سلام دوستان
بنده 22 سالمه و دانشجویم حدود 9 ماه هست که فردی که خودش دانشجویه و 24 سالشه و همشهریم هستش بهم پیشنهاد ازدواج داده و در همون اول هم به شدت ازم خواست که مادرم رو در جریان این خواستگاری قرار بدم و گفت به مادرم میخوام زنگ بزنم و من ب مادرم گفتم اما مامانم موافقت نکرد ک ایشون باهاشون تماس بگیره.
و من هم در ابتدا تا همین یک ماه پیش به شدت از داشتن رابطه امتناع میکردم ولی این یک ماه اخر رو نمیدونم چی شد که دیگه رابطه شکل گرفته و ما تقرریبا هر روز و هرشب چت میکنییم البته من اصلا با ایشون ارتباط تلفنی و یا حضوری نداشتم ولی تو مراسمی ایشون رو در حد فقط یک سلام دیدم....اما تو پیام هامون زیاد صحبت کردیم دیگه خودشم میگه من نیاز ب اشنایی ندارم و ادامه ارتباط رو به خاطر علاقه ام میخوام و میگه که میخواد تا 7 ماه دیگه ک شرایط ازدواج رو داشت بیاد رسما خواستگاری و حتی من رو به خواهرش هم معرفی کرده اما نگفته که در ارتباطیم. خونواده من همشون در جریان ایشون هستن اما نمیدونن که ما با هم در ارتباطیم.
ایشون سربازی نرفته وکار هم نداره اما میگه پدرش براش خونه میگیره..و طی صحبتایی ک در مورد ایشون تو خونمون شده میدونم که خونوادم . خونواده ایشون رو کاملا قبول دارن ومیشناسنشون.
و حتی ایشون به خاطر کارهایی که تو شهرمون انجام میدن به شدت با پدرم در ارتباطن و روزها چندین بار تماس میگیرن و حتی حضوری میرن پیش پدرم.
و حتی یه بار خود مامانم گفتن که بابات گفته این پسره، پسر خوب ومعقولی هستش.
حالا با همه ی این تفاسیر بنده از شما میخوام بپرسم که ایا من به این رابطه ادامه بدم؟ یا قطع کنم و بگم با خونوادت بیا.؟؟؟.. ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنین من هنوز میتونم ازش فاصله بگیرم ولی میترسم زمان بگذره و سخت بتونم دل بکنم.
در ضمن باید بگم اصلا بهش قول ازدواج ندادم و گفتم اگه خواستگار خوبی اومد و خونوادم موافقت کردن من بهت میگم اگه اومدی که فبها و گرنه من شاید ازدواج کردم...
ممنون میشم کمکم کنید.