روابط جنسی والدین

با سلام من دختری 17 هستم سوم دبیرستان .دوسال دیگه کنکور دارم شاگرد ممتاز مدرسه هستم و همیشه در درسهام موفق بودم و چندین بار رتبه کشوری کسب کردم اما چیزی که این روزا موجب افت تحصیلی من شده رابطه پدر و مادرم شبهنگام است طوری که یبار خواب بد دیدم و به اتاقشان رفتم از نزدیک رابطشونو دیدمکه سعی میکنم خودمو با کتاب خوندن اروم کنم اما بازم هنگام درس یادم میوفته و اصلا اصلا نمیتونم مثل قبل درس بخونم افت تحصیلی کردم این ماجرا تقریبا هرشب داره تکرار میشه و من نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم بهم راهکار بدین من واقعا رنج میبرم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مریم خانوم

با سلام من دختری 17 هستم سوم دبیرستان .دوسال دیگه کنکور دارم شاگرد ممتاز مدرسه هستم و همیشه در درسهام موفق بودم و چندین بار رتبه کشوری کسب کردم اما چیزی که این روزا موجب افت تحصیلی من شده رابطه پدر و مادرم شبهنگام است طوری که یبار خواب بد دیدم و به اتاقشان رفتم از نزدیک رابطشونو دیدمکه سعی میکنم خودمو با کتاب خوندن اروم کنم اما بازم هنگام درس یادم میوفته و اصلا اصلا نمیتونم مثل قبل درس بخونم افت تحصیلی کردم این ماجرا تقریبا هرشب داره تکرار میشه و من نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم بهم راهکار بدین من واقعا رنج میبرم

---

عزیزم این یک واقعیت در زندگی همه جانورانه و شما باید میدونستید نباید بدون اجازه وارد اتاق پدر و مادرتون بشید

به همین خاطره که در اسلام تاکید شده فرزندان نباید بدون اجازه وارد حریم خصوصی پدر و مادرشون بشن

سعی کنید برای دور کردن چنین افکاری اجازه ورود بهشون رو ندید

بیشتر با دوستان باشید و قدم زدن در طبیعت رو از دست ندید چون میتونه روی افکار منفی شما تاثیر گذار باشه

هر وقت چنین تفکراتی به سمت شما اومد اونارو با تصاویری دوست داشتنی تعویض کنید

و بازم میگم به جای این بچگانه رفتار کردن پذیرش واقعیت های زندگی رو در خودتون ایجاد کنید

چیکارشون داری خو :دی

اگه اون کارو نمیکردن الان تو اینجا نبودی که این مطلب رو پست کنی :دی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مریم خانوم

با سلام من دختری 17 هستم سوم دبیرستان .دوسال دیگه کنکور دارم شاگرد ممتاز مدرسه هستم و همیشه در درسهام موفق بودم و چندین بار رتبه کشوری کسب کردم اما چیزی که این روزا موجب افت تحصیلی من شده رابطه پدر و مادرم شبهنگام است طوری که یبار خواب بد دیدم و به اتاقشان رفتم از نزدیک رابطشونو دیدمکه سعی میکنم خودمو با کتاب خوندن اروم کنم اما بازم هنگام درس یادم میوفته و اصلا اصلا نمیتونم مثل قبل درس بخونم افت تحصیلی کردم این ماجرا تقریبا هرشب داره تکرار میشه و من نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم بهم راهکار بدین من واقعا رنج میبرم

---

من واقعن تعجب میکنم چرا انقد این موضوع رو سخت گرفتید ...
به قول دوستمون این یک وتعیت در زندگی هست و شما خیلی خیلی راحت تر میتونستید با این موضوع کنار بیاید و از کنارش مثل باقی موارد زندگی بگذرید ...!
من احتمال میدم بدلیل سن وسالی که دارید از نظر جنسی این موضوع بیشتر شمارو اذیت میکنه ...درسته ؟

عزیزم اونا تو اتاق خودشون داشتن یه کاری انجام میدادن نه اتاق شما

شما بدون اجازه وارد شدی پس اونا تقصیری ندارن

اگه توی هال یا اشپزخونه انجام میدادن اونوقت شما حق داشتی ناراحت بشی

شما هفده سالته و اینطور که میگی باهوشی. چطور اون همه راه رفتی تا به اتاقشون برسی و متوجه نشدی که نباید یهو در رو باز کنی؟

حتی اگه خواب بد دیده باشی بچه نبودی که اینطور عمل کنی. کار اونا هیچ مشکلی نداشته. اشتباه از تو بوده.

مشاورین عزیز، این خانوم اومدن اینجا یه راهکار بگیرن واسه حل مشکلشون، نه اینکه تازه بشون سرکوفت بزنین که چرا بی اجازه وارد اتاقشون شدی و اینا، خب اون بنده خدا خواب بد دیده دیگه تو اون لحظه نتونسته به این مسایل فکر کنه منم شده خواب بد ببینم برم پیش مامانم
واقعا متاسفم
خب همه میدونن این یه چیز طبیعیه، ولی اینکه صحنشو ببینی تازه تو این سن و سال خیلی فکر آدمو مشغول میکنه
لطفا قبل از مشاوره دادن بیشتر فکر کنین

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط fatemeh.74

مشاورین عزیز، این خانوم اومدن اینجا یه راهکار بگیرن واسه حل مشکلشون، نه اینکه تازه بشون سرکوفت بزنین که چرا بی اجازه وارد اتاقشون شدی و اینا، خب اون بنده خدا خواب بد دیده دیگه تو اون لحظه نتونسته به این مسایل فکر کنه منم شده خواب بد ببینم برم پیش مامانم
واقعا متاسفم
خب همه میدونن این یه چیز طبیعیه، ولی اینکه صحنشو ببینی تازه تو این سن و سال خیلی فکر آدمو مشغول میکنه
لطفا قبل از مشاوره دادن بیشتر فکر کنین

---

به نکته بسیار کلفتی اشاره کردید.
از شما صمیمانه سپاسگذارم که از زاویه ای دیگر به این قضیه نگاه کردید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط fatemeh.74

مشاورین عزیز، این خانوم اومدن اینجا یه راهکار بگیرن واسه حل مشکلشون، نه اینکه تازه بشون سرکوفت بزنین که چرا بی اجازه وارد اتاقشون شدی و اینا، خب اون بنده خدا خواب بد دیده دیگه تو اون لحظه نتونسته به این مسایل فکر کنه منم شده خواب بد ببینم برم پیش مامانم
واقعا متاسفم
خب همه میدونن این یه چیز طبیعیه، ولی اینکه صحنشو ببینی تازه تو این سن و سال خیلی فکر آدمو مشغول میکنه
لطفا قبل از مشاوره دادن بیشتر فکر کنین

---

فک کنم سرکوفت دوستا از تعجبشونه که

یه دختر 17 ساله ینی این چیزارو نمیدونه؟

والا من بچه های 5-6 ساله رو میبینم که از منم بیشتر این مسائلو میدونن

ینی چی نمیتونه درسشو بخونه ؟ مگه چی دیده ؟ صحنه ی قتل که نبوده ، همه ی ما شاید کوچیکتر از ایشونم که بودیم اتفاقی یه چیزایی دیدیم

مثلن چه راهنمایی لازمه به یه دختر بالغ بدیم ، بغیر از این که کنجکاویش اشتباه بوده و تکرار نشه ، دومن اینجور کارا طبیعیه خودشو زیاد ناراحت نکنه

بچه که نیس

سلام دوست عزیز منم یه همچین مشکلی رو داشتم ، سخته فراموش کردنش اما دیگه بهش فکر نکن ، فرض کن یه خواب بد بوده، من اشتباه کردم که بجای فراموش کردنش پدرو مادرمو سرزنش کردم ، سعی کن کنکورتو خوب بدی موفق شی
درضمن این کار یه نیازه رفتار بد پدرمادر باعث شده تا ما این کارو گناه فرض کنیم. این نیازتو همه هست اما شما که سنت کمه و درسخونی کمتر حسش میکنی.
برای فراموش کردنش خودتو متقاعد کن که یه کارع عادیه.
با آرزوی موفقیت

خب نیازی به مشاوره نداره چون این مورد یه چیز عادی هست گناه کبیره که نکردن!بزرگ میشی یادت میره عزیزم

این جا به اهمیت گفته برتراند راسل پی می بریم که گفت سعی کنید
از همون دوران کودکی خیلی دوستانه و صمیمی به بچه هاتون همه
مسائل مربوط به روابط جنسی و تولید مثل رو توضیح بدین.

منم همین اتفاق در سن 5-6 سالگی افتاده و الان 10 سال از اون ماجرا میگذره حالا که فکرشو میکنم می بینم روحم دیقیقا در حین اون اتفاق مرد.

این مشکلا فقط و فقط تو ایرانه ....انقد مردمو محدود میکنن که با دیدن یه اتفاق کاملا طبیعی و ضروری انقد به فکر فرو برن....
شما هم به نظرم به این مسائل زیاد فکر نکن چون علاوه بر درس شما مشکلات دیگه ای هم برات ایجاد میکنه ....یه مشاوره کوتاه هم برات خوبه حتما اقدام کن

مریم خانوم گل

اولا دوستان درست گفتن که نباید بدون اجازه وارد میشدی

دوما باید خوشحالم باشی که پدر و مادرت هنوزم در کنار هم خوشبختن و نیازشون رو باهم رفع میکنن

و مثه خیلیای دیگه روابطشون سرد و از هم پاشیده، نیستن

سوما یکبار برای همیشه بهش فک کن و تمام

یعنی چی همش به این قضیه فک کنی؟؟؟ این خصوصی بوده و شما دیگه اجازه نداری بهش فک کنی

ذهنتو بیخودی درگیر نکن

این افکار فقط میخوان تو رو از موفقیتت دور کنن

تو که نمیخوای موفقیتی که اینقد واسش تلاش کردی از دست بدی ها؟؟

پس اگه خواستی بهش فک کنی زود به خودت بگو نه موفقیتم مهمتره

افکارت رو کنترل کن عزیزم

سلام دوست عزیز...احساست و درک می کنم...شاید باورت نشه منم فکر می کردم که چرا باید اینطور باشه...گاهی بعضی شبا صداشونو میشنوم خیلی عصبی میشم...میفهمم چی میگی...
ولی باید قبول کنیم که این امر طبیعی هست... اما به نظرم باید یه کم احتیاطا رعایت کنن... خوب من خیلی اذیت میشم و فکرای ناجور به سرم میاد...
خدا کمکمون کنه.

والدینتون فهمیدن شما اونا رو دیدین؟
واکنش شون اون لحظه و بعد از اون چی بود؟
فقط شما عصبی شدین یا روی رفتار اونها هم تاثیر سو گذاشته؟
به نظرم حضوری با مشاور حرف بزنین بهتره.

واقعا دختر 17 ساله نمیدونه ای چیزا رو ؟؟؟که انقد براش غیر قابل باور0_o ???

خواب خیلی بدی دیدم دسته خودم و دراتاق قفل نبود

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مریم خانوم

خواب خیلی بدی دیدم دسته خودم و دراتاق قفل نبود

---

ببین این چیزا یه چییز خیلی عادی. بین همه زن شوهران اتفاق میافته فکر کردن بهش فقط. فکرتو برا چیزایی الکی دادی

دیدن من سریع ازشون معذرت خواهی کردم و گفتم خواب بدی دیدم خیلی شرمنده شدم و رفتم اتاقم و ناراحت شدم چون در اتاق قفل نبود و بااینکه دسته خودم نبود تا چندروز عذاب وجدان داشتم خب من فقط یه مشاور تحصیلی دارم اومدم اینجا از شماها کمک بگیرم من درسن نوجوانی هستم پدرو مادرم باید مراقب باشن اخه اگه دراتاق قفل بود یه چیزی هردو هم تحصیل کرده هستن من بااین موضوع دارم کنار میام چون یه موضوع طبیعیه من از ایندم نگرانم چون واقعا نمره ها درسام عالین و شاگرد ممتازم میترسم موجب افت تحصیلی شه که سعی میکنم نذارم ممنون ازتون

خب من یهویی دیدم میدونم ازش اطلاع دارم و کاملا طبیعیه

ممنون ازتون من فقط یه مشاور تحصیلی دارم ،بااین موضوع هم دارم کنار میام اینجا اومدم تا راهنمایی بگیرم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مریم خانوم

دیدن من سریع ازشون معذرت خواهی کردم و گفتم خواب بدی دیدم خیلی شرمنده شدم و رفتم اتاقم و ناراحت شدم چون در اتاق قفل نبود و بااینکه دسته خودم نبود تا چندروز عذاب وجدان داشتم خب من فقط یه مشاور تحصیلی دارم اومدم اینجا از شماها کمک بگیرم من درسن نوجوانی هستم پدرو مادرم باید مراقب باشن اخه اگه دراتاق قفل بود یه چیزی هردو هم تحصیل کرده هستن من بااین موضوع دارم کنار میام چون یه موضوع طبیعیه من از ایندم نگرانم چون واقعا نمره ها درسام عالین و شاگرد ممتازم میترسم موجب افت تحصیلی شه که سعی میکنم نذارم ممنون ازتون

---

53:
کار اونا اشتباه بود که در و قفل نکردن ولی خب

تا دوماه دیگه کلاسات شروع بشه یادت میره خیالت راحت :53:

خیلی ممنونم ازتون شاید حضوری برم مشاوره بهتر باشه

شمتا هم مثل من هستین |sadsmiley||sadsmiley||sadsmiley||sadsmiley|من که سعی میکنم عادی بشه برام و اگه تا سرحد مرگ رفتم اتاقشون نرم اشکال نداره فراموش کنیم این کاملا طبیعیه انشالله که افت تحصیلی هم نکنیم

این کار هرشب داره تکرار میشه من که هیییییچ وقت اتاقشون نمیرم اگه فکری ذهنمو مشغول کرد کتاب میخونم چون کتاب ارومم میکنه و اگه نشد پیش مشاور میرم من درسن نوجوانی هستم و میدونم افکارم بچگانست

شاید

من بخاطر معدل و درس عالیم کاملا رایگان بورسیه شدم و اگه خدا بخواد از هفته بعد درسام شروع میشه ،ممنون ازتون

دراتاق قفل نبود منم خواب بدی دیده بودم

ممنون

خییییییییلی گندش کردی این موضوعو .
ولی تقصیر اونا هم بودن درو قفل نکردن
الان یه لحظه تصور کردم این داستانتو که چجوری رفتی ... :دی

عزیزم من کاملا درکت میکنم چون این موضوع واسه منم توی سن توپیش اومده فقط به جای مامان وبابام یه بی اف و جی اف بودن....اما من فقط 1 ماه مسافرت رفتم شمال و ذهنمو خلوت کردم و با انرژی واسه کنکور خوندم به توهم مسافرتو توی یه جای خوش آب وهوا پیشنهاد میکنم گلم...خیلی زود این موضوع برات مسخره میشه...|tonguesmiley|

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pppp

سلام دوست عزیز منم یه همچین مشکلی رو داشتم ، سخته فراموش کردنش اما دیگه بهش فکر نکن ، فرض کن یه خواب بد بوده، من اشتباه کردم که بجای فراموش کردنش پدرو مادرمو سرزنش کردم ، سعی کن کنکورتو خوب بدی موفق شی
درضمن این کار یه نیازه رفتار بد پدرمادر باعث شده تا ما این کارو گناه فرض کنیم. این نیازتو همه هست اما شما که سنت کمه و درسخونی کمتر حسش میکنی.
برای فراموش کردنش خودتو متقاعد کن که یه کارع عادیه.
با آرزوی موفقیت

---

ممنون
من اصلا یه ثانیه هم فکرشو نمیکنم
شبا میرم اتاقم درو میبندم صبح میام بیرون اگه خوابم نبره درسامو میخونم اصلا بهش اهمیت نمیدم
فقط به درسام فکر میکنم ممنون ازتون

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Dark Knight

خییییییییلی گندش کردی این موضوعو .
ولی تقصیر اونا هم بودن درو قفل نکردن
الان یه لحظه تصور کردم این داستانتو که چجوری رفتی ... :دی

---

خخخخ بیخیال من اصلا تو شوک بودم که اومدم اینجا پست گذاشتم
کاملا برام عادی و مسخره شده ولشون کردم راحت راحت راحت باشن
خودمم بیخیال

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saman sb

من واقعن تعجب میکنم چرا انقد این موضوع رو سخت گرفتید ...
به قول دوستمون این یک وتعیت در زندگی هست و شما خیلی خیلی راحت تر میتونستید با این موضوع کنار بیاید و از کنارش مثل باقی موارد زندگی بگذرید ...!
من احتمال میدم بدلیل سن وسالی که دارید از نظر جنسی این موضوع بیشتر شمارو اذیت میکنه ...درسته ؟

---

شاید بخاطر سنم باشه اما من کاملا باهاش کنار اومدم

ولی خداییش یه چیز بگم اینکه شما تعجب کردید از این موضوع خوب یه مقدار سخت بود باورش برای دوستان

الان دختر های 10-12 ساله میرن شیطونی شما که دیگه الان باید آشنایی کامل داشه باشی

اره بابا بزار حالشونو کنن زندگی اینقدر مشکلات داره که اون یک ساعت آرامش نیازه یه روزی هم خودت مثل همین پدر و مادر باید رابطه برقرار کنی

گاهی وقتا باید با واقعیت ها روبرو بشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط stafen

ولی خداییش یه چیز بگم اینکه شما تعجب کردید از این موضوع خوب یه مقدار سخت بود باورش برای دوستان

الان دختر های 10-12 ساله میرن شیطونی شما که دیگه الان باید آشنایی کامل داشه باشی

اره بابا بزار حالشونو کنن زندگی اینقدر مشکلات داره که اون یک ساعت آرامش نیازه یه روزی هم خودت مثل همین پدر و مادر باید رابطه برقرار کنی

گاهی وقتا باید با واقعیت ها روبرو بشی

---

البته من اصن تعجب نکردم
دیگه شمام خیلی افراط میکنین، دخترای ده دوازده ساله میرن شیطونی!؟؟؟؟؟
دخترای بیست ساله ی دور و بر من که اینطور نیستن، چه برسه ده دوازده ساله

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط fatemeh.74

البته من اصن تعجب نکردم
دیگه شمام خیلی افراط میکنین، دخترای ده دوازده ساله میرن شیطونی!؟؟؟؟؟
دخترای بیست ساله ی دور و بر من که اینطور نیستن، چه برسه ده دوازده ساله

---

اره بابا میرن. .دختره 10سالش میگه دوست پسر دارم|laughingsmiley|

مطعمن باش 20 ساله هاشم میرن ولی خب نمایان که به شما بگن یا با چشم بنشینید شیطونی هاشون ببینید|laughingsmiley|

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پریماه.

اره بابا میرن. .دختره 10سالش میگه دوست پسر دارم|laughingsmiley|

مطعمن باش 20 ساله هاشم میرن ولی خب نمایان که به شما بگن یا با چشم بنشینید شیطونی هاشون ببینید|laughingsmiley|

---

نه عزیزم من میشناسمشون که میگم :)
بالاخره هرچند سخته ولی ممکنه!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مریم خانوم

شاید بخاطر سنم باشه اما من کاملا باهاش کنار اومدم

---

خوب کاری کردی چون بهجز این دیگه راهی نداشتی ...!|biggrinsmiley|