نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تردید در ازدواج

806
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    تردید در ازدواج

    سلام سوالی دارم که به شدت درگيرشم و از کنکور ارشد کلا افتادم
    من یه سالی هست با پسری رابطه داشتم به قصد ازدواج خونوادمم اون نفرو ميشناختن اما نميدونستن باهم در ارتباطيم.تا همین یک ماه پیش که برام خواستگاری اومد که شرایط خوبی داره و خونوادم باهاش موافقن من به اون آقا پسر گفتم که بهم گفت برو ازدواج کن من تا 6 سال دیگه نمیتونم ازدواج کنم.من به این خواستگار فکر کردم و تا مهریه جلو رفتيم بعد فهمیدم ایشون با اجبار خونوادش اومده خواستگاری و خودش تمایل نداره چون الان 7 ماهه از فوت داداشش که خیلی بهش نزدیک بوده میگذره.میگه نامردی هست الان ازدواج کنم.من گفتم صبر کنید تا شرايطتون خوب بشه بعد بیاید بعد چون شهر ما کوچيکه الان تو دهن همه قضیه ازدواج ما افتاده و پدرم میگه باید قضیه رو تموم کنیم و نامزد بشن میگن اینجوری رو هوا نمیشه.همین الان برام خواستگار دیگه ای هم اومده که آدم خوب و سالميه.الان من نمیدونم باید چیکار کنم خونوادمم نمیدونن ... ما با اونا حرف زدیم و خواستیم تکليفمون رو معلوم کنن.اون خواستگار اولی خودش میگه با مشاور حرف زدم و بهم گفته اگه الان ازدواج کنی بعد از طرفت زده میشی.حالا من موندم باید چیکار کنم.این خواستگار دوم فقط یه سال با من تفاوت سنی داره من 22 و ایشون 23 سالشه و پدرم میگه سنش کمه.و به شدت روی اولی اصرار داره چون اون هم ماشین و خونه و کارش جوره البته 24 سالشه.
    همش احساس میکنم آدم بدی هستم و دارم تاوان بديهامو میدم به خاطر رابطم با اون آقا پسر البته من با ایشون فقط تلفنی ارتباط داشتم حتی یه بار حضوری هم رو ندیدیم...
    ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنین.ممنونتون میشم.🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
    خونوادم میگن باهم نامزد بشین بعد هم رو ميشناسين اوه خوب نبود به هم میزنیم اما من میدونم نامزدی تو شهر ما مثل عقد می مونه
    من باید چیکار کنم ؟؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درگیری برای ازدواج و صبحتهای خوانواده

    سلام دختر گل
    رابطه تلفنی ات را با اون آقا کاملا قطع کن چون هیچ چیزی پشتش نیست بجز سرگرمی
    و اینکه مشخصه دختر عاقل و فهمیده ای هستی که وقتی متوجه شدی خاستگارت به اجبار اومده خواستی بهش مهلت بدی افرین
    بهترین کار ممکن رو کردی و افرین به خاستگارت که صادقانه بهت گفته مشکلش رو
    چون ادمها وقتی ضربه ای می خورن نمی تونن درست تصمیم بگیرن بزار ارومش بشه بعد اقدام کنه..
    و بنظر من خانوادت رو قانع کن برای این موضوع که صبر کنن
    اینکه خاستگاری کردنت بیوفته روی زبونها خیلی بهتره که خدانکرده جدایی از نامزدت بیوفته روی زبونها
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25585
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    15
    تشکر شده 35 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درگیری برای ازدواج و صبحتهای خوانواده

    سلام.
    اونی رو انتخاب کن که دلت میگه درسته و میتونی باهاش زندگی رو بسازی.
    به نظرم همون اولی خوبه
    امضای ایشان
    درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تردید در ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    سلام سوالی دارم که به شدت درگيرشم و از کنکور ارشد کلا افتادم
    من یه سالی هست با پسری رابطه داشتم به قصد ازدواج خونوادمم اون نفرو ميشناختن اما نميدونستن باهم در ارتباطيم.تا همین یک ماه پیش که برام خواستگاری اومد که شرایط خوبی داره و خونوادم باهاش موافقن من به اون آقا پسر گفتم که بهم گفت برو ازدواج کن من تا 6 سال دیگه نمیتونم ازدواج کنم.من به این خواستگار فکر کردم و تا مهریه جلو رفتيم بعد فهمیدم ایشون با اجبار خونوادش اومده خواستگاری و خودش تمایل نداره چون الان 7 ماهه از فوت داداشش که خیلی بهش نزدیک بوده میگذره.میگه نامردی هست الان ازدواج کنم.من گفتم صبر کنید تا شرايطتون خوب بشه بعد بیاید بعد چون شهر ما کوچيکه الان تو دهن همه قضیه ازدواج ما افتاده و پدرم میگه باید قضیه رو تموم کنیم و نامزد بشن میگن اینجوری رو هوا نمیشه.همین الان برام خواستگار دیگه ای هم اومده که آدم خوب و سالميه.الان من نمیدونم باید چیکار کنم خونوادمم نمیدونن ... ما با اونا حرف زدیم و خواستیم تکليفمون رو معلوم کنن.اون خواستگار اولی خودش میگه با مشاور حرف زدم و بهم گفته اگه الان ازدواج کنی بعد از طرفت زده میشی.حالا من موندم باید چیکار کنم.این خواستگار دوم فقط یه سال با من تفاوت سنی داره من 22 و ایشون 23 سالشه و پدرم میگه سنش کمه.و به شدت روی اولی اصرار داره چون اون هم ماشین و خونه و کارش جوره البته 24 سالشه.
    همش احساس میکنم آدم بدی هستم و دارم تاوان بديهامو میدم به خاطر رابطم با اون آقا پسر البته من با ایشون فقط تلفنی ارتباط داشتم حتی یه بار حضوری هم رو ندیدیم...
    ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنین.ممنونتون میشم.
    خونوادم میگن باهم نامزد بشین بعد هم رو ميشناسين اوه خوب نبود به هم میزنیم اما من میدونم نامزدی تو شهر ما مثل عقد می مونه
    من باید چیکار کنم ؟؟
    دوست عزیز اولا" از این افکار پوچ که دارید تاوان پس میدید بیرون بیایت و به زندگی با دید درستی نگاه کنید

    دوم اینکه در این حالت که نمیدونید چیکار کنید و خواستگارای محترم هم بلاتکیلف هستند بهترین کار برای شما اینه که هیچ کاری نکنید

    در این مورد اگر هر کاری انجام بدید در اینده موجب پشیمانی شما خواهد شد پس خیلی ساده صبر کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد