پاسخ : برخوردهای بد مادرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تینا 21
واقعا از دست مامانم از دخالت های همیشگیش از سرکوفتاش خسته شدم ////ازاول مجرد بودم بهم میگفت خوشگل نیستی هیچی نیستی بی ارزشی//الانم که ازدواج کردم باز دخالت میکنه شوهرم کسی رو نداره که باهاش رفت و آمد داشته باشم یعنی پدر ومادرش ازرفتو آمد خوششون نمیاد ...واقعا بخاطر تنهایی هام مجبورم برم خونه مامانم ولی تا جای شده که دلم میخواد ازدستش خود کشی کنم//بگم مامان بابام ازهم جدا شدن و من ببامو از7 سالگی ندیدم//احساس مکنم اضافی ام..خیلی احساس بی ارزشی میکنم خیلی تنها بودم وهستم//قبلاحتی اگه مشکلی باشوهرم داشتم بهش میگتم بهم سرکوفت میزد که تو شوهر داری بلد نستی و فلانو.....حتی اولین باری که مثل بقیه ی دخترا پ...د شدم بهم سرکوفت زدکه دیگه زن شدی و فلان و....باعث شده خیلی احساس پوچی کنم خیلییی//دیگه مشکلاتمو بهش نمیگم ../کسی رو هم ندارم که باهاش حرف بزنم و راهنماییم کنه////////شوهرمم دوستم نداره.........دلم میخود بمیرم
به هر حال هر اخلاقی که مادرتون داره همون رو حفظ خواهد کرد ولی احترامش بر شما واجبه
تنها توصیه ای که میتونیم به شما بکنیم اینه که شما رویه ای درست رو در تربیت فرزندانتون بکار بگیرید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید |
021-22354282 |
|
021-88422495 |
|
021-88472864 |
|
021-22689558 |
پاسخ : برخوردهای بد مادرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تینا 21
واقعا از دست مامانم از دخالت های همیشگیش از سرکوفتاش خسته شدم ////ازاول مجرد بودم بهم میگفت خوشگل نیستی هیچی نیستی بی ارزشی//الانم که ازدواج کردم باز دخالت میکنه شوهرم کسی رو نداره که باهاش رفت و آمد داشته باشم یعنی پدر ومادرش ازرفتو آمد خوششون نمیاد ...واقعا بخاطر تنهایی هام مجبورم برم خونه مامانم ولی تا جای شده که دلم میخواد ازدستش خود کشی کنم//بگم مامان بابام ازهم جدا شدن و من ببامو از7 سالگی ندیدم//احساس مکنم اضافی ام..خیلی احساس بی ارزشی میکنم خیلی تنها بودم وهستم//قبلاحتی اگه مشکلی باشوهرم داشتم بهش میگتم بهم سرکوفت میزد که تو شوهر داری بلد نستی و فلانو.....حتی اولین باری که مثل بقیه ی دخترا پ...د شدم بهم سرکوفت زدکه دیگه زن شدی و فلان و....باعث شده خیلی احساس پوچی کنم خیلییی//دیگه مشکلاتمو بهش نمیگم ../کسی رو هم ندارم که باهاش حرف بزنم و راهنماییم کنه////////شوهرمم دوستم نداره.........دلم میخود بمیرم
عزیزم مادرتون رو نمیتونید عوض کنید نه خودش رو نه اخلاقش رو بعد این همه سال ...پس بهتره که در برابرش یه سیاست خاصی رو پیش بگیری که هم احترامش حفط بشه و هم کمتر سرزنشت کنه ...ولی باز هم بدون برای یک دختر بهترین دوست و محرمش مادرشه ...جای اون رو با هیچ کس دیگه ای پر نکنید چون بیشتر از هرکسی صلاحتون رو میخواد ولی روش ابرازش اشتباهه چون همونجوری بار اومده .
در مورد همسرتون چرا فکر میکنید دوستون نداره ؟مگه خودش شما رو انتخاب نکرده ..مگه با شما زندگینمیکنه ..مگه با شما بشین و برخاست نمیکنه؟پس این تفکرات رو بزار کنار
شما فقط بخاطر احساسات طرد شدتون از طرف خانواده ؛از ایشون دچار توقع زیاد شدید و انتطار دارید که نقش مادر پدر دوست و همه نقش هایی که جاش تو زندگیتون خالی بوده رو براتون پر کنه و حالا جون ایشون نمیتونه از پس این توقعات بربیاد و این کاملا هم طبیعیه ..باعث شده که شما فکر کنید دوستون نداره.
شما با همسرتون خوش رفتار باشید و انتظار فقط یک همسر رو ازش داشته باشید و حسرت گذشته و رفتارای خانوادا رو نخورید خواهید دید که همه کمبودهاتون در پس عشق جبران و پر میشه ...
پس سعی کنید از رفتارهای مادرتون و موفق نبودنشون الگو گرفت تا هم همسر خوبی باشید و هم مادر خوب و دلسوزی برای بچه هاتون.موفق باشید