نمایش نتایج: از 1 به 17 از 17

موضوع: تغییر مشاوره کودکان

2490
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    تغییر مشاوره کودکان

    سلام
    موضوع این هست واسه دو جلسه دخترم رو پیش مشاوره بردم چون برای وضعیت مادرش بسیار روحیه اش بهم ریخته بود
    ولی این بچه وقتی با مشاور صحبت میکنه از اول تا آخر جلسه مشاوره رو اشک میریزه وقتی هم سئوال میپرسم آیا مشاوره خوبه حرفهایش ناراحتت نمیکنه یا چطوری صحبت میکنه جواب میده معمولیه.
    اگر مشاوره بد بود که میگفت بد هست ولی چون ناراحت میشه که درباره مسائل مادرش صحبت کنه این موضوع ناراحتش میکنه.
    من الان نمیدونم بهتره این جلسات رو واسش ادامه بدم یا خیر؟

    یکی از دلایلی که لازم دیدم بچه ها رو پیش مشاور ببرم چندوقت پیش حال خانمم بد شده بود .شب بخاطر سروصدا وارد اتاق پسرم شدم دیدم پسرم آیینه و همه وسایل شکستنی اتاقش رو خورد کرده ... عذرخواهی کرد گفت بخاطر حال مادرش ناراحته و کنترلش رو از دست داده و حرصش رو خالی کرده بعد هم گریه کرد و توی بغلم اومد من هم بغلش کردم و بوسیدم و چیزی بهش نگفتم ولی رفتارش واقعا دور از انتظار بود اولین مرتبه بود چنین رفتاری رو انجام میداد.

    البته هنوز فرصت پیش نیامده پسرم رو برای این مورد پیش مشاور ببرم چون شهر دیگه ای درس میخونه و منتظر هستم یک فرصتی پیش بیادش و از لحاظ ذهنی هم آمادگیش رو داشته باشه.
    به نظر شما در این شرابط لازم هستش جلسه مشاوره های دخترم رو ادامه بدیم یا بگذارم کمی زمان بگذره ؟ کلا درسته ادامه بدم؟

  2. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مشاوره دخترم

    سلام. همیشه به پستام جواب میدادید و بهم مشاوره میدادید دمتون گرم و نامردی بود اگه به این تاپیکتون جواب نمی دادم. من چیزی به ذهنم نرسید.

    ولی از حرفاتون حدس زدم که اتفاقی که برای خانومتون رخ داده خیلی باید بد باشه ولی دوست ندارم مطمئن بشم که چیه چون خودم یکم حساسم و همین طوری خیلی ناراحت شدم اگه بدونم چیه هی به صورت تکرار شونده بهش فک میکنم. کلا یه مدته در مورد هر چیز بدی اینطوری هستم. من فقط می تونم برای خودم و شما و خانوادتون و همسرتون دعا کنم.

    یا امام رضا خودت از خدا بخواه که این اتفاق بد از خانواده همسر جناب سیاوش دور بشه و بیماری ها رو ازشون دور کن. از من هم دور کن بیماری های روحی و جسمی رو منو شفا بده خدایا بعدا جبران می کنم البته باید کمکم کنی. امشب موقع نماز هم دعا میکنم هرچند نمازام آنتایم نیست. واسه حال من هم دعا کنید انرژی مثبت بیاد سراغم.
    امضای ایشان



  4. کاربران زیر از Mohsen123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشاوره دخترم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohsen123 نمایش پست ها
    سلام. همیشه به پستام جواب میدادید و بهم مشاوره میدادید دمتون گرم و نامردی بود اگه به این تاپیکتون جواب نمی دادم. من چیزی به ذهنم نرسید.

    ولی از حرفاتون حدس زدم که اتفاقی که برای خانومتون رخ داده خیلی باید بد باشه ولی دوست ندارم مطمئن بشم که چیه چون خودم یکم حساسم و همین طوری خیلی ناراحت شدم اگه بدونم چیه هی به صورت تکرار شونده بهش فک میکنم. کلا یه مدته در مورد هر چیز بدی اینطوری هستم. من فقط می تونم برای خودم و شما و خانوادتون و همسرتون دعا کنم.

    یا امام رضا خودت از خدا بخواه که این اتفاق بد از خانواده همسر جناب سیاوش دور بشه و بیماری ها رو ازشون دور کن. از من هم دور کن بیماری های روحی و جسمی رو منو شفا بده خدایا بعدا جبران می کنم البته باید کمکم کنی. امشب موقع نماز هم دعا میکنم هرچند نمازام آنتایم نیست. واسه حال من هم دعا کنید انرژی مثبت بیاد سراغم.




    ممنون محسن جان ... واسه شما همه چیز دست خودت هست عزیزم اگر بخواهی حالت خوب میشه چون حالت دست خودته

  6. 2 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : مشاوره دخترم

    سلام
    بهتره مشاوره را ادامه بده چون داره تخلیه میکنه خودشو و اگه خالی نشه تو دلش میریزه و دپرس میشه
    واقعا خیلی متاثر شدم
    ان شاالله به زودی معجزه خدا را ببینید و بیماری همسرتون کامل برطرف بشه.
    واقعا شرایط سختی هست
    خدا برای هیچکس نیاره
    و همه بیماران را شفا بده

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشاوره دخترم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    بهتره مشاوره را ادامه بده چون داره تخلیه میکنه خودشو و اگه خالی نشه تو دلش میریزه و دپرس میشه
    واقعا خیلی متاثر شدم
    ان شاالله به زودی معجزه خدا را ببینید و بیماری همسرتون کامل برطرف بشه.
    واقعا شرایط سختی هست
    خدا برای هیچکس نیاره
    و همه بیماران را شفا بده

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk



    سلام
    ممنون ... شرمنده اگر باعث تالم خاطر شما شد
    نظر خودم هم همین هستش اما نگرانم که از نظر روحی کشش نداشته باشه

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : مشاوره دخترم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    ممنون ... شرمنده اگر باعث تالم خاطر شما شد
    نظر خودم هم همین هستش اما نگرانم که از نظر روحی کشش نداشته باشه
    ان شاالله به زودی با خبر سلامتی خانمتون خوشحالمون کنید.

    نگران نباشید
    خالی شدن بهتر از تو خودش ریختن هست

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  12. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282


    ممنونم .کلینیک تخصصی دخترم رو بردم توی ظفر ... اگر جواب نگرفتم آنجا رو هم تماس میگیرم

  14. بالا | پست 9


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    سلام.

    واقعا متأسف شدم٬ پذیرش چنین اتفاقی برای یک دختر بچه قطعا خیلی سخته.

    چند سال پیش وقتی برای حل مشکلی که مدتها تو دلم بود و دربارش با کسی حرف نزده بودم رفتم پیش مشاور٬ فقط گریه میکردم؛
    به سختی میتونستم حرف بزنم و انقد حالم بد بود که جلسه اول فقط با گریه من و انجام حرکات ریلکسیشن گذشت!
    از جلسه دوم دیگه آروم شدم و خبری از گریه نبود.

    اما در مورد یک دختر بچه هشت ساله قطعا این پروسه سخت تر و طولانی تره؛

    اگه حرف زدن از ناراحتیاش با شما یا اعضای خانواده واسش کار مشکلیه و چیزی نمیگه ٬ به نظرم این گریه ها در حضور مشاور میتونه آرومش کنه.

    اما اینکه میگید نگران هستید کشش داشته باشه٬ به نظر من جای دیگه ای غیر از مرکزی که مراجعه کردین با چند نفر متخصص دیگه هم مشورت کنید؛
    چون متأسفانه مراکزی هستن که به هر قیمتی هم که شده نمیخوان درآمدشونو از دست بدن و ممکنه با دلایل مختلف عمدا بخوان جلسات رو طولانی تر کنن.

    دعا میکنم بهبودی کامل برای همسرتون حاصل بشه و آرامش به زندگیتون برگرده.
    ویرایش توسط رامونا : 04-15-2017 در ساعت 12:36 PM

  15. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام.

    واقعا متأسف شدم٬ پذیرش چنین اتفاقی برای یک دختر بچه قطعا خیلی سخته.

    چند سال پیش وقتی برای حل مشکلی که مدتها تو دلم بود و دربارش با کسی حرف نزده بودم رفتم پیش مشاور٬ فقط گریه میکردم؛
    به سختی میتونستم حرف بزنم و انقد حالم بد بود که جلسه اول فقط با گریه من و انجام حرکات ریلکسیشن گذشت!
    از جلسه دوم دیگه آروم شدم و خبری از گریه نبود.

    اما در مورد یک دختر بچه هشت ساله قطعا این پروسه سخت تر و طولانی تره؛

    اگه حرف زدن از ناراحتیاش با شما یا اعضای خانواده واسش کار مشکلیه و چیزی نمیگه ٬ به نظرم این گریه ها در حضور مشاور میتونه آرومش کنه.

    اما اینکه میگید نگران هستید کشش داشته باشه٬ به نظر من جای دیگه ای غیر از مرکزی که مراجعه کردین با چند نفر متخصص دیگه هم مشورت کنید؛
    چون متأسفانه مراکزی هستن که به هر قیمتی هم که شده نمیخوان درآمدشونو از دست بدن و ممکنه با دلایل مختلف عمدا بخوان جلسات رو طولانی تر کنن.

    دعا میکنم بهبودی کامل برای همسرتون حاصل بشه و آرامش به زندگیتون برگرده.


    سلام
    ممنونم. راستش مرکز خوبی هستش یعنی از نوع کاری که انجام میدن و اون دکتر تقریبا مطمئن هستم بیشتر نگرانیم ار بابت بچه بود که امروز حالش بهتر بود
    چون صبح توی مسیر مدرسه پرسید قرار امشب با دکتر هنوز هست و اینکه گفتش میخواد گل بگیره واسه دکتر ببره
    فکر میکنم تاثیرش رو متوجه شده
    گاهی اوقات نمیدانم دقیقا بایست چه برخوردی کنم چون دخترم بیش از سنش میفهمه و مسائل رو آنالیز میکنه نگاه های سنگینی داره اصلا نمیتوانم مثل یک دختربچه با اون رفتارکنم.بعضی اوقات یک رفتارهایی انجام میده باور نمیکنم همین بچه کوچولو دو سه سال قبل بود.
    اگر خانه پدرخانمم باشه چون خانمم مدتی هستش آنجا هستند بچه یک روز می مونه روز دوم میگه من میخواهم برم پیش بابا چون تنهاست یک موقع چیزی لازم داره
    یا روی پایم میشینه میگه مامانم خیلی دوستت داره مامانم دلش واست تنگ شده و... حالا مثلا من و خانمم چنددقیقه قیل همدیگر رو دیدیم ولی یک فرمی با اون ذهن بچه گانه اش میخواد همه رو بهم وصل کنه.
    درباره برادرش هم همینطور هرموقع میخواد دانشگاه بره کیفش رو پر از خوراکی میکنه و... چون خودش هم خیلی شکموئه با خوراکی به همه محبت میکنه
    کلا از این مدل کارها زیاد انجام میده .امیدوارم بتوانم چه توی این شرایط و هر شرایط دیگه ای بهترین تصمیم رو دربارش بگیرم

  17. بالا | پست 11


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    ممنونم. راستش مرکز خوبی هستش یعنی از نوع کاری که انجام میدن و اون دکتر تقریبا مطمئن هستم بیشتر نگرانیم ار بابت بچه بود که امروز حالش بهتر بود
    چون صبح توی مسیر مدرسه پرسید قرار امشب با دکتر هنوز هست و اینکه گفتش میخواد گل بگیره واسه دکتر ببره
    فکر میکنم تاثیرش رو متوجه شده
    گاهی اوقات نمیدانم دقیقا بایست چه برخوردی کنم چون دخترم بیش از سنش میفهمه و مسائل رو آنالیز میکنه نگاه های سنگینی داره اصلا نمیتوانم مثل یک دختربچه با اون رفتارکنم.بعضی اوقات یک رفتارهایی انجام میده باور نمیکنم همین بچه کوچولو دو سه سال قبل بود.
    اگر خانه پدرخانمم باشه چون خانمم مدتی هستش آنجا هستند بچه یک روز می مونه روز دوم میگه من میخواهم برم پیش بابا چون تنهاست یک موقع چیزی لازم داره
    یا روی پایم میشینه میگه مامانم خیلی دوستت داره مامانم دلش واست تنگ شده و... حالا مثلا من و خانمم چنددقیقه قیل همدیگر رو دیدیم ولی یک فرمی با اون ذهن بچه گانه اش میخواد همه رو بهم وصل کنه.
    درباره برادرش هم همینطور هرموقع میخواد دانشگاه بره کیفش رو پر از خوراکی میکنه و... چون خودش هم خیلی شکموئه با خوراکی به همه محبت میکنه
    کلا از این مدل کارها زیاد انجام میده .امیدوارم بتوانم چه توی این شرایط و هر شرایط دیگه ای بهترین تصمیم رو دربارش بگیرم
    چقدر عالی٬ اینکه میخواد واسه مشاورش گل بگیره علامت خیلی خوبیه٬ نشونه اینه که حس خوبی درش ایجاد کرده.

    اینکه در چنین شرایطی دخترتون انقدر خوب میتونه همه چیز رو درک کنه واقعا نعمت بزرگیه و جای تبریک داره.

    همه بچه ها تحت تأثیر حرف زدن پدر و مادر٬ امکانات و شرایطی که دارن و معاشرتهاشون به اطلاعاتشون اضافه میشه!

    و طبیعتا کودکی که بیشتر میفهمه و بهتر مسائل رو آنالیز میکنه٬ اطلاعاتش باعث بهره وری بهتر و بیشتر از موقعیتهایی میشن که در مسیر زندگیش قرار میگیره و در نهایت باعث موفقیتش میشه!

    اما شما در برخورد با مواردی که فکر میکنین خیلی جلوتر از سنش هست سعی کنید مطابق سنش پاسخگو باشید و رفتار کنید.

    و اگه لازم بود متقاعدش کنید که باید موازی با سنش پیش بره٬ چون دانش زیادی باعث میشه از دوستان همسنش فاصله بگیره و این در حالیه که جمع بزرگتر از خودش اون رو نمیپذیرن و این ممکنه باعث افسردگیش بشه!

  18. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    سلام آقا سیاوش. خوبید؟ خوشید؟
    من این مطلب رو توی اینترنت پیدا کردم، بنظرم میتونه به شما کمکی بکنه. مطلبش خیلی طولانیه. ولی اطلاعات خیلی خوبی بهتون میده.

    کودکان و بیماری سخت والدین:
    سکوت کردن و دروغ گفتن ممنوع
    حتماً باید با کودکان صبحت کنیم و مسائل مهم را به آن ها بگوییم. با توجه به سن و سال، میزان کنجکاوی و نیاز به امنیت کودک باید با زبانی مناسب، موضوعِ دردناک بیماری درمان ناپذیر را تا حدی که لازم است با او در میان گذاشت.
    سکوت کردن و پنهان کاری مطلقاً صحیح نیست. چون بچه ها می فهمند و حس می کنند که دارد اتفاقی می افتد. حتی بچه هایی که وانمود می کنند روال زندگی عادی است و به قولی به روی خودشان نمی آورند، می فهمند که اتفاقی افتاده است و دیگران آن را مخفی می کنند.

    بچه ها در کنار بزرگ تر ها به سر می برند. آنان شاهد پچ پچ بزرگ ترها هستند، تلفن زدن ها را می بینند، چشمان قرمز شده از اشک را نظاره می کنند، پاک کردن اشک ها را می بینند. طبیعی است که کودکان با دیدن این مسائل شک می کنند و می خواهند بدانند چه اتفاق ناگواری افتاده است. بزرگ ترها به غلط می پندارند که کوچک ترها، حواس شان نیست و عقل شان قد نمی دهد.

    نشانه های خطر که پدران و مادران و بزرگ ترها نباید از آن ها سرسری بگذرند و آن ها را نادیده بگیرند:

    یکی از رایج ترین واکنش هایی که می بینیم، اختلال در خواب است. ساعت خواب شان به هم می خورد. ترس های شبانه پیدا می کنند. خواب های پریشان و آشفته می بینند. از این که بروند بخوابند می ترسند.

    دومین نشانه، به هم ریختن برنامه ی روزانه ی آن هاست. بی اشتها می شوند، یا برعکس به صورت وسواس گونه پرخوری می کنند، تنقلات زیاد می خورند، ممکن است مشکلات گوارشی پیدا کنند، دل درد بگیرند، حالت تهوع و استفراغ پیدا کنند و...

    سومین نشانه، تغییر در رفتارهای عادی و روزمره ی کودک است. اگر آرام بوده، یک باره پرتحرک، بی قرار، زودرنج، حساس و پرخاشگر می شود، و رفتاری از او می بینیم که تاکنون از او ندیده بودیم. بچه ای گوش شنوا داشته، ناگهان شروع می کند به مخالفت و پرخاشگری کردن.

    چهارمین نشانه، ترس و وحشت از چیزهای گوناگون است. کودک یکباره ترس های مرضی پیدا می کند، از کثیفی، میکروب، تاریکی و از موجودات خیالی می ترسد و...

    پنجمین نشانه، از دست دادن توانایی های کسب شده است. مثلاً کودکی که یاد گرفته ادرار و مدفوع اش را نگه دارد، ناگهان شب ادراری پیدا می کند، یا اگر راه رفتن و حرف زدن را یاد گرفته، پس رفت می کند و دوباره مانند دوران کودکی اش راه می رود و حرف می زند.
    در بچه های بزرگ تر یعنی بچه های دبستانی افت تحصیلی خیلی رایج است. کودک دبستانی یک باره علاقه اش به درس و مدرسه کم می شود، نمره هایش پایین می آید، حوصله ندارد به مدرسه برود، دیگر مانند قبل نمی تواند کارهایش را انجام بدهد و آن ها را به نمایش بگذارد، از مدرسه خبر می آورند که این بچه حواس ندارد، توجهش کم شده،‌ سرکلاس گویی حواسش جای دیگر است، درس هایش را خوب حاضر نمی کند، سازگاری با بچه های دیگر را از دست داده و مرتب درگیری پیدا می کند.

    اگر پدر یا مادر، کودک خود را زیر نظر داشته باشند، متوجه می شوند بازی های او تغییر کرده است، نقاشی هایی که همیشه می کشیده جور دیگری شده اند، دیگر در آسمانِ نقاشی هایش خورشید نمی کشد، رنگ های سیاه به کار می برد. با عروسکش بازی می کند ولی گویی با یک بیمار رفتار می کند، با ماشینش با خشونت بازی می کند، ممکن است بزند آن را بشکند. این کارها همه نمادین هستند. او دارد نگرانی، احساس ناتوانی، غم، خشم و یک جور احساس گناهش را نشان می دهد. مثلاً می بینید دارد خرسش را تنبیه می کند و می گوید: «چون تو خرس بدی بودی حالا باید تنبیه شوی و کتک بخوری.» او در واقع دارد احساس گناه خود را به صورت تنبیه روی خرسِ عروسکی اش پیاده می کند.

    در این موقع باید از فرصت استفاده کرد، با او حرف زد و ریشه ی ناراحتی اش را شناخت. می توان به او گفت: «خُب، تو که با خرسَت این طور بازی می کنی، فکر می کنی او چه کار بدی کرده، چرا او را مقصر می دانی؟ او چه گناهی کرده، آیا خودت را نسبت به کاری مقصر می دانی؟...» یا این که: «چرا در نقاشی ات این رنگ را به کار برده ای؟ چرا خورشید را سیاه کشیده ای؟ چرا این درخت برگ ندارد؟ چرا این گل پژمرده است؟ آیا غمی داری؟ چرا؟» این گونه پرسش و پاسخ ها به کودک امکان می دهد احساس حقیقی اش را بروز بدهد.

    همه ی نشانه هایی که در رفتار کودکان دیده می شوند، ناخودآگاه هستند. این نشانه ها افسردگی و اضطراب درونی آنان را می رسانند. ما باید توجه داشته باشیم که نشانه های افسردگی در کودکان با بزرگ ترها تفاوت زیادی دارد، و باید از این نشانه ها پی ببریم که یک نگرانی درونی، ‌آنان را آزار می دهد. به همین دلیل گفتیم اصل مهم در رویارویی با کودکان این است که نباید در مقابل کنجکاوی آنان سکوت کرد و به آن ها دروغ گفت. صحبت کردن با کودکان کاملاً ضرورت دارد.
    ویرایش توسط رنگو : 04-15-2017 در ساعت 07:32 PM

  20. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشاوره دخترم

    کودک نه تنها پی می برد پدرش یا مادرش بیمار شده، بلکه وقتی می بیند به او اجازه نمی دهند به ملاقاتش برود و با او صحبت کند، فکر می کند دارند حقی را از او می گیرند. کودک حق دارد پدر یا مادر بیمارش را ببیند. آن چه را مهم می داند با او در میان بگذارد، ترس و دلتنگی اش را بازگو کند، نگرانی آینده اش را بگوید، و حتی اگر پدر یا مادرش در حال مرگ هستند، از آن ها خداحافظی کند.

    نگفتن، مشکلی را حل نمی کند، بلکه مشکلی بر مشکلات می افزاید.
    چون اگر کسی که برای کودک عزیز است از دنیا برود، مرگ او تأثیر نامطلوب و ماندگاری روی زندگی کودک می گذارد. در حالی که باخبر بودن، کودک را برای این حادثه ی ناگوار آماده می کند. اگر کودک از قبل اطلاع نداشته باشد، چگونه سه روز بعد یا شش ماه بعد به او خواهید گفت پدر یا مادرش مُرد؟ او چگونه می تواند با این خبر ناگوار و ناگهانی کنار بیاید؟

    البته حقایق را باید به گونه ای با کودکان در میان گذاشت که با رشد و ویژگی عاطفی و ادراکی آن ها تناسب داشته باشد، و باید به نسبت توانایی شان از آنان کمک خواست. هرگز کودکان و نوجوانان را دست کم نگیرید. فرزندان شما نسبت به سن و سال شان، توانایی درک و فهم مسائل را دارند. اگر بزرگ ترها واقع بینانه برخورد کنند، انکار نکنند، با واقعیت ها ساده و طبیعی روبه رو شوند، و برای کودکان هم این فرصت را فراهم کنند که با واقعیت های زندگی به درستی مواجه شوند، کارها منطقی تر پیش خواهد رفت و خانواده هم با بحران های کمتری روبه رو می شود.

    کودک هم حق دارد با مشکلات آشنا شود.
    باید به او اطمینان داد که اگر مادرش مریض است، اگر پدرش در بیمارستان بستری است، زندگی قرار است به شکل مناسبی ادامه پیدا کند. کودک باید بداند در غیبت پدر یا مادر، چه کسی قرار است کارها را انجام دهد. بعضی از نوجوانان می اندیشند: «حالا که پدر مریض است و دیگر نمی تواند سرِ کار برود، یا بستری شده و بیمارستان خرج دارد، پس من مجبورم مدرسه را رها کنم و بروم سرِ کار.» ممکن است احساس امنیت را از دست بدهند و فکرش مشغول شود، «حالا که بابا مریض شده و حقوق ندارد، ممکن است ما را از خانه بیرون کنند.» پس ضرورت دارد به او توضیح بدهیم پدر چه مدتی بستری است، درمانش چه قدر طول می کشد، بیمارستان پدر کجاست، رفتن پدر چه تأثیری در وضع زندگی خانواده می گذارد و... باید او را متقاعد کنیم که قرار نیست محیط زندگی اش تهدید شود. باید به فرزندان اطمینان بدهیم و در آنان احساس امنیت به وجود بیاوریم.

    از نام بیماری نباید ترسی داشت. راحت می توان گفت: «پدرت سرطان یا آلزایمر گرفته است.» باید اطلاعاتی درباره ی بیماری، حتی اگر ایدز باشد به کودک بدهیم، چگونگی درمانش را توضیح بدهیم که مثلاً ممکن است چهار نوبت نیاز به جراحی و بستری شدن داشته باشد یا شیمی درمانی لازم دارد یا... به کودک بگوییم پدر ممکن است خسته شود، بی حوصله شود، خوابش مختل شود و... بچه باید تمام عوارض بیماری والدینش را بشناسد.
    میزان اطلاعاتی که به کودک می دهیم بستگی به مراحل سنی او دارد. مطالبی را که می توان با نوجوان پانزده ساله در میان گذاشت نمی توان برای کودک چهار یا پنج ساله توضیح داد. در سنین پایین، تفکرات و تصورات کودکان کاملاً عینی نیست. آنان درک روشنی از زمان ندارند، ‌ممکن است مرگ را به صورت نبودن یا به صورت دور شدن از مقابل دید تصور کنند؛ یا آن را مثل یک مسافرت در نظر بگیرند.

    باید به زبانی که برای کودک قابل درک و لمس است سخن گفت. امروزه کودکان با قصه هایی که می خوانند و با فیلم هایی که در تلویزیون و سینما می بینند، تا حدوی مرگ برای شان آشناست. بنابراین می توان گفت که بیماری پدر یا مادر این شکل را دارد، و او ممکن است از این بیماری جان سالم به در نبرد. ممکن است کودک در چنین وضعی بپرسد: «آیا پدر خواهد مرد؟» باید از او بپرسم: «تو چه فکر می کنی؟» ممکن است بگوید: «او می میرد.» آن گاه می گوییم: «من هم همین طور فکر می کنم.»
    با وجود این اگر کودک سؤالی نمی کند، اگر کودک هنوز آمادگی لازم را برای فهمیدن ندارد، زودتر از موعد چیزی به او نگویید؛ به نسبت کنجکاوی ها و پرسش هایش، پاسخ های ساده و ضروری به او بدهید.
    امروزه حتی بچه های کوچک هم، مسأله ی بیمار شدن و مرگ را می شناسند. با وجود این نباید تصورات غیرواقعی به آنان بدهیم. مثلاً پزشک می گوید: «بیمار غدّه ای به اندازه ی یک پرتقال در سر خود دارد.» کودک ممکن است توی این فکر برود که «پرتقال چه جوری رفته توی سر مامان؟!» باید برایش توضیح بدهیم که: «منظور پرتقال نیست، غدّه ای در داخل مغز مادرت به این اندازه رشد کرده، حالا قرار است با جراحی آن را در آوریم و با دارو جای آن را خوب کنیم.»
    ویرایش توسط رنگو : 04-15-2017 در ساعت 07:30 PM

  22. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشاوره دخترم

    به نوجوانان می توان اطلاعات کامل تر و بیش تری داد. می توان امکانی فراهم کرد که با پدر یا مادرشان در بیمارستان دیدار کنند. البته در بخش هایی که بیماران درمان ناپذیر یا سخت درمان را بستری می کنند، به کودکان زیر پانزده سال، اجازه ی ملاقات نمی دهند. هر بیمارستانی موظف است برای سلامت خودِ کودکان، این قانون را اجرا کند. ولی در مواقع خاص و مشخص می توان با اجازه ی پزشک معالج و بیمارستان ترتیب چنین عیادت هایی را داد -به ویژه برای پدر یا مادری که در حال مرگ است. شاید بچه ها بخواهند از پدر یا مادر خود خداحافظی کنند، شاید حرف هایی داشته باشند و بخواهند با آنان در میان بگذارند، شاید بخواهند نامه ای به والدین شان بدهند، شاید برای شان نقاشی کشیده باشند و...

    این دیدار بچه ها را نسبت به وضع پدر یا مادرِ بیمار آگاه می کند و اگر یک ماه دیگر، دو ماه دیگر وضع او بدتر شد و به مرگ انجامید، آنان خیلی بهتر با مرگ پدر یا مادرشان روبه رو خواهند شد. بچه ها مرگ را در فیلم ها و کارتون ها دیده اند که مثلاً مامان بامبی می میرد و آن پادشاه شیرها هم با تمام قدرت و شکوهش می میرد و قرار است نسل جدیدی بیاید.
    رویارویی با مرگ بخشی از زندگی آدمی است. بعضی ها در سن پنجاه یا شصت سالگی با واقعیت مرگ آشنا می شوند و بعضی ها در سن کمتر. به هر حال مرگ را نمی توان انکار کرد.

    آشنا کردن نسبی کودکان با مرگِ عزیزان باعث بلوغ فکری و عاطفی آنان می شود و آنان را برای رویارویی با مشکلات آماده می کند. مرگ بخش اجتناب ناپذیر زندگی است. به هر حال وقتی یکی از والدین فوت می کند، فصل جدید و مهمی برای کودک آغاز می شود و ممکن است تا آخر عمر روی او تأثیر بگذارد. پس چه بهتر که این تأثیر تا حد امکان کم باشد و آسیب زیادی به او نرساند.

    اگر وضعیت بیمارستان به گونه ای است که اصلاً اجازه ی ملاقات نمی دهند، می توان بیمارستان را به او نشان داد. او از دور می بیند و می فهمد که پدر یا مادرش در کجا بستری شده و چه مدت قرار است در آن جا بستری باشد. کودکان نباید تصورات غیرواقعی و ترسناک از اوضاع داشته باشند. هرچه وضع مشخص تر و روشن تر باشد، ترس کودک کمتر می شود. می توان کودک را برد تا با پزشک و پرستارِ ‌مادر یا پدر بیمارش صحبت کند، بفهمد چه کسی او را معالجه و از او مراقبت می کند. این رفتارها به کودک اطمینان می بخشد و از نگرانی ها و اضطرابش می کاهد.

    در دوره ی نوجوانی مسئله کمی پیچیده تر است. نوجوانی زمانی است که فرزند از پدر و مادر دور می شود و کشمکش های پنهان و آشکاری میان پدر و مادر و فرزند به وجود می آید. زمانی که یکی از والدین بیمار می شود، نوجوان احساس گناه بیش تری می کند؛ زیرا از طرفی سعی دارد از او دور شود و از طرفی احساس مسئولیت می کند،‌ در نتیجه احساس گناهش بیش تر می شود، فشار زیادی را تحمل می کند و در درونش تعارض های زیادی به وجود می آید. بنابراین ضرورت دارد تمام مراحل بیماری، نوع درمان، طول درمان و احتمال مرگ را به طور کامل و مشخص برای نوجوان توضیح بدهیم. باید عوارض بیماری، مدت بستری ماندن، احتمال جراحی و درصد نتیجه بخش بودن و بختِ زنده ماندن بیمار را به طور دقیق برای او بگوییم. برای نوجوان بسیار مهم است که بداند آیا سر جایش خواهد بود؟ چه کسی قرار است جای پدر را پر کند؟ وضع درآمد خانواده چگونه می شود؟ سکوت کردن در این زمینه ها، نوجوان را دچار احساس عدم امنیت می کند.

    نوجوانان بسیار حساسند و دوست دارند با آنان مانند بزرگسالان رفتار شود، آنان را به حساب بیاورند و با آن ها مانند فردی قادر و عاقل رفتار کنند. اگر والدین با نوجوانان روراست نباشند و توانایی های آن ها را به کار نگیرند، نوجوانان به تدریج از والدین دور می شوند، و به آنان اعتماد نمی کنند.
    نیاز به امنیت برای فرزندان، در هر سن و سالی که باشند، نیاز مهمی است. آنان کنجکاوند و می خواهند بدانند تأثیر واقعی بیماری روی محیط زندگی شان چگونه خواهد بود. آیا قرار است زندگی شان محدودتر شود؟ آیا قرار است آهنگ زندگی شان عوض شود؟ آیا قرار است پدر یا مادرشان مدتی دور از آن ها باشند و به مرکز درمانی در شهر یا کشور دیگری بروند؟ تغییراتی که قرار است در زندگی پیش بیاید، نباید برای آنان به صورت ناگهانی و پیش بینی نشده، گنگ و مبهم باشد.
    اطلاعاتی که به نوجوانان داده می شود، باید به گونه ای باشد که احساس امنیت را از آنان نگیرد. تا آن جا که ممکن است باید سعی کرد روال عادی زندگی روزمره شان تغییر نکند، یعنی ساعت غذا، ساعت خواب، مدرسه رفتن و کلاس های مختلفی که می رفته اند، تا حد امکان بدون تغییر باقی بماند.

    نیازهای فرزندان را می توان با استفاده از شبکه ی روابط خانوادگی و خویشاوندی، کمک گرفتن از خاله، عمو، دایی، همسایه و دوست برطرف کرد. مثلاً عمو فرزندان را به کلاس انگلیسی یا شنا ببرد، همسایه ناهار آن ها را آماده کند، اگر مادر قرار است به بیمارستان برود، خاله ی بچه ها درس های امتحانی را با آن ها تمرین کند، حالا که پدر و مادر درگیر بیماری اند، اگر پدر بستری است و مادر از او پرستاری می کند، حتماً کس دیگری باید باشد که به کودکان رسیدگی کند. این حمایت ها به فرزندان احساس امنیت می دهد.
    ویرایش توسط رنگو : 04-15-2017 در ساعت 07:28 PM

  24. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش. خوبید؟ خوشید؟
    من این مطلب رو توی اینترنت پیدا کردم، بنظرم میتونه به شما کمکی بکنه. مطلبش خیلی طولانیه. ولی اطلاعات خیلی خوبی بهتون میده.

    کودکان و بیماری سخت والدین:
    سکوت کردن و دروغ گفتن ممنوع
    حتماً باید با کودکان صبحت کنیم و مسائل مهم را به آن ها بگوییم. با توجه به سن و سال، میزان کنجکاوی و نیاز به امنیت کودک باید با زبانی مناسب، موضوعِ دردناک بیماری درمان ناپذیر را تا حدی که لازم است با او در میان گذاشت.
    سکوت کردن و پنهان کاری مطلقاً صحیح نیست. چون بچه ها می فهمند و حس می کنند که دارد اتفاقی می افتد. حتی بچه هایی که وانمود می کنند روال زندگی عادی است و به قولی به روی خودشان نمی آورند، می فهمند که اتفاقی افتاده است و دیگران آن را مخفی می کنند.

    بچه ها در کنار بزرگ تر ها به سر می برند. آنان شاهد پچ پچ بزرگ ترها هستند، تلفن زدن ها را می بینند، چشمان قرمز شده از اشک را نظاره می کنند، پاک کردن اشک ها را می بینند. طبیعی است که کودکان با دیدن این مسائل شک می کنند و می خواهند بدانند چه اتفاق ناگواری افتاده است. بزرگ ترها به غلط می پندارند که کوچک ترها، حواس شان نیست و عقل شان قد نمی دهد.

    نشانه های خطر که پدران و مادران و بزرگ ترها نباید از آن ها سرسری بگذرند و آن ها را نادیده بگیرند:

    یکی از رایج ترین واکنش هایی که می بینیم، اختلال در خواب است. ساعت خواب شان به هم می خورد. ترس های شبانه پیدا می کنند. خواب های پریشان و آشفته می بینند. از این که بروند بخوابند می ترسند.

    دومین نشانه، به هم ریختن برنامه ی روزانه ی آن هاست. بی اشتها می شوند، یا برعکس به صورت وسواس گونه پرخوری می کنند، تنقلات زیاد می خورند، ممکن است مشکلات گوارشی پیدا کنند، دل درد بگیرند، حالت تهوع و استفراغ پیدا کنند و...

    سومین نشانه، تغییر در رفتارهای عادی و روزمره ی کودک است. اگر آرام بوده، یک باره پرتحرک، بی قرار، زودرنج، حساس و پرخاشگر می شود، و رفتاری از او می بینیم که تاکنون از او ندیده بودیم. بچه ای گوش شنوا داشته، ناگهان شروع می کند به مخالفت و پرخاشگری کردن.

    چهارمین نشانه، ترس و وحشت از چیزهای گوناگون است. کودک یکباره ترس های مرضی پیدا می کند، از کثیفی، میکروب، تاریکی و از موجودات خیالی می ترسد و...

    پنجمین نشانه، از دست دادن توانایی های کسب شده است. مثلاً کودکی که یاد گرفته ادرار و مدفوع اش را نگه دارد، ناگهان شب ادراری پیدا می کند، یا اگر راه رفتن و حرف زدن را یاد گرفته، پس رفت می کند و دوباره مانند دوران کودکی اش راه می رود و حرف می زند.
    در بچه های بزرگ تر یعنی بچه های دبستانی افت تحصیلی خیلی رایج است. کودک دبستانی یک باره علاقه اش به درس و مدرسه کم می شود، نمره هایش پایین می آید، حوصله ندارد به مدرسه برود، دیگر مانند قبل نمی تواند کارهایش را انجام بدهد و آن ها را به نمایش بگذارد، از مدرسه خبر می آورند که این بچه حواس ندارد، توجهش کم شده،‌ سرکلاس گویی حواسش جای دیگر است، درس هایش را خوب حاضر نمی کند، سازگاری با بچه های دیگر را از دست داده و مرتب درگیری پیدا می کند.

    اگر پدر یا مادر، کودک خود را زیر نظر داشته باشند، متوجه می شوند بازی های او تغییر کرده است، نقاشی هایی که همیشه می کشیده جور دیگری شده اند، دیگر در آسمانِ نقاشی هایش خورشید نمی کشد، رنگ های سیاه به کار می برد. با عروسکش بازی می کند ولی گویی با یک بیمار رفتار می کند، با ماشینش با خشونت بازی می کند، ممکن است بزند آن را بشکند. این کارها همه نمادین هستند. او دارد نگرانی، احساس ناتوانی، غم، خشم و یک جور احساس گناهش را نشان می دهد. مثلاً می بینید دارد خرسش را تنبیه می کند و می گوید: «چون تو خرس بدی بودی حالا باید تنبیه شوی و کتک بخوری.» او در واقع دارد احساس گناه خود را به صورت تنبیه روی خرسِ عروسکی اش پیاده می کند.

    در این موقع باید از فرصت استفاده کرد، با او حرف زد و ریشه ی ناراحتی اش را شناخت. می توان به او گفت: «خُب، تو که با خرسَت این طور بازی می کنی، فکر می کنی او چه کار بدی کرده، چرا او را مقصر می دانی؟ او چه گناهی کرده، آیا خودت را نسبت به کاری مقصر می دانی؟...» یا این که: «چرا در نقاشی ات این رنگ را به کار برده ای؟ چرا خورشید را سیاه کشیده ای؟ چرا این درخت برگ ندارد؟ چرا این گل پژمرده است؟ آیا غمی داری؟ چرا؟» این گونه پرسش و پاسخ ها به کودک امکان می دهد احساس حقیقی اش را بروز بدهد.

    همه ی نشانه هایی که در رفتار کودکان دیده می شوند، ناخودآگاه هستند. این نشانه ها افسردگی و اضطراب درونی آنان را می رسانند. ما باید توجه داشته باشیم که نشانه های افسردگی در کودکان با بزرگ ترها تفاوت زیادی دارد، و باید از این نشانه ها پی ببریم که یک نگرانی درونی، ‌آنان را آزار می دهد. به همین دلیل گفتیم اصل مهم در رویارویی با کودکان این است که نباید در مقابل کنجکاوی آنان سکوت کرد و به آن ها دروغ گفت. صحبت کردن با کودکان کاملاً ضرورت دارد.


    سلام
    قربان شما.یک دنیا ممنونم از مطالب مفبدتون.
    بعضی از این موارد رو که مربوط به شرایطه تا حالا انجام داده بودم.
    درباره نیازهای فرزندان و استفاده از افراد خانواده... جز اینکه کل خانواده فعلا درگیر این موضوع هستش اتفاقا مادرم خیلی در این مورد یا دخترم صحبت میکنن
    حتی به دخترم گفته بودند اگر چیزی دوست داری واسه مامانت بگیریم با هم بریم و خلاصه رفته بودند خرید کرده بودند و...
    خوشبخنانه هر دو خانواده ما خیلی در این مورد حمایت میکنند هم همسرم و هم بچه ها و من رو و خدا رو شکر میکنم جز این بود واقعا همه چیز مشکلتر میشد

  26. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7488
    نوشته ها
    381
    تشکـر
    942
    تشکر شده 1,135 بار در 596 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    قربان شما.یک دنیا ممنونم از مطالب مفبدتون.
    بعضی از این موارد رو که مربوط به شرایطه تا حالا انجام داده بودم.
    درباره نیازهای فرزندان و استفاده از افراد خانواده... جز اینکه کل خانواده فعلا درگیر این موضوع هستش اتفاقا مادرم خیلی در این مورد یا دخترم صحبت میکنن
    حتی به دخترم گفته بودند اگر چیزی دوست داری واسه مامانت بگیریم با هم بریم و خلاصه رفته بودند خرید کرده بودند و...
    خوشبخنانه هر دو خانواده ما خیلی در این مورد حمایت میکنند هم همسرم و هم بچه ها و من رو و خدا رو شکر میکنم جز این بود واقعا همه چیز مشکلتر میشد
    خواهش میکنم. بنظرم کار خوبی کردید که دخترتون رو پیش مشاور فرستادید. اگر مشاور خوبی انتخاب کرده باشید و دخترتون هم ارتباط خوبی با ایشون برقرار کنه با گذشت زمان تاثیر مثبت این جلسات رو میبینید.
    با شناختی که از شما دارم فکر میکنم شما یک مرد پخته و منطقی، یک همسر عاشق و یک پدر قوی و قابل اعتماد هستید. مطمئن هستم که میتونید از پس مشکلاتتون بر بیاید و به آرامش برگردید.
    موفق باشید

  28. کاربران زیر از رنگو بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تغییر مشاوره کودکان

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    خواهش میکنم. بنظرم کار خوبی کردید که دخترتون رو پیش مشاور فرستادید. اگر مشاور خوبی انتخاب کرده باشید و دخترتون هم ارتباط خوبی با ایشون برقرار کنه با گذشت زمان تاثیر مثبت این جلسات رو میبینید.
    با شناختی که از شما دارم فکر میکنم شما یک مرد پخته و منطقی، یک همسر عاشق و یک پدر قوی و قابل اعتماد هستید. مطمئن هستم که میتونید از پس مشکلاتتون بر بیاید و به آرامش برگردید.
    موفق باشید


    ممنونم از شما.امیدوارم واقعا همانطور که شما فرمودید بتوانم از پس این مشکل بربیام

  30. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد