نوشته اصلی توسط
زهره 223
سلام سوالی دارم که به شدت درگيرشم و از کنکور ارشد کلا افتادم
من یه سالی هست با پسری رابطه داشتم به قصد ازدواج خونوادمم اون نفرو ميشناختن اما نميدونستن باهم در ارتباطيم.تا همین یک ماه پیش که برام خواستگاری اومد که شرایط خوبی داره و خونوادم باهاش موافقن من به اون آقا پسر گفتم که بهم گفت برو ازدواج کن من تا 6 سال دیگه نمیتونم ازدواج کنم.من به این خواستگار فکر کردم و تا مهریه جلو رفتيم بعد فهمیدم ایشون با اجبار خونوادش اومده خواستگاری و خودش تمایل نداره چون الان 7 ماهه از فوت داداشش که خیلی بهش نزدیک بوده میگذره.میگه نامردی هست الان ازدواج کنم.من گفتم صبر کنید تا شرايطتون خوب بشه بعد بیاید بعد چون شهر ما کوچيکه الان تو دهن همه قضیه ازدواج ما افتاده و پدرم میگه باید قضیه رو تموم کنیم و نامزد بشن میگن اینجوری رو هوا نمیشه.همین الان برام خواستگار دیگه ای هم اومده که آدم خوب و سالميه.الان من نمیدونم باید چیکار کنم خونوادمم نمیدونن ... ما با اونا حرف زدیم و خواستیم تکليفمون رو معلوم کنن.اون خواستگار اولی خودش میگه با مشاور حرف زدم و بهم گفته اگه الان ازدواج کنی بعد از طرفت زده میشی.حالا من موندم باید چیکار کنم.این خواستگار دوم فقط یه سال با من تفاوت سنی داره من 22 و ایشون 23 سالشه و پدرم میگه سنش کمه.و به شدت روی اولی اصرار داره چون اون هم ماشین و خونه و کارش جوره البته 24 سالشه.
همش احساس میکنم آدم بدی هستم و دارم تاوان بديهامو میدم به خاطر رابطم با اون آقا پسر البته من با ایشون فقط تلفنی ارتباط داشتم حتی یه بار حضوری هم رو ندیدیم...
ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنین.ممنونتون میشم.
خونوادم میگن باهم نامزد بشین بعد هم رو ميشناسين اوه خوب نبود به هم میزنیم اما من میدونم نامزدی تو شهر ما مثل عقد می مونه
من باید چیکار کنم ؟؟