نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: محبت خانواده

2594
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5945
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    محبت خانواده

    هيچ كدوم از پدربزرگ ها ومادربزرگام منو دوست ندارن ،مادرم هم منو كمترازخواهروبرادرم دوست داره هميشه منوتحقيرمي كنه وانگيزه زندگي روازم مي گيره هيچ دوست صميمي ندارم
    چون از بچگي گفتن بهم نبايد مشكلات خانواده رو بيرون برد وبه همين علت من هيچ وقت مشكلاتم رو باديگران درميان نمي گذارم ،باوركنيدانقدركه مادرم به تمييزي خانه وپدرم به گل هايش أهميت مي دهد به من أهميت نمي دهند در طول روز همش دعوا داريم با كوچترين
    چيزها دعوا راست مي شود ومن چون هيچ كس رو ندارم باخواهركوچكم دردودل مي كنم واو هم همه چيزراكف دست مادرم مي گذاردواو بأمن بدترمي شود به نظرشما چه كاركنم؟بعدم به سمت عكس هاي بعزمي رم تأازتنهايي دربيام.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهرا. نمایش پست ها
    هيچ كدوم از پدربزرگ ها ومادربزرگام منو دوست ندارن ،مادرم هم منو كمترازخواهروبرادرم دوست داره هميشه منوتحقيرمي كنه وانگيزه زندگي روازم مي گيره هيچ دوست صميمي ندارم
    چون از بچگي گفتن بهم نبايد مشكلات خانواده رو بيرون برد وبه همين علت من هيچ وقت مشكلاتم رو باديگران درميان نمي گذارم ،باوركنيدانقدركه مادرم به تمييزي خانه وپدرم به گل هايش أهميت مي دهد به من أهميت نمي دهند در طول روز همش دعوا داريم با كوچترين
    چيزها دعوا راست مي شود ومن چون هيچ كس رو ندارم باخواهركوچكم دردودل مي كنم واو هم همه چيزراكف دست مادرم مي گذاردواو بأمن بدترمي شود به نظرشما چه كاركنم؟بعدم به سمت عكس هاي بعزمي رم تأازتنهايي دربيام.
    سلام

    خوب این زهرا خانم گل چند سالشه- چیکار میکنه- بچه چندمه-فاصله سنیش با خواهر و برادر- و چرا یک همچین حسی رو داره؟؟؟

    لطفا حتما نقل قول کن. ممنون

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5945
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    من 17 سالمه با هردو4سال اختلاف سني دارم وبرادرم بزرگتره اما خواهرم ازنظرجسه اندازه من وشايدهم بزرگتره به همين خاطر همش منو باخودش مقايسه مي كنه ولب شكري هم هست ولي زياد معلوم نيست
    برادرم هم پسرآرومي بوده ولي از وقتي زدتوجاده ي خاكي ،توجه پدرومادرم سمت اونه البته ازقبل هم موردتوجه بود ،ولي بيشتر اما كنكور من وضعيت من درحاشيه است منو جدي نمي گيرم
    چون من آدم حساسي هستم سعي مي كنم باشوخي كردن وضعيت رو تغييربدم اما اين واكنشم باعث شده كه خيلي راحت منو ناراحت
    كنن و از ملاحظه كردن خود داري كنن ،هميشه پدرم عقايدمن رو مورد انتقاد قرارمي دهد ودرجبهه ي مقابل من است .

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهرا. نمایش پست ها
    من 17 سالمه با هردو4سال اختلاف سني دارم وبرادرم بزرگتره اما خواهرم ازنظرجسه اندازه من وشايدهم بزرگتره به همين خاطر همش منو باخودش مقايسه مي كنه ولب شكري هم هست ولي زياد معلوم نيست
    برادرم هم پسرآرومي بوده ولي از وقتي زدتوجاده ي خاكي ،توجه پدرومادرم سمت اونه البته ازقبل هم موردتوجه بود ،ولي بيشتر اما كنكور من وضعيت من درحاشيه است منو جدي نمي گيرم
    چون من آدم حساسي هستم سعي مي كنم باشوخي كردن وضعيت رو تغييربدم اما اين واكنشم باعث شده كه خيلي راحت منو ناراحت
    كنن و از ملاحظه كردن خود داري كنن ،هميشه پدرم عقايدمن رو مورد انتقاد قرارمي دهد ودرجبهه ي مقابل من است .
    مرسی عزیزم از پاسخت البته یادت رفت نقل قول کنی که من متوجه شم. شانسی پاسخت رو دیدم. ببین گلم دختر باهوشی به نظر میای. بچه وسطی اونم با داشتن یک برادر 4 سال از خودت بزرگتر و یک خواهر که چهار سال از خودت کو چکتره. خوب یکجورایی اون وسط له شدی . فاصله چهار ساله و 3 تا فرزند نشون میده که پدر و مادر ناآگاه به مسائل تعلیم وتربیت هستند. موضوع داداش چیه(خاکی)؟؟

    و از خودت و وضع تحصیلیت بگو؟ تحصیلات پدر و مادر و شغلشان؟ لطفا نقل قول کن

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5945
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    مرسی عزیزم از پاسخت البته یادت رفت نقل قول کنی که من متوجه شم. شانسی پاسخت رو دیدم. ببین گلم دختر باهوشی به نظر میای. بچه وسطی اونم با داشتن یک برادر 4 سال از خودت بزرگتر و یک خواهر که چهار سال از خودت کو چکتره. خوب یکجورایی اون وسط له شدی . فاصله چهار ساله و 3 تا فرزند نشون میده که پدر و مادر ناآگاه به مسائل تعلیم وتربیت هستند. موضوع داداش چیه(خاکی)؟؟

    و از خودت و وضع تحصیلیت بگو؟ تحصیلات پدر و مادر و شغلشان؟ لطفا نقل قول کن
    برادرم چون بچه اول بود پدرومادرم خيلي به تربيتش أهميت دادن واز وقتي كه رفت مدرسه مادرم باهاش درس كاركرد وبا معلم خصوصي به سمپادراه يافت مادروپدرم چون مدرك ديپلم دارن مي خواستن براي جبران از معلم خصوصي استفاده كنن و تا پيش برادرم معلم خصوصي داشت كه پيش به علت محدوديت هاي زياد خانواده البته بي توجهي پدرم به سيگار ودوست نااهل و ويسكي روي آورد خيلي بد أخلاق نابه هنجارو بي أدب ومدام من وخواهرم را موردشتم وضرب قرار داد وپدرم به جاي مدارا دادوبيدادكردو گفت كه هم چين پسري رانمي خواهد وگفت كه از خانه برو بيرون وبرادرم هم وفت ولي مادرم به سرعت به دنبالش رفت ازآن موقع تا حالا وضعيت اين جوري است ودرهرصورت من چه خوب رفتاركنم وچه بد برادرم
    عزيز تراست البته من حسودنيستم فقط سهم خودم رو از داشتن پدرومادر مي خواهم پدربزرگ ومادربزرگ والباقي پيشكش ،من فقط مي خواهم اطرافيانم محبتم ووجودم راببينند
    ،وضعيت تحصيلهم تاپاپارسال خوب بود معدلم يك دفعه سه نمره پايين اومدچون نتونستم امتحان نهايي رو خوب بدم در واقع نتونستم بخونم هيچي حالم دست خودم نبود
    مي شد كه ساعت ها سرجام مي خوابيدم وبه سقف خيره مي شدم أصولا تو خانواده اگه من ناراحت باشم براي كسي مهم نيست ولي سرم توي اين يك ماه درحال انفجاربودوبه خاطراين چيزها مجبور بودم هر30روزوشب ها براي پاس
    كردن درسام بيدار باشم كه حالمو خيلي بد مي كرد ًهمش حالت تهوع داشتم وبرأي رها شدن ازاين سردرد مي خواستم سرمو به هرجايي بزنم
    اغلب سراً غم مياد وقتي زيادتوخونم موقع امتحانا يك سال بودجابي نرفته بودم ًتعطيلات قبل ازامتحانا پدرم بهانه كارشو رديف نبودنشونو
    كردالبته براي كسي مهم نيست ود ركم نمي كنن چون پدرومادرم همش تو سفردليل(ماجواني خودمونو به پاي شما گذاشتيمو جايي نرفتيم )ديگه حال كسي كه يك سأله كارش درس خوندن-مدرسه-خونه رو درك نمي كنن.
    ویرایش توسط زهرا. : 09-13-2014 در ساعت 12:28 AM

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهرا. نمایش پست ها
    برادرم چون بچه اول بود پدرومادرم خيلي به تربيتش أهميت دادن واز وقتي كه رفت مدرسه مادرم باهاش درس كاركرد وبا معلم خصوصي به سمپادراه يافت مادروپدرم چون مدرك ديپلم دارن مي خواستن براي جبران از معلم خصوصي استفاده كنن و تا پيش برادرم معلم خصوصي داشت كه پيش به علت محدوديت هاي زياد خانواده البته بي توجهي پدرم به سيگار ودوست نااهل و ويسكي روي آورد خيلي بد أخلاق نابه هنجارو بي أدب ومدام من وخواهرم را موردشتم وضرب قرار داد وپدرم به جاي مدارا دادوبيدادكردو گفت كه هم چين پسري رانمي خواهد وگفت كه از خانه برو بيرون وبرادرم هم وفت ولي مادرم به سرعت به دنبالش رفت ازآن موقع تا حالا وضعيت اين جوري است ودرهرصورت من چه خوب رفتاركنم وچه بد برادرم
    عزيز تراست البته من حسودنيستم فقط سهم خودم رو از داشتن پدرومادر مي خواهم پدربزرگ ومادربزرگ والباقي پيشكش ،من فقط مي خواهم اطرافيانم محبتم ووجودم راببينند.
    عزیزم از وضعیت تحصیلیت و شغل و کار پدر و مادر نگفتی؟؟

  7. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5945
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    عزیزم از وضعیت تحصیلیت و شغل و کار پدر و مادر نگفتی؟؟
    مادرم خانه داره ولي براي خريد خانه وكارهايي كه وظيفه پدرمه بيرونه وپدرم شغلش خواروبارفروشيه .

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5945
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    عزیزم از وضعیت تحصیلیت و شغل و کار پدر و مادر نگفتی؟؟
    ،وضعيت تحصيلهم تاپاپارسال خوب بود معدلم يك دفعه سه نمره پايين اومدچون نتونستم امتحان نهايي رو خوب بدم در واقع نتونستم بخونم هيچي حالم دست خودم نبود
    مي شد كه ساعت ها سرجام مي خوابيدم وبه سقف خيره مي شدم أصولا تو خانواده اگه من ناراحت باشم براي كسي مهم نيست ولي سرم توي اين يك ماه درحال انفجاربودوبه خاطراين چيزها مجبور بودم هر30روزوشب ها براي پاس
    كردن درسام بيدار باشم كه حالمو خيلي بد مي كرد ًهمش حالت تهوع داشتم وبرأي رها شدن ازاين سردرد مي خواستم سرمو به هرجايي بزنم
    اغلب سراً غم مياد وقتي زيادتوخونم موقع امتحانا يك سال بودجابي نرفته بودم ًتعطيلات قبل ازامتحانا پدرم بهانه كارشو رديف نبودنشونو
    كردالبته براي كسي مهم نيست ود ركم نمي كنن چون پدرومادرم همش تو سفردليل(ماجواني خودمونو به پاي شما گذاشتيمو جايي نرفتيم )ديگه حال كسي كه يك سأله كارش درس خوندن-مدرسه-خونه رو درك نمي كنن.

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهرا. نمایش پست ها
    ،وضعيت تحصيلهم تاپاپارسال خوب بود معدلم يك دفعه سه نمره پايين اومدچون نتونستم امتحان نهايي رو خوب بدم در واقع نتونستم بخونم هيچي حالم دست خودم نبود
    مي شد كه ساعت ها سرجام مي خوابيدم وبه سقف خيره مي شدم أصولا تو خانواده اگه من ناراحت باشم براي كسي مهم نيست ولي سرم توي اين يك ماه درحال انفجاربودوبه خاطراين چيزها مجبور بودم هر30روزوشب ها براي پاس
    كردن درسام بيدار باشم كه حالمو خيلي بد مي كرد ًهمش حالت تهوع داشتم وبرأي رها شدن ازاين سردرد مي خواستم سرمو به هرجايي بزنم
    اغلب سراً غم مياد وقتي زيادتوخونم موقع امتحانا يك سال بودجابي نرفته بودم ًتعطيلات قبل ازامتحانا پدرم بهانه كارشو رديف نبودنشونو
    كردالبته براي كسي مهم نيست ود ركم نمي كنن چون پدرومادرم همش تو سفردليل(ماجواني خودمونو به پاي شما گذاشتيمو جايي نرفتيم )ديگه حال كسي كه يك سأله كارش درس خوندن-مدرسه-خونه رو درك نمي كنن.
    عزیزم با توجه به تمام گفته هات و وضغیت خانواده و...... باید بگم که متاسفانه پدر و مادر کم دانی داری, که البته این گفته هرگز نباید به صورت ابزاری به دستت باشه تا با اون به جان آنها بیفتی .

    همانطور که میبینی با اینکه پسر دوست بوده و داداشت بچه اول نیز هست در مورد او هم اشتباه کردهاند و با نوازشها و تعریفهای بیخود اول او را خراب کرده(به قول عوام) و سپس حالا پدر کم دان میگگه گمشو از خونه من برو بیرون و مادر راهی میشه تا اون رو به خونه برگردانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    نه عزیز پدر و مادر تو کلا با هیشکی مهربان نبوده اند حتی با خودشان حالا با وجود سه فرزند فکر میکنند که زمان را باخته اند و به دنبال گردش و مسافرت و........

    تو دیگر این کار آنها رو با خودت نکن و اشتباه آنان رو تکرار نکن تا بتوانی در زندگی موفق و مادر خوبی برای فرزندان خود باشی میپرسی چگونه . پس خوب گوش کن:

    1- با خودت مهربان باش و خودت را بپذیر (تو خوبی) باور کن. مهم نیست که دیگران تو رادوست بدارند. مهم این است که تو خودت خودت را دوست بداری.

    2- از گناه دیگران بگذر و با مطالعه دیدگاه و جایگاه علمی خودت رو بالا ببر.سعی و تلاش نکن که آنها رو عوض کنی(پدر و مادر و...)

    3- دوستان خوب پیدا کن و وقتت را بیشتر با آنها بگذران.

    4- سردردرهای تو ناشی از عدم تمرکز و فشار روانیست(سایکو سماتیک) وقتی خود دوست بشی کم کم محو میشه
    5- به فعالیتهای گروهی و درس بپرداز و سعی کن موقعیت اجتمایی سالم و خوبی رو برای خودت فراهم کنی
    6-مهرطلب نباش و گدایی محبت نکن توجه داشته باش که ما مشتاق محبت هستیم ولی نه محتاج آن
    7-ورزش یادت نره مخصوصا گروهی فوتبال بسکتبال و والیبال و........

    زمان مشکلات رو کم رنگ میکنه, و یادت باشه که تو همیشه خوبی و نیاز به این نیست که این رو بخوای به دیگران ثابت کنی.

    موفق باشی عزیز و آرزوی بهترینها رو برات دارم

  11. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6084
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    9
    تشکر شده 14 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    زهرا جان سلام
    میخوام بگم که فقط تو اینطور نیستی
    منم اینطوری ام
    ولی دیدم کاری از دستم برنمیاد،باهاش کناراومدم
    حالا گوش کن
    خواهرم دوسالش بودکه من بدنیا اومدم،بخاطرخواهرم وحسودیش،محبتی ندیدم
    شش سالم شدکه تازه میخواستن یکم به من نگاه کنن
    ولی همون موقع خواهر دیگم بدنیااومد،ومشغول اون شدن
    12سالم شد،باخودم گفتم که لابد ازالان به بعد یکم بهم توجه میکنن،که همون موقع خواهر دیگم بدنیا اومد
    دیدم که به من مهربونی نیومده
    با اینکه تک پسرم،ولی بابامامان دختراروبیشتردوست دارن
    باورت نمیشه که من از همون 12سالگی تظاهرشاد بودن میکردم
    مسخره بازی درمیوودرم،الکی میخندیدم،ولی واقعا از تو داغون بودم
    خب هرکسی محبت بابامامانش رو دوست داره دیگه،ولی این محبت نصیب من نشد
    یعنی به معنای واقعی کلمه کمبودمحبت دارم
    ولی همشوریختم توخودم،شدم واسه خانواده یه دلقک
    یه دلقکی که خنده خواهراش،یجوری این کمبودروجبران میکنه،ولی فقط به عنوان مسکن
    بهت پیشنهاد میکنم که بیخیالش شی،به زندگی خودت ادامه بدی
    یه زندگیی که محبت ومهربونیت رو واسه بچه های آیندت به طور مساوی تقسیم کنی
    دعا میکنم که هم حال تو خوب شه هم حال من
    امضای ایشان
    من بی تو زندگانی نمیکنم
    زنده مانی میکنم



  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6425
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    سلام منم یکی مثل شما تنهای تنهام تو خانواده ما پدرم که طرفدار پسراشه ودخترا براش بی رنگن مامانم که یه خورده هوای خواهرم ومن که کوچیکم رومثلا بعد کلی غرغر داره اونم چون خواهرم چندسال بچه دار نمیشد خیلی هوای اون رو داره که زود ناراحت میشه وچون زود گریه میکنه همه ازش حساب میبرن .
    چون من کوچیکه بودم هیچ وقت اجازه حرف زدن نداشتم وهمیشه گوش به فرمان خواهر وبرادرای بزرگتر از خودم بودم هروقت اومدم از موقعیتم گله کنم زود میگفتن تو از همه کوچیکتری وباید به حرف کنی واین نه نگفتن برام مشکل درست کرده طوری که به هیچ کس نمیتونم بگم نه مثلا الان توخانواده شوهرمم هرچی میگن خیلی زود قبول میکنم خلاصه اینکه این کوچیکی برام یه کابوسه وخیلی از تو داغونم واینکه میگن کوچیکا عزیزن نمیدونم کجاس یا برای من اینقد بی معناس من توخانوادم خیلی تنهام فقط همه امیدم به شوهرمه که حتی از اونم میترسم مثل بقیه باشه

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5739
    نوشته ها
    29
    تشکـر
    23
    تشکر شده 19 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    حال شما رو درک میکنم مامان و بابای منم برادرمو به ما خواهرا ترجیح میدن ، ولی چاره چیه ؟ باید تحمل کرد چون زندگی در جریانه عزیزم. با اینکه مادر و پدرا میدونن که دخترا دلسوزتر از پسرا هستند ولی نمیدونم چرا این اشتباه رو میکنن. من دارم سعی میکنم باهاش کنار بیام سخته ولی شدنیه . توهم همین کارو بکن. موفق باشی

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6425
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهاي تنهاي تنها.

    سلام حلمای عزیز خیلی ممنون از ابراز همدردیت.ولی کاش مشکل من تنها همین بود که به برادرام توجه بشه ولی متاسفانه مادرمم خیلی به خواهرم توجه میکنه من از هر دو طرف تنها وقتی میگم میگن تو خودت اینجوری فکر میکنی ولی طرز برخوردشون اینجوری که میگم نشون میده

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد