هر حال ایشون الان همسر شرعی شما بودن درسته که عقدتون قانونی نشده ولی شرعا همسر شماست .
    راحت بگم به جورایی به شما خیانت کرده .
    چقدر میتونه به قولش عمل کنه و دیگه به سمت دوست پسرش برنگرده .
    چشمتون رو باز کنید ایشون قراره مادر فرزند شما باشه در آینده
    دوست داشتن تنها شرط شروع یک زندگی نیست .
    عاقلانه انتخاب کنی یک عمر زندگی عاشقانه خواهی داشت .
    حتما با ایشون مشاوره حضوری داشته باشید وبی کم وکاست همه جریان رو برای مشاورتون توضیح بدید .
    به نظر من مادر ایشون هم خبر داشته باشه بد نیست .
    شاید نصیحت مادر این خانم رو بیشتر متوجه اشتباهش بکنه .
    در صورت ادامه خانواده خودتون به هیچ وجه خبر دار نشن .
    در آخر آیا میتونید با یک عمر شک و دودلی زندگیتون رو ادامه بدین .
    زندگی آینده این دختر هم در صورت ازدواج با این آقا هیچ ربطی به شما نداره .
    پس عذاب وجدان شما بیمورده
    توجه کنید این آقا از همسر شما عکس واحیانا فیلم هم داشته باشه .
    با توجه به پیام های این اقا که به شما بد وبیراه هم گفته ممکنه در زندگی آینده مزاحمت هایی مثل تهدید ویا اخاذی از شما براتون ایجاد کنه .
    مشاوره یادتون نره .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  3. 4 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    سلام دوست عزیز به نظر من تو ازدواج واقعا باید منطقی فکر کرد!

    ایشون هنوز عاقل نشدن برای زندگی دونفره و شایدم به شما حسی نداره. هم سنشون کم برا ازدواج هم 11 سال اختلاف سنی ...
    دوران نامزدی گذاشتن برای شناخت. که اگر تفاهم داشتید مراحل بعدی و اگر نه تمومش کنید و شما از همین اول کار. بدبین شدید و شکاک و مطمعن باشید تو زندگی ایندتون هم تاثیر میذاره

    و ستون هر زندگی اعتماد که از وجود شما از بین رفته

    عاقلانه تصمیم بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28684
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    69
    تشکر شده 28 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    سلام
    من یه پسر 29 ساله ام که حدود 6 ماهه از طریق خانواده به یک دختر18 ساله آشنا شدمو یک ماهه نامزد کردیم ولی یه مشکل بزرگ داریم حالا تعریف میکنم شما راهنمایی کنین: بازم میگم خانواده هامون مارو آشنا کردن برای ازدواج
    اوایل همه چیز خوب بود و داشتیم آشنا میشدیم تا عید امسال که دیگه تصمیم گرفتیم قرار ازدواج رو بذاریم بعد از عید رفتیم خواستگاری رسمی و قرار شد دیگه جواب بدن تا پدر ایشون تحقیق کنند و اطلاع بدن یک ماهی شد و تو این یک ماه ما دوتا با هم تلفنی صحبت میکردی که من احساس کردم ایشون نسبت به این وصلت سرد هستن چون خیلی نسبت به حتی چیزای مهم بی تفاوت بودن ولی هر بار که مساله رو پیش میکشیدم ایشون رویه شون تا چند روز بهتر میشد که من پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر سن کمشون هست
    گذشت تا اینکه انتهای اردیبهشت رفتیم واسه بله برون و نامزد کردیم و الانه صیغه هستیم تا تو تابستون جشن عقد بگیریم اینا به کنار بعد از بله برون بازهم یه چنباری بیتفاوتی ازشون دیدم که دیگه ناراحتم کرد و گفتم حتما دیگه خبریه چون یدفه که گوشیش دستم بود همینطوری بی هوا قفلشو باز کردم که یهو پرید گوشیو گرفت گفت فوضولی موقوف منم دیگه صحبتی نکردم ولی دیگه مشکوک شده بودم که حتما یکی هست تو زندگی ایشو.
    تا همین جمعه که منزلشون بودم فرصتی به دست آوردم و وارد گوشیش شدم ودیدم بله حدسم درست بود ایشون با پسری دوست هستن و چقد هم این آقا تو چت تلگرام به نامزد ما عکسها و متون ************ی فرستادن و در آخر هم کلی بدو بیراه به من گفتن من اینو که دیدم دیگه حالم دست خودم نبود تا مرز سکته هم رفتم انقد از خود بیخود شده بودم که همه فهمیدن من سریع خودمو جمع کردم یه داستان درمورد چک برگشتی سر هم کردم بقیه روز رو سعی کردم عادی باشم تا اینکه شب وقتی برگشتم خونه تو تلگرام باهاش صحبت کردم و با بهش فهموندم که میدونم موضوع چیه ولی حرفی از اینکه چی دیدم نزدم و گفتم فردا تمومش میکنم ولی ازم مهلت خواست که تا آخر هفته صبر کنم تا خودش یواش یواش بگه وگرنه باباش میکشتش و این حرفا.دیروو تا شب حالم خراب بود و همش تو فکر بودم که چیکارکنم البته وقتی من گفتم چرا از اول چیزی نگفتی گفت که باباش اگه میفهمید مکشتش و گفت که داره با مشاوره سعی میکنه اوضاع رو درست کنه و ادامه بده که البته من فکر نمیکنم بگذریم این داستان من بود
    حالا من نمیدونم چیکار کنم از طرفی انقد عاشقانه دوسش دارم که نمیتونم نامزدی بهم بزنم چون اونوقت زندگیش خراب شه و آبروریزی پیش بیاد از طرف دیگه میترسم ادامه بدم و پس فردا که رفتیم سر خونه زندگیمون این موضوع بیاد وسط و باعث جدایی در اون شرایط بشه که بدتره از طرفی هم میترسم اگه همه این قضایا به خوبی تموم شه اون آقا ناتو از کار دربیاد و باز باعث بدبختی این خانم بشه البته اگه تا الان نشده باشه چون با توجه به اون پیامایی که بهش داده بود و عکسی که باهم داشتن بعید نیست
    شما بگین من چیکار کنم اینم بگم که خیلی دوسش دارم راضی نیستم ناراحتیشو بینم اگه ببینم با اون خوشبخت میشه کمکش میکنم بهم برسن اگرم ادامه بده اصن مهم نیس واسم که قبلا کیبوده و چیکار کرده همین که وقتی تصمیمشو گرفت که بامن باشه فقط بامن و اونو بیخیال شه بسمه به خودشم همینو گفتم اونم میگه با کمک مشاور کنارتم ولی خیلی دودلم چیکار کنم ادامه بدم با احتمال اینکه خودمو بدبخت کنم یا اینکه تموم کنم ولی به هیچ کس نگم چرا و باز خودمو خراب کنم و یا اینکه بگم چخبره و زمدگی اونو از بین ببرم که البته این گزینه آخرو به هیچ وجه انجام نمیدم
    دوره نامزدی برای شناخته پس اگه عیبی هست رفع کنید بعد زندگی زیر یه سقف رو شروع کنید
    اگه قراره مسئله حل نشه بهتر زندگی هم شروع نشه
    با گفته های دوستمون ستیلا کاملا موافقم

  7. 3 کاربران زیر از bahar.yakhi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28734
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    واقعا از همتون ممنونم بابت راهنماییتون ولی همونطور که گفتم گذشته ایشون اصن برام مهم نیس فقط آینده مهمه برای تموم کردن ماجرا هم ایشون آسیب جدی میبینن از خانوادشون و من اصن اینو نمیخوام در ضمن مادرشون از قضیه دوست ایشون باخبرن ولی منو در جریان نذاشتن که به خاطر این کارشون هیچ وقت نمیبخشمشون چون اگر زودتر فهمیده بودم دیگه علاقه ای در کار نبود و نه آبروریزی میشد

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    واقعا از همتون ممنونم بابت راهنماییتون ولی همونطور که گفتم گذشته ایشون اصن برام مهم نیس فقط آینده مهمه برای تموم کردن ماجرا هم ایشون آسیب جدی میبینن از خانوادشون و من اصن اینو نمیخوام در ضمن مادرشون از قضیه دوست ایشون باخبرن ولی منو در جریان نذاشتن که به خاطر این کارشون هیچ وقت نمیبخشمشون چون اگر زودتر فهمیده بودم دیگه علاقه ای در کار نبود و نه آبروریزی میشد
    همسرتون هنوز هم به این آقا علاقه دارند ؟
    اگر نه پس دلیل ارتباطشون جی بوده .
    ایا در صورت زندگی با شما دوستش رو برای همیشه فراموش می کنه .؟
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  10. 2 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    سلام
    من یه پسر 29 ساله ام که حدود 6 ماهه از طریق خانواده به یک دختر18 ساله آشنا شدمو یک ماهه نامزد کردیم ولی یه مشکل بزرگ داریم حالا تعریف میکنم شما راهنمایی کنین: بازم میگم خانواده هامون مارو آشنا کردن برای ازدواج
    اوایل همه چیز خوب بود و داشتیم آشنا میشدیم تا عید امسال که دیگه تصمیم گرفتیم قرار ازدواج رو بذاریم بعد از عید رفتیم خواستگاری رسمی و قرار شد دیگه جواب بدن تا پدر ایشون تحقیق کنند و اطلاع بدن یک ماهی شد و تو این یک ماه ما دوتا با هم تلفنی صحبت میکردی که من احساس کردم ایشون نسبت به این وصلت سرد هستن چون خیلی نسبت به حتی چیزای مهم بی تفاوت بودن ولی هر بار که مساله رو پیش میکشیدم ایشون رویه شون تا چند روز بهتر میشد که من پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر سن کمشون هست
    گذشت تا اینکه انتهای اردیبهشت رفتیم واسه بله برون و نامزد کردیم و الانه صیغه هستیم تا تو تابستون جشن عقد بگیریم اینا به کنار بعد از بله برون بازهم یه چنباری بیتفاوتی ازشون دیدم که دیگه ناراحتم کرد و گفتم حتما دیگه خبریه چون یدفه که گوشیش دستم بود همینطوری بی هوا قفلشو باز کردم که یهو پرید گوشیو گرفت گفت فوضولی موقوف منم دیگه صحبتی نکردم ولی دیگه مشکوک شده بودم که حتما یکی هست تو زندگی ایشو.
    تا همین جمعه که منزلشون بودم فرصتی به دست آوردم و وارد گوشیش شدم ودیدم بله حدسم درست بود ایشون با پسری دوست هستن و چقد هم این آقا تو چت تلگرام به نامزد ما عکسها و متون ************ی فرستادن و در آخر هم کلی بدو بیراه به من گفتن من اینو که دیدم دیگه حالم دست خودم نبود تا مرز سکته هم رفتم انقد از خود بیخود شده بودم که همه فهمیدن من سریع خودمو جمع کردم یه داستان درمورد چک برگشتی سر هم کردم بقیه روز رو سعی کردم عادی باشم تا اینکه شب وقتی برگشتم خونه تو تلگرام باهاش صحبت کردم و با بهش فهموندم که میدونم موضوع چیه ولی حرفی از اینکه چی دیدم نزدم و گفتم فردا تمومش میکنم ولی ازم مهلت خواست که تا آخر هفته صبر کنم تا خودش یواش یواش بگه وگرنه باباش میکشتش و این حرفا.دیروو تا شب حالم خراب بود و همش تو فکر بودم که چیکارکنم البته وقتی من گفتم چرا از اول چیزی نگفتی گفت که باباش اگه میفهمید مکشتش و گفت که داره با مشاوره سعی میکنه اوضاع رو درست کنه و ادامه بده که البته من فکر نمیکنم بگذریم این داستان من بود
    حالا من نمیدونم چیکار کنم از طرفی انقد عاشقانه دوسش دارم که نمیتونم نامزدی بهم بزنم چون اونوقت زندگیش خراب شه و آبروریزی پیش بیاد از طرف دیگه میترسم ادامه بدم و پس فردا که رفتیم سر خونه زندگیمون این موضوع بیاد وسط و باعث جدایی در اون شرایط بشه که بدتره از طرفی هم میترسم اگه همه این قضایا به خوبی تموم شه اون آقا ناتو از کار دربیاد و باز باعث بدبختی این خانم بشه البته اگه تا الان نشده باشه چون با توجه به اون پیامایی که بهش داده بود و عکسی که باهم داشتن بعید نیست
    شما بگین من چیکار کنم اینم بگم که خیلی دوسش دارم راضی نیستم ناراحتیشو بینم اگه ببینم با اون خوشبخت میشه کمکش میکنم بهم برسن اگرم ادامه بده اصن مهم نیس واسم که قبلا کیبوده و چیکار کرده همین که وقتی تصمیمشو گرفت که بامن باشه فقط بامن و اونو بیخیال شه بسمه به خودشم همینو گفتم اونم میگه با کمک مشاور کنارتم ولی خیلی دودلم چیکار کنم ادامه بدم با احتمال اینکه خودمو بدبخت کنم یا اینکه تموم کنم ولی به هیچ کس نگم چرا و باز خودمو خراب کنم و یا اینکه بگم چخبره و زمدگی اونو از بین ببرم که البته این گزینه آخرو به هیچ وجه انجام نمیدم
    سلام .
    باید بگم اونجایی از داستان رو که باید خیلی واضح میگفتید چون مهم بود رو ؛خیلی کلی گفتید و من نفهمیدم چی شد ؟!!!!

    منظورم اون قسمتی هست که راجع به موضوع اونهم تو تلگرام باهاش صحبت کردید ؟چی بهش گفتید ؟اون چی گفک ؟گفت به اون آقا علاقمنده و به شما علاقه ای نداره ؟
    راجع به اینکه چرا تا قبل نامزدی تموم نکرده روابطش رو پرسیدین ؟چی گفت ؟

    خب احساس فعلیش با اون آقا و شما رو بهتون گفت ؟شما چیزی ازش نگفتید ..پس ما نمیتونیم صرفا بر اساس اینکه با شما سردی کرده و تو گوشیشم چت با کس دیگه ای رو دیدید ؛نظر بدیم که رابطتون باید چی بشه و چکار کنید !


    پس لطفا سوالات بالت رو پاسخ بدید و اگر خودتون خم اطلاع ندارید حتما حضوری ؛نه با تلگرام!باهاش صحبت کنید !

    اون کم سن و ساله و احساسی ..شما که عاقل تر و پخته تر هستید سنجیده تر رفنار کنید و درگیر احساسات نشید و منطقی و عاقلانه ازش بپرسبد .

  12. 3 کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    واقعا از همتون ممنونم بابت راهنماییتون ولی همونطور که گفتم گذشته ایشون اصن برام مهم نیس فقط آینده مهمه برای تموم کردن ماجرا هم ایشون آسیب جدی میبینن از خانوادشون و من اصن اینو نمیخوام در ضمن مادرشون از قضیه دوست ایشون باخبرن ولی منو در جریان نذاشتن که به خاطر این کارشون هیچ وقت نمیبخشمشون چون اگر زودتر فهمیده بودم دیگه علاقه ای در کار نبود و نه آبروریزی میشد
    درسه گذشته ایشون مربوط به خودش و باید تو گذشته تمومش میکرد قبل اینکه شما وارد زندگیش بشید ولی وقتی وارد زندگیش شدید دیگه معنی نداره بخواد. با اون پسره در ارتباط باشه

    این طرز فکر کاملا اشتباه که فکر میکنید نامزدی بهم بزنید ابرو میره مگه زمون قدیم ؟؟! خب اختلاف داشتید فهمیدید به درد هم نمیخوردید و جدا میشید. احتیاجی نیست دلیلیش به کسی بگید فقط میتونید بگید تفاوت های زیادی داشتیم

    بهتر این فردا با دوتا بچه جدا بشید!

    یه چیز واضح دختر خانم اصلا آمادگی ازدواج نداره
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  14. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28734
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    همسرتون هنوز هم به این آقا علاقه دارند ؟
    اگر نه پس دلیل ارتباطشون جی بوده .
    ایا در صورت زندگی با شما دوستش رو برای همیشه فراموش می کنه .؟
    ایشون میگن دارن مشاوره میگیرن تا همین کارو کنن ینی اون آقا رو فراموش کنن ولی هنوز بهش علاقه داره حالا از ترس یا چی حرف نمیزنه فقط میگه بالاجبار وارد ازدواج شده

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    من نظری در مورد تصممیم گیریتونندارم فقط یه چیزو میگم. به نظرم واکنشتون به خیانت اصلا طبیعی نیست
    شایدم انقدر سخته براتون که نمیخاین اصن بهش فکر کنید. نمیدونم به نظر من نگرانی واسه اینده اون دختر اخرین چیزیه که تو این موقعیت باید بهش فکر کرد. یا حتی فکر ایندتونم الان مهم نیست. مهم اینه که شما چطوری راحت با خیانت اون کنار میاین؟؟؟

  17. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28734
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    من نظری در مورد تصممیم گیریتونندارم فقط یه چیزو میگم. به نظرم واکنشتون به خیانت اصلا طبیعی نیست
    شایدم انقدر سخته براتون که نمیخاین اصن بهش فکر کنید. نمیدونم به نظر من نگرانی واسه اینده اون دختر اخرین چیزیه که تو این موقعیت باید بهش فکر کرد. یا حتی فکر ایندتونم الان مهم نیست. مهم اینه که شما چطوری راحت با خیانت اون کنار میاین؟؟؟
    به گفته ایشون به اجبار پدرشون ینی بدون هماهنگی با ایشون قرار بله برون گذاشته شده و ایشون هم از اول اصن منو نمیخواسته ولی میگه الان داره سعی میکنه با این موضوع کنار بیاد

  19. کاربران زیر از h.amb87 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    من پیشنهاد میکنم جلسات مشاوره رو هردو با هم برید
    و برای عقد عجله نکنید و به خاطره آبروریزی یا ترحم تصمیمی نگیرید که در آینده پشیمونی و حسرت به بار بیاره
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  21. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    به گفته ایشون به اجبار پدرشون ینی بدون هماهنگی با ایشون قرار بله برون گذاشته شده و ایشون هم از اول اصن منو نمیخواسته ولی میگه الان داره سعی میکنه با این موضوع کنار بیاد
    چرا اینقدر اصرار دارید با کسی زندگیتون رو شروع کنید که اصلا به شما علاقه
    نداشته وفقط به خاطر ترس از پدر وبا مشاوره میخواد اون آقا رو فراموش کنه .
    به هر حال اگر واقعا پشیمان باشه ولی بازهم این عدم علاقه وجود داره
    شما هم حتما مشاوره برو .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  23. 3 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28734
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    مرسی از همه خیلی کمکم کردین ممنونم مشاوره حضوری رو مد نظر قرار دادم
    یکی از مدیرا لطف کنه تاپیکو ببنده

  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    سلام
    من یه پسر 29 ساله ام که حدود 6 ماهه از طریق خانواده به یک دختر18 ساله آشنا شدمو یک ماهه نامزد کردیم ولی یه مشکل بزرگ داریم حالا تعریف میکنم شما راهنمایی کنین: بازم میگم خانواده هامون مارو آشنا کردن برای ازدواج
    اوایل همه چیز خوب بود و داشتیم آشنا میشدیم تا عید امسال که دیگه تصمیم گرفتیم قرار ازدواج رو بذاریم بعد از عید رفتیم خواستگاری رسمی و قرار شد دیگه جواب بدن تا پدر ایشون تحقیق کنند و اطلاع بدن یک ماهی شد و تو این یک ماه ما دوتا با هم تلفنی صحبت میکردی که من احساس کردم ایشون نسبت به این وصلت سرد هستن چون خیلی نسبت به حتی چیزای مهم بی تفاوت بودن ولی هر بار که مساله رو پیش میکشیدم ایشون رویه شون تا چند روز بهتر میشد که من پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر سن کمشون هست
    گذشت تا اینکه انتهای اردیبهشت رفتیم واسه بله برون و نامزد کردیم و الانه صیغه هستیم تا تو تابستون جشن عقد بگیریم اینا به کنار بعد از بله برون بازهم یه چنباری بیتفاوتی ازشون دیدم که دیگه ناراحتم کرد و گفتم حتما دیگه خبریه چون یدفه که گوشیش دستم بود همینطوری بی هوا قفلشو باز کردم که یهو پرید گوشیو گرفت گفت فوضولی موقوف منم دیگه صحبتی نکردم ولی دیگه مشکوک شده بودم که حتما یکی هست تو زندگی ایشو.
    تا همین جمعه که منزلشون بودم فرصتی به دست آوردم و وارد گوشیش شدم ودیدم بله حدسم درست بود ایشون با پسری دوست هستن و چقد هم این آقا تو چت تلگرام به نامزد ما عکسها و متون ************ی فرستادن و در آخر هم کلی بدو بیراه به من گفتن من اینو که دیدم دیگه حالم دست خودم نبود تا مرز سکته هم رفتم انقد از خود بیخود شده بودم که همه فهمیدن من سریع خودمو جمع کردم یه داستان درمورد چک برگشتی سر هم کردم بقیه روز رو سعی کردم عادی باشم تا اینکه شب وقتی برگشتم خونه تو تلگرام باهاش صحبت کردم و با بهش فهموندم که میدونم موضوع چیه ولی حرفی از اینکه چی دیدم نزدم و گفتم فردا تمومش میکنم ولی ازم مهلت خواست که تا آخر هفته صبر کنم تا خودش یواش یواش بگه وگرنه باباش میکشتش و این حرفا.دیروو تا شب حالم خراب بود و همش تو فکر بودم که چیکارکنم البته وقتی من گفتم چرا از اول چیزی نگفتی گفت که باباش اگه میفهمید مکشتش و گفت که داره با مشاوره سعی میکنه اوضاع رو درست کنه و ادامه بده که البته من فکر نمیکنم بگذریم این داستان من بود
    حالا من نمیدونم چیکار کنم از طرفی انقد عاشقانه دوسش دارم که نمیتونم نامزدی بهم بزنم چون اونوقت زندگیش خراب شه و آبروریزی پیش بیاد از طرف دیگه میترسم ادامه بدم و پس فردا که رفتیم سر خونه زندگیمون این موضوع بیاد وسط و باعث جدایی در اون شرایط بشه که بدتره از طرفی هم میترسم اگه همه این قضایا به خوبی تموم شه اون آقا ناتو از کار دربیاد و باز باعث بدبختی این خانم بشه البته اگه تا الان نشده باشه چون با توجه به اون پیامایی که بهش داده بود و عکسی که باهم داشتن بعید نیست
    شما بگین من چیکار کنم اینم بگم که خیلی دوسش دارم راضی نیستم ناراحتیشو بینم اگه ببینم با اون خوشبخت میشه کمکش میکنم بهم برسن اگرم ادامه بده اصن مهم نیس واسم که قبلا کیبوده و چیکار کرده همین که وقتی تصمیمشو گرفت که بامن باشه فقط بامن و اونو بیخیال شه بسمه به خودشم همینو گفتم اونم میگه با کمک مشاور کنارتم ولی خیلی دودلم چیکار کنم ادامه بدم با احتمال اینکه خودمو بدبخت کنم یا اینکه تموم کنم ولی به هیچ کس نگم چرا و باز خودمو خراب کنم و یا اینکه بگم چخبره و زمدگی اونو از بین ببرم که البته این گزینه آخرو به هیچ وجه انجام نمیدم

    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم ولی توجه شما رو به چند مسئله جلب میکنم:

    1 اختلاف 11 ساله سنی تو این سن و سالها اصلا مناسب نیست

    2 ازدواج امروز بالای 25 ساله

    3 از دواج امروز دیگر خرید و فروش کالا نیست

    4 اگر عاشق شما نیستند هیچ یک از همکاران مشاور نمیتونه نهال عشق رو توی وجود بکاره تو وجود هیچ کس

    5 شما خیلی خیلی راجب انسان و خانواده امروز و عشق کم میدانید عزیز

    6 به شما اصلا ربطی نداره که بخواهید کمکی کنید جهت رسیدن ایشون به دیگری

    7 اصلا انسانی نیست که راز ایشون رو بر ملا کنید جهت دلیل تراشی برای بر هم زدن نامزدیتون

    8 این از دواج حتما غلطه

    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  26. 3 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بزرگترین مشکل در دوران نامزدی( اجبار)

    نقل قول نوشته اصلی توسط h.amb87 نمایش پست ها
    سلام
    من یه پسر 29 ساله ام که حدود 6 ماهه از طریق خانواده به یک دختر18 ساله آشنا شدمو یک ماهه نامزد کردیم ولی یه مشکل بزرگ داریم حالا تعریف میکنم شما راهنمایی کنین: بازم میگم خانواده هامون مارو آشنا کردن برای ازدواج
    اوایل همه چیز خوب بود و داشتیم آشنا میشدیم تا عید امسال که دیگه تصمیم گرفتیم قرار ازدواج رو بذاریم بعد از عید رفتیم خواستگاری رسمی و قرار شد دیگه جواب بدن تا پدر ایشون تحقیق کنند و اطلاع بدن یک ماهی شد و تو این یک ماه ما دوتا با هم تلفنی صحبت میکردی که من احساس کردم ایشون نسبت به این وصلت سرد هستن چون خیلی نسبت به حتی چیزای مهم بی تفاوت بودن ولی هر بار که مساله رو پیش میکشیدم ایشون رویه شون تا چند روز بهتر میشد که من پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر سن کمشون هست
    گذشت تا اینکه انتهای اردیبهشت رفتیم واسه بله برون و نامزد کردیم و الانه صیغه هستیم تا تو تابستون جشن عقد بگیریم اینا به کنار بعد از بله برون بازهم یه چنباری بیتفاوتی ازشون دیدم که دیگه ناراحتم کرد و گفتم حتما دیگه خبریه چون یدفه که گوشیش دستم بود همینطوری بی هوا قفلشو باز کردم که یهو پرید گوشیو گرفت گفت فوضولی موقوف منم دیگه صحبتی نکردم ولی دیگه مشکوک شده بودم که حتما یکی هست تو زندگی ایشو.
    تا همین جمعه که منزلشون بودم فرصتی به دست آوردم و وارد گوشیش شدم ودیدم بله حدسم درست بود ایشون با پسری دوست هستن و چقد هم این آقا تو چت تلگرام به نامزد ما عکسها و متون ************ی فرستادن و در آخر هم کلی بدو بیراه به من گفتن من اینو که دیدم دیگه حالم دست خودم نبود تا مرز سکته هم رفتم انقد از خود بیخود شده بودم که همه فهمیدن من سریع خودمو جمع کردم یه داستان درمورد چک برگشتی سر هم کردم بقیه روز رو سعی کردم عادی باشم تا اینکه شب وقتی برگشتم خونه تو تلگرام باهاش صحبت کردم و با بهش فهموندم که میدونم موضوع چیه ولی حرفی از اینکه چی دیدم نزدم و گفتم فردا تمومش میکنم ولی ازم مهلت خواست که تا آخر هفته صبر کنم تا خودش یواش یواش بگه وگرنه باباش میکشتش و این حرفا.دیروو تا شب حالم خراب بود و همش تو فکر بودم که چیکارکنم البته وقتی من گفتم چرا از اول چیزی نگفتی گفت که باباش اگه میفهمید مکشتش و گفت که داره با مشاوره سعی میکنه اوضاع رو درست کنه و ادامه بده که البته من فکر نمیکنم بگذریم این داستان من بود
    حالا من نمیدونم چیکار کنم از طرفی انقد عاشقانه دوسش دارم که نمیتونم نامزدی بهم بزنم چون اونوقت زندگیش خراب شه و آبروریزی پیش بیاد از طرف دیگه میترسم ادامه بدم و پس فردا که رفتیم سر خونه زندگیمون این موضوع بیاد وسط و باعث جدایی در اون شرایط بشه که بدتره از طرفی هم میترسم اگه همه این قضایا به خوبی تموم شه اون آقا ناتو از کار دربیاد و باز باعث بدبختی این خانم بشه البته اگه تا الان نشده باشه چون با توجه به اون پیامایی که بهش داده بود و عکسی که باهم داشتن بعید نیست
    شما بگین من چیکار کنم اینم بگم که خیلی دوسش دارم راضی نیستم ناراحتیشو بینم اگه ببینم با اون خوشبخت میشه کمکش میکنم بهم برسن اگرم ادامه بده اصن مهم نیس واسم که قبلا کیبوده و چیکار کرده همین که وقتی تصمیمشو گرفت که بامن باشه فقط بامن و اونو بیخیال شه بسمه به خودشم همینو گفتم اونم میگه با کمک مشاور کنارتم ولی خیلی دودلم چیکار کنم ادامه بدم با احتمال اینکه خودمو بدبخت کنم یا اینکه تموم کنم ولی به هیچ کس نگم چرا و باز خودمو خراب کنم و یا اینکه بگم چخبره و زمدگی اونو از بین ببرم که البته این گزینه آخرو به هیچ وجه انجام نمیدم
    اصلا این کارو نکن داداش
    هه! عشق!
    اینجور دخترا عشق چه میفهمن چیه؟
    احساس واقعی رو از موس موس کردن یه پست فطرت تشخیص نمیدن
    من کسی ام که سه سال عشقم زندگی کردم و براش می مردم
    اما آخرش چی شد؟
    گذاشت رفت با اون آشغال
    پشت سرشم نگاه نکرد
    منو داغون کرد و رفت عین خیالشم نبود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد