لطفا بحث ها رو به خصوصی ببرید و اینجا رو شلوغ نکنید ، 4 صفحه دارم کل کل می خونم، مثلا ایشون دنبال راهکار هستند و کاربران حوصله بحث خارج از موضوع رو ندارند.
با سلام مجدد و ممنون از پاسخ کامل به سوالات
مسئله ای که باهاش روبرو هستید رو دیدم و برایم بسیار ملموس است. امر ازدواج امروزه با توجه به تنوع اخلاقیات و بالا رفتن انتظار ها و سلایق و عقاید گوناگون پیچیدگی هایی پیدا کرده و نباید با آن ساده برخورد کرد. بسیاری از طلاق هایی که امروزه شاهد آن هستیم به دلیل کم اهمیت جلوه دادن مسائل پیش روی زوجین و خودنمایی کردن آن ها بعد از ازدواج است.
در واقع ساختار مشکلات و انتظارات جوری است که قبل از ازدواج خود را کوچک و بی اهمیت جلوه می دهد (به دلایلی مثل احساسی کردن ارتباط ، ایده آل جلوه دادن خود در رابطه ها و ...)و بعد از ازدواج و زمانی که رابطه ها عادی شد تازه سر بر می آورند. مهم تر از مشکلات ، اختلافات و نا همگونی هاست که می تواند یک ازدواج را به سوی عدم موفقیت بکشاند . معمولا ما در روابط قبل از ازدواج (هرجور که بنگریم) می خواهیم اختلاف نظر ها و عدم تطابق اولویت های بنیادی را کمرنگ نشان دهیم که این می تواند بعد از ازدواج پشیمانی به همراه آورد . باید دانست عشق واقعی آن عشقی است که پایدار باشد و پایداری آن تشدید می خواهد که این مورد با تفاهم و تطابق نسبی دو طرف بوجود می آید و اگر این مورد نباشد آتشی ترین عشق ها (حتی کسانی که رگ زدند و فرار کردند) به دلیل شناخت نادرست منجر به شکست می شود. معمولا عشق قبل از ازدواج به خاطر عطش وصال و فکر مداوم به معشوق بعد از ازدواج اگر با تقویت همراه نشود به سردی می گراید. پس 1: لطفا پایه و اساس ازدواج را مسائل احساسی قرار ندهید. 2: برای این که وابستگی ایجاد نشود احساس خود را به هیچ صورتی بروز ندهید ( وابستگی یعنی با وجود عیب هایی که در او می بینید، باز نمی توانید از او دل بکنید و آن وقت است که به درد سر بزرگ افتادید ، که این مورد شامل شما نیز می شود. )
مورد بعدی که امروزه بوجود آمده تغییر هنجار های اجتماعی و فردی است که برخی از آن ها با فطرت و ساخت ما هماهنگ نیستند و ما داریم سعی می کنیم خود را با آن وفق دهیم و دچار آشفتگی شده ایم . مرد و زن هر کدام از لحاظ فطری ( روحی و جسمی) خصوصیات و اهدافی دارند که گاهی اوقات کمرنگ می شود ، مثلا مرد هیکلی تر ، مغرور ، غیرتی ، نماد خواستن در رابطه ، استقلال گرا و ... ( که نیاز ها و توقعاتی را ایجاب می کند و دلیل همین موارد جذب جنس مخالف می شود. ) و زن نماد ظرافت و لطافت ، نماد آرامش ، دوست دارد تکیه گاهی در زندگی داشته باشد ، همدمی داشته باشد ، نماد ناز و ... ( که باز به خاطر همین خصوصیات مجذوب می شود) . حال اگر این ساختار به هم بریزد ( به هر دلیل) انتظارات هم به هم می ریزد و دیگر هرکس در جایگاه و نقش خود نمی تواند مفید باشد و روابط سرد می شود. این مورد را گفتم تا اولویت های شما را متذکر شوم. شما اولویت اولتان شوهر و همدم زندگیتان نیست در صورتی مرد خواسته اش این است (اغلب) . شما اولویت های زندگی را بر مبنای چیز های دیگری قرار داده اید و ازدواج و همسرتان را هم در کنار آن . زن هنگامی به وارد زندگی شود باید کاملا از همسر خود طبعیت و تمکین داشته داشته باشد تا غرور مرد حفظ شود و نباید مغایر با نظر وی کاری انجام دهد که در این صورت روابط به سردی و عدم اعتماد می انجامد. اولویت های زندگی نه تنها از خود فرد بلکه از انتظارات اطرافیان نسبت به فرد نشات می گیرد . اینطور که برداشت کردم در خانواده امروزی تری هستید و خانواده و اطافیان شما نیز پیشرفت شما را در مسائل مادی و شغلی می دانند. در صورتی که خانوداده مقابل خانواده سنتی تر و غایت را زندگی آرام و معمولی می دانند که این تفاوت در آینده برای بلند پروازی شما زنجیری خواهد شد و علاوه بر اختلاف درون خانواده به اطرافیان هم خواهد کشید. چون شما در سنی هستید که شخصیت و اهدافتان شکل گرفته به سختی خواهید توانست به چنین شرایطی کنار بیایید.
مورد دیگر تفاوت سلیقه ها و انتظارات است که باید در نظر بگیرید. شما که از درس خواندن خوشتان نمی آید نباید انتظار داشته باشید که علاقه تدریس به مدت سی سال در شما بوجود آید. مطمئنا در آینده به دلیل بی رغبتی یا رها میکنید یا سرخورده می شوید. پس سعی کنید در زمینه ازدواج (حال که شخصیتتان شکل گرفته) ملاک ها و معیار های کلی داشته باشید و کوتاه نیایید مگر آنکه با ازدواج نیاز آن در شما از بین برود (مثلا اگر برای مسائل مالی می خواهید شاغل شوید با ازدواج با شخصی که مشکل مالی ندارد نیازی به شغل ندارید. ولی اگر نیاز عاطفی به شغل دارید با کسی ازدواج کنید که شغل شما را درک کند و ترجیحا همکار باشید. مثلا دو پرستار تا در محیط کار هم با هم باشید) در مورد شما این مشکلات نیز وجود دارد.
با وجود اینکه دلایلی که برای انتخاب آوردید بیشتر عاطفی یا ظاهر بینانه بود ، می توان گفت زیاد هم شناخت یا دلیل منطقی ندارید فقط وابسته شده اید ، البته دلایلی مثل مهربان بودن یا خوشتیپ بودن نسبی و فقط از نظر شما هستن و دلایلتون رو سعی کنید به صورت جزئی تر برای خودتون بیان کنید{بهتر است بنویسید})
ضمنا خانواده ها هم از لحاظ فرهنگی زیاد هماهنگی ندارن که خود مشکل است ، در ازدواج نباید گفت فقط خودش خانوادش که مهم نیس چون فرد در همان خانواده بزرگ شده ، خانواده ها اگر به هم شبیه باشند بخش زیادی از مشکلات خود به خود حل می شود.
طریقه آشناییتون رو اصلا نفی نمی کنم (بسیار کسانی دیدم که تو فیسبوک با هم آشنا شدند و مناسب هم بودند و الان هم موفق اند و برعکس این مورد بیشتر) ولی اینطور آشنایی ها شناخت درستی نمی دهد و بهتر است با کسی که دوست شده اید به چشم ازدواج نگاه نکنید ،چون دو مقوله متفاوت هستند ، البته برای آشنایی بعد خاستگاری مشکلی ندارد ، فقط احساسی نشود.
این مورد چون مورد اول شما بوده که علاقه مند شده اید و یکسال هست با هم آشنا هستید و وابسته شده اید ، بهتر است با خانواده (مادر شما و ایشان) به کلینیک مشاوره مراجعه کنید تا تست ها و مشاهدات لازم و صحبت های لازم انجام شود. اگر آشنایی و وابستگی شما در این حد نبود قطعا بهترین کار اتمام این رابطه بود چون اونطور که الان فکر می کنید با هم جور نیستید و جدای از مساله شغل اختلافات جدی دارید. حتی ممکن است شما یا آقا در اوایل زندگی از اولویت ها و خواسته ها کوتاه بیایند ولی در ادامه و عادی شدن زندگی را برایتان دشوار می کند و شیرینی عشق را تلخ می کند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)