پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nnmm
از وقتی بچه بودم یادم میاد ک همیشه جلو خواسته هام کوتاه میومدم
کم میخریدم کم میپوشیدم
ب مامان بابام کمک میکردم حتی شبی ک امتحان داشتم
هیچوقت نمیفهمیدن ک کی دردم میاد کی ناراحتم چون همیشه میخندیدم
اما الان کم اوردم
یجورایی انگار وظیفمه ک همه کارا با من باشه
باید چایی بیارم اشپزی کنم ب مامان کمک کنم ب دعواهای بابام گوش بدم و جیکم در نیاد
باید چیزای بیخود مثل النگ دولنگ جوونی نخرم
باید لباس رسمی بپوشم
باید همیشه ب مامان بابام چشم بگم
میدونید با اینکه این کارا رو میکنم اخر سر ی ایرادی ازم میگیرنو هی تو سرم میزنن
خب منم گاهی دلم میخواد لباسی ک دلم میخوادو بخرم و بپوشم اما...
خواهرم هر چی میخواد میخره ب اینم کاری نداره ک مامان بابام پول دارن یا ن اما من همیشه باید کوتاه بیام چون واسه من پول ندارن چون من باید مراعات جیب بابا رو بکنم
گیر کردم بین احترام اونا و احترام خودم
دوست عزیز در خانواده ها خیلی از افراد هستند که چنین رفتاری با خانواده دارن و
در واقع خانواده هاشون رو درک میکنن و همین باعث میشه سطح توقع خانواده نسبت بهشون بالا بره
تغییر رویه کاری در این حالت بسیار سخته چون اونا نمیتونن رفتار دیگه ای رو از شما بپذیرن
به همین خاطر در برخورد با شما طبق روال سابق ازتون انتظار مراعات دارن
و دوای چنین رفتاری صبر همراه با احترامه ...
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
دوست عزیز در خانواده ها خیلی از افراد هستند که چنین رفتاری با خانواده دارن و
در واقع خانواده هاشون رو درک میکنن و همین باعث میشه سطح توقع خانواده نسبت بهشون بالا بره
تغییر رویه کاری در این حالت بسیار سخته چون اونا نمیتونن رفتار دیگه ای رو از شما بپذیرن
به همین خاطر در برخورد با شما طبق روال سابق ازتون انتظار مراعات دارن
و دوای چنین رفتاری صبر همراه با احترامه ...
درست میگین مطمئنن من زیاده خواهم بیچاره ها چیزی برام کم نذاشتن نباید اینطوری فکر میکردم
اخلاقم تند شده بود اوضاع از کفم رفته بود , دیگه تکرار نمیشه
ممنون ازتون
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
دوست عزیز در خانواده ها خیلی از افراد هستند که چنین رفتاری با خانواده دارن و
در واقع خانواده هاشون رو درک میکنن و همین باعث میشه سطح توقع خانواده نسبت بهشون بالا بره
تغییر رویه کاری در این حالت بسیار سخته چون اونا نمیتونن رفتار دیگه ای رو از شما بپذیرن
به همین خاطر در برخورد با شما طبق روال سابق ازتون انتظار مراعات دارن
و دوای چنین رفتاری صبر همراه با احترامه ...
من کل دوستان و اشنایان و... همه ازم تعریف میکردن به نوعی اسوه بودم
خودم دوست نداشتم تویه جمع ازم تعریف شه ولی همه هرجاازم تعریف میکردن
الان یه خورده توشرایط بدی هستم و درواقع درحال درجا زدن هستم همون فامیلا میگن تو مارو پیش اشناهاشون خجالت زده کردی و..
منم میگم خوب به من چه..
داستان داریما...
الان موندم چیکارکنم همه رو من حساب میکردن الان دیگه زیاد روم حساب نمیکنن حرفی ازم نیست اصلا انگار شبیه قبل نگام نمیکنن نمیگم بی احترامی میکننا و طوری برخوردمیکنن انگار انتظاراتی که ازم داشتن براورده نکردم
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nnmm
از وقتی بچه بودم یادم میاد ک همیشه جلو خواسته هام کوتاه میومدم
کم میخریدم کم میپوشیدم
ب مامان بابام کمک میکردم حتی شبی ک امتحان داشتم
هیچوقت نمیفهمیدن ک کی دردم میاد کی ناراحتم چون همیشه میخندیدم
اما الان کم اوردم
یجورایی انگار وظیفمه ک همه کارا با من باشه
باید چایی بیارم اشپزی کنم ب مامان کمک کنم ب دعواهای بابام گوش بدم و جیکم در نیاد
باید چیزای بیخود مثل النگ دولنگ جوونی نخرم
باید لباس رسمی بپوشم
باید همیشه ب مامان بابام چشم بگم
میدونید با اینکه این کارا رو میکنم اخر سر ی ایرادی ازم میگیرنو هی تو سرم میزنن
خب منم گاهی دلم میخواد لباسی ک دلم میخوادو بخرم و بپوشم اما...
خواهرم هر چی میخواد میخره ب اینم کاری نداره ک مامان بابام پول دارن یا ن اما من همیشه باید کوتاه بیام چون واسه من پول ندارن چون من باید مراعات جیب بابا رو بکنم
گیر کردم بین احترام اونا و احترام خودم
سلام
سال نوت مبارک
برای اینکه بتونم بهتر کمکت کنم نیازه که به چند سوال جواب بدی:
معمولا انتظارات روی بچه های اول زیاده، آیا شما هم بچه اولی هستید؟
سنتون چقدره!؟
چند تا خواهر و برادر هستید؟
چی باعث می شد که از همون بچگی از خواسته هات کوتاه بیای؟ چون اینطوری تایید می شدی یا اینکه دوست نداشتی به خاطرت بحث و دعوا اتفاق بیوفته؟
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
e.v
سلام
سال نوت مبارک
برای اینکه بتونم بهتر کمکت کنم نیازه که به چند سوال جواب بدی:
معمولا انتظارات روی بچه های اول زیاده، آیا شما هم بچه اولی هستید؟
سنتون چقدره!؟
چند تا خواهر و برادر هستید؟
چی باعث می شد که از همون بچگی از خواسته هات کوتاه بیای؟ چون اینطوری تایید می شدی یا اینکه دوست نداشتی به خاطرت بحث و دعوا اتفاق بیوفته؟
سلام
سال نوی شما هم مبارک
اینجانب 19 ساله دارهی یک خواهر و یک برادر و فرزند اول خوانواده هستم
ن اونطور نیست مامانم همیشه میگه از اول درکشون کردم
اره زیاد ازم تمجید میکنن ولی ن خونواده فامیلو دوستانو و... !
خداییش تا حالا بهم نگفتن دستت درد نکنه .. بچگیو یادم نمیاد اما از اون وقتی ک یادمه نگفتن
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nnmm
اینجانب 19 ساله دارهی یک خواهر و یک برادر و فرزند اول خوانواده هستم
ن اونطور نیست مامانم همیشه میگه از اول درکشون کردم
اره زیاد ازم تمجید میکنن ولی ن خونواده فامیلو دوستانو و... !
خداییش تا حالا بهم نگفتن دستت درد نکنه .. بچگیو یادم نمیاد اما از اون وقتی ک یادمه نگفتن
خب خوبه.
ببین همونطور که گفتم معمولا انتظارات تو همه خوانواده ها از بچه های اول بیشتره بنابراین یه جور فشار روشون وجود داره.
از طرفی هم موضوعی که بوجود میاد اینه که بچه اول بعد از یه مدتی که پای خواهر و برادر کوچکتر تو زندگیشون باز میشه حس می کنن که دیگه پدر مادر مثل قبل دوسش نداره و دیگه تو مرکز توجه قرار نداره. در واقع یک جور حسادت تو ناخود آگاه بوجود میاد (ممکنه این حسادت تو ظاهر اصلا مشخص نباشه) و این حسادت به شکل حساسیت روی رفتار های پدر و مادر یا برادر خواهر کوچک تر نشون داده می شه.
مطمئن باش پدر و مادرت دوست دارند منتهی شکل دوست داشتنشون فرق داره با دوست داشتن برادر و خواهر کوچکترت.
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
e.v
خب خوبه.
ببین همونطور که گفتم معمولا انتظارات تو همه خوانواده ها از بچه های اول بیشتره بنابراین یه جور فشار روشون وجود داره.
از طرفی هم موضوعی که بوجود میاد اینه که بچه اول بعد از یه مدتی که پای خواهر و برادر کوچکتر تو زندگیشون باز میشه حس می کنن که دیگه پدر مادر مثل قبل دوسش نداره و دیگه تو مرکز توجه قرار نداره. در واقع یک جور حسادت تو ناخود آگاه بوجود میاد (ممکنه این حسادت تو ظاهر اصلا مشخص نباشه) و این حسادت به شکل حساسیت روی رفتار های پدر و مادر یا برادر خواهر کوچک تر نشون داده می شه.
مطمئن باش پدر و مادرت دوست دارند منتهی شکل دوست داشتنشون فرق داره با دوست داشتن برادر و خواهر کوچکترت.
بله مچکر قانع شدم
پاسخ : انتظار بالای خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nnmm
از وقتی بچه بودم یادم میاد ک همیشه جلو خواسته هام کوتاه میومدم
کم میخریدم کم میپوشیدم
ب مامان بابام کمک میکردم حتی شبی ک امتحان داشتم
هیچوقت نمیفهمیدن ک کی دردم میاد کی ناراحتم چون همیشه میخندیدم
اما الان کم اوردم
یجورایی انگار وظیفمه ک همه کارا با من باشه
باید چایی بیارم اشپزی کنم ب مامان کمک کنم ب دعواهای بابام گوش بدم و جیکم در نیاد
باید چیزای بیخود مثل النگ دولنگ جوونی نخرم
باید لباس رسمی بپوشم
باید همیشه ب مامان بابام چشم بگم
میدونید با اینکه این کارا رو میکنم اخر سر ی ایرادی ازم میگیرنو هی تو سرم میزنن
خب منم گاهی دلم میخواد لباسی ک دلم میخوادو بخرم و بپوشم اما...
خواهرم هر چی میخواد میخره ب اینم کاری نداره ک مامان بابام پول دارن یا ن اما من همیشه باید کوتاه بیام چون واسه من پول ندارن چون من باید مراعات جیب بابا رو بکنم
گیر کردم بین احترام اونا و احترام خودم
به به چه دختری
حیف که داداشم کوچیکه|biggrinsmiley|
درسته تو هم حق زندگی داری,... پس شرو کن دفعه بعد مانتو شلوارتو اونجور ک دوس داری بخر, من مطمئنم دختر باهوش و با ذوقی هستی و سلیقت عالیه پس سعی کن سلیقتو بهشون نشون بدی
شاید اولش سخت باشه اما نباید تا اخرش اینطوری بمونه
پاسخ : انتظار بالای خانواده
مرسی نهال خانم خدا کنه
البته خدا کنه خوششون بیاد و بهم اطمینان کنن