-
مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
سلام.وقت بخیر.
قبلا راجب این مشکلم یه تایپیکایی گذاشتم ولی انگار که نیست.
خیلی اعصابم داغونه و ناامید شدم!
بابام با اینکه من برم شهرستانی دیگه مخالفه!
همیشه همینطور بوده!
حرف هیچکسی رو هم قبول نداره!!!
کلی حرص خوردم استرس داشتم مسابقات مقام بیارم که بتونم مسابقات کشوری و خارجی رو برم.جالبه مسابقات خارجی هم قراره ایران برگزار بشه.
اما بابام بازم نمیزاره برم! :-(
واسه خودش هم دلایل خودشو داره و اصلا حرف گوش نمیده!
یکی از مسابقات مشهد برگزار میشه من ب عشق امام رضا خیلی دوس داشتم حداقل اونو برم ولی نمیزاره!
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
به بابات بگو همرات بیاد
یا مادرت یا داداش هات ...
یکی. از عضو خانواده هاتو ببر
البته اگه د. حد یه هفته هس این مسابقات
براش توضیح بده که چقدر برات مهمه|heart|
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
من کاراموزیم قراره کلی زحمت بکشم مقاله isi برا مسابقه بدم!
باهزاران امید میخواستم برا کنکور ارشد بخونم ولی چه فایده! شهر ما ارشد رشته ی منو نداره!تهران هم قبول شم فقط باید حرص بخورم!
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
به بابات بگو همرات بیاد
یا مادرت یا داداش هات ...
یکی. از عضو خانواده هاتو ببر
البته اگه د. حد یه هفته هس این مسابقات
براش توضیح بده که چقدر برات مهمه|heart|
نمیخوام باهام بیان! این وسط فقط من همراه ببرم!!!!!!!؟
اصن پریماه اون هم هست(استادم.)
نمیخوام چیزی متوجه بشه.میدونه تعصبین ولی نمیخوام بیشتر بفهمه
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
نمیخوام باهام بیان! این وسط فقط من همراه ببرم!!!!!!!؟
اصن پریماه اون هم هست(استادم.)
نمیخوام چیزی متوجه بشه.میدونه تعصبین ولی نمیخوام بیشتر بفهمه
اهان خاستگارت و میگی؟؟
تنها راه حل این چندروز هی رو مخش راه بری براش بیشتر توضیح بدی |heart|
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نه فک نمیکنم جواب بده.
بابام با تمام خوبیاش و محبتاش..
با وجود اینکه تو فامیل و اشنا معروفه که منو خیلی دوس داره و بهم میرسه
این اخلاقای نه چندان خوب رو هم داره که اینچیزارو قبول نداره!
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
سلام.وقت بخیر.
قبلا راجب این مشکلم یه تایپیکایی گذاشتم ولی انگار که نیست.
خیلی اعصابم داغونه و ناامید شدم!
بابام با اینکه من برم شهرستانی دیگه مخالفه!
همیشه همینطور بوده!
حرف هیچکسی رو هم قبول نداره!!!
کلی حرص خوردم استرس داشتم مسابقات مقام بیارم که بتونم مسابقات کشوری و خارجی رو برم.جالبه مسابقات خارجی هم قراره ایران برگزار بشه.
اما بابام بازم نمیزاره برم! :-(
واسه خودش هم دلایل خودشو داره و اصلا حرف گوش نمیده!
یکی از مسابقات مشهد برگزار میشه من ب عشق امام رضا خیلی دوس داشتم حداقل اونو برم ولی نمیزاره!
بهتر بود در مورد مشکلتون یه قل قول کوچیکی میکردید تا دوستان بدونن مشکلتون چی بوده
http://forum.moshaver.co/search.php?searchid=482353
ولی ظاهرا" این مشکل شما نیست و به خاطر مشکلات زیادی که در جامعه وجود داره اکثر خانواده ها این ساسیت رو دارن
و چاره ای هم نیست و باید تحملش کنید چون هر کودتایی علیه اونا شدیدا" سرکوب میشه
هر چند من قبول ندارم که به خاطر ترس از شرایط اجازه هیچگونه فعالیتی رو به فرزندان ندیم که مثلا" شاید اتفاقی براشون بیفته
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
منم این مشکل شما رو داشتم عزیزم
پدرم اجازه نمیداد تنهایی جایی برم شهرستان که سهله اردو هم نذاشت برم
ولی با مامان اجازه میداد و منم با مامانم میرفتم و خیلی شیک و مجلسی مامان جانم رو میپیچوندم
شما هم یه همراه خوب برای خودت انتخاب کن یکی که بتونی باهاش راحت باشی و اون درک کنه که فقط از دور مواظب باشه
در برابر خانواده های سنتی باید مثل قطره به سنگ چکید تا بتونی راه خودت رو باز کنی
گر صبر کنی ز غوره حوا سازی
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
ملکه جون بخوای یا نخوای اینجا ایران است صدای غیرت ملت غیور ایران.
دختر خوب اینجور چیزا که خیلی عادی و طبیعی ست . اتفاقا بنظرم بامادر یا خواهرت یا برادرت بری مرد آیندت میفهمه تو وخانوادت به اصول خانوادگی چقدر پایبندی . می فهمه برا خانوادت ارزش داری . چرا اینطور نگاه می کنی که زشت و فلان . اگرواقعا موضوعت این باشه سخت نیست فقط زاویه دیدتو عوض کن و از این موضوع استفاده کن و بهش بگو این یعنی خانواده سنتی که فرزندان اهمیت بالایی دارند.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
سلام.وقت بخیر.
قبلا راجب این مشکلم یه تایپیکایی گذاشتم ولی انگار که نیست.
خیلی اعصابم داغونه و ناامید شدم!
بابام با اینکه من برم شهرستانی دیگه مخالفه!
همیشه همینطور بوده!
حرف هیچکسی رو هم قبول نداره!!!
کلی حرص خوردم استرس داشتم مسابقات مقام بیارم که بتونم مسابقات کشوری و خارجی رو برم.جالبه مسابقات خارجی هم قراره ایران برگزار بشه.
اما بابام بازم نمیزاره برم! :-(
واسه خودش هم دلایل خودشو داره و اصلا حرف گوش نمیده!
یکی از مسابقات مشهد برگزار میشه من ب عشق امام رضا خیلی دوس داشتم حداقل اونو برم ولی نمیزاره!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
به بابات بگو همرات بیاد
یا مادرت یا داداش هات ...
یکی. از عضو خانواده هاتو ببر
البته اگه د. حد یه هفته هس این مسابقات
براش توضیح بده که چقدر برات مهمه|heart|
،
نه پریماه جوون اگه بخواد با یکی از اعضای خانوادش بشه سوژه میه ی مشکلم به مشکلات دیگش اضافه میشه
باید بگی یکی با پدرت صحبت کنه
بگه مردم آرزوشون دختر موفقی داشته باشن که به این مرحله برسه بچشون حالا که من به اینجا رسیدم شما راه پیشرفتمو میبندین ؟؟؟ |worry|
آهان راستی خودتم خیلی مظلوم کن و ازش خواهش کن پدررررر و ناز کردن دختر همیشه جواب داده |biggrinsmiley|
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
سلام.نمیشه یه نفرو ببرم.اخه چجوری توی یه اتوبوس از بچه های دانشگاه های مختلف استان که خرج سفر با دانشگاس من یه همراه ببرم؟!!!!!!؟
چجوری بپیچونمش؟!!!!؟ نمیخوام.میخوام بفهمن.درک کنن.
پدرم بین فامیلاش خیلی کم تحصیلکرده هست.حتی خیلی از دختراشون دیپلم هم نگرفتن.اگه بیان با بابام حرف بزنن.پدرم گوش نمیده.
حتی انگار پشت سرم هم بد میگن شاید!!!!
میگن شوهرش بده! چون ب بعضیاشون جواب رد دادم انگار از دستم دلخورن!
بزرگ.محل و اینجور ادما هم مث امام جماعت مسجد فک نمیکنم روش تاثیر بزاره.اتفاقا هر دفعه براشون یه داستانایی تعریف میکنه که خیلی مفید نیست و مردمو انگار بدبین میکنه.
من میخواااااااام برم.
نرم کلی عقب می افتم.تابستونو ب هزار امید میخوام رو پروژه هام کار کنم که برم مقام بیارم.که رزوممو قوی کنم.اما....
ترم بعد درسم تموم بشه از اینجور فضاها دور میشم و من دق میکنم!!! باید بتونم موفق باشم.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
با مادرت صحبت کن باهاش حرف بزنه
یکم برو خودت و ناراحت جلوه بده جلو مامانت نشون بده چقد برات مهمه
مادر ها خوب بلدن شوهراشون تودست بگیرن بتونن راضیشون کنن|heart|
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
میدونم برات خیلی سخته ولی باید باید باید شرایط خانوادت رو قبول کنی
اگه پیشرفت تحصیلی برات مهمه به هماهنگی دانشگاه خودت با همراهت مثلا با قطار برید و مقصد خودتو به اونا برسون ولی اگه دنبال خوشگذرونی و خنده و ... بین راهی با بچه ها اونوقت قضیه چیز دیگه ای هست
بهت گفتم عزیزم منم این موقعیت رو تجربه کردم خیلی پشت سرت یا حتی تو روت حرف میزنن که آی بچه ننه و .... ولی برای درست بهشون فهمون که ارزش قائلی و به قول دوست عزیز ابوهت خانواده و بخصوص پدرت رو به دید مثبت به همه بفهمون (البته من تو دلم خودمو فحشم میدادم ولی چاره ای نبود)|biggrinsmiley|
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
بهتر بود در مورد مشکلتون یه قل قول کوچیکی میکردید تا دوستان بدونن مشکلتون چی بوده
http://forum.moshaver.co/search.php?searchid=482353
ولی ظاهرا" این مشکل شما نیست و به خاطر مشکلات زیادی که در جامعه وجود داره اکثر خانواده ها این ساسیت رو دارن
و چاره ای هم نیست و باید تحملش کنید چون هر کودتایی علیه اونا شدیدا" سرکوب میشه
هر چند من قبول ندارم که به خاطر ترس از شرایط اجازه هیچگونه فعالیتی رو به فرزندان ندیم که مثلا" شاید اتفاقی براشون بیفته
سلام.کجا نقل قول میکردم؟ متوجه نشدم ببخشید.
درضمن فقط باید کوتاه بیام؟ اخه تا کی؟!!!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پریماه.
با مادرت صحبت کن باهاش حرف بزنه
یکم برو خودت و ناراحت جلوه بده جلو مامانت نشون بده چقد برات مهمه
مادر ها خوب بلدن شوهراشون تودست بگیرن بتونن راضیشون کنن|heart|
خیلی این راه جواب نمیده بخصوص اگه مامانم هم طرز فکرش با بابا یکی باشه مطمن باش بدتر میشه که بهتر نمیشه
اعتصاب غذا و خودزنی رو من تجربه کردم فایده ای نداشته
-
پاسخ : بابام و مخالفتاش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
درضمن فقط باید کوتاه بیام؟ اخه تا کی؟!!!
انقدر کوتاه بیا تا بتونی زیرآبی راهی برای خودت پیدا کنی
باید یاد بگیری با پنبه سر ببری
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
manizhe
،
نه پریماه جوون اگه بخواد با یکی از اعضای خانوادش بشه سوژه میه ی مشکلم به مشکلات دیگش اضافه میشه
باید بگی یکی با پدرت صحبت کنه
بگه مردم آرزوشون دختر موفقی داشته باشن که به این مرحله برسه بچشون حالا که من به اینجا رسیدم شما راه پیشرفتمو میبندین ؟؟؟ |worry|
آهان راستی خودتم خیلی مظلوم کن و ازش خواهش کن پدررررر و ناز کردن دختر همیشه جواب داده |biggrinsmiley|
گفتم بهش.حتی شاید دیگران هم گفتن ولی میگه ما نمیخوایم.با این شرایط نمیخوایم.همین درست بسه تمومش کن بشین خونه.
گوش نمیده.حرف خودشو میزنه.میگن بعدن با شوهرت هرکاری خواستی بکن.
اخه من با اون کسی که قراره ازدواج کنم اون خودش نابغه اس! ثبت جهانی داره.کللللللی خاطرخواه داره!
اخه با این رفتارایی که اینا میکنن چی ممکنه پیش خودش فک کنه! تازه خیلی وقتا فک میکنه من تو خیلی کارا کم کاری میکنم که موفق نمیشم!
میدونه تعصبین.ولی اخه تا این حد واقعا باعث خجالتمه!شده خرج سفر و مسابقه رو واسم فرستاده ولی من نرفتم!(رسما نامزد نیستیم.قراره شرایط جور شه ازدواج کنیم.خانواده ها خیلی در جریان نیستن.ب دلایلی!)
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نمیشه ما جدا بریم و بعد ب اونا برسیم.مقصدمون یه جا دو جا نیست! برنامه های زیادی هست.لازمه که کنار همکارام باشم.
قبلا شده باهاشون خیلی جاها رفتم.ولی نتیجه ی خیلی مثبتی نداشته.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
یا میگن درس و دانشگاه نه.بشین خونه.یا میگن فقط درس و مدرک.بدون هیچ کار دیگه ایی! حتی جایزه هامو هم دیدن ولی باز گفتن اینا ب درد نمیخوره.فقط مدرک!
منم بهشون خیلی کارامو توضیح نمیدم!حوصله ندارم! مخصوصا داداشم بزرگم که خیلیییی برا همه عزیزه.مثلا دیشب خانمش یه اختراعمو دید پرسید این چیه؟! منم توضیح ندادم.خودمو زدم ب اون راه که جواب ندم! نمیدونم چرا از موفقیتام خوشحال نمیشه!
مثلا یه مصاحبه با تلویزیون داشتم حتی یه تبریک نگفت! در عوض داداشم اومد دعوام کرد که چرا رفتی! نزار شناخته بشی و از اینجور حرفا!
بخاطر یه مسعله ایی دو سه سال خونشون نرفتم ولی باهاشون خوب بودم.الان دیگه میرم خونشون و باهاشون خوبم و سعی میکنم برام مهم نباشه بدل نگیرم.
فقط موفقیت و هدفام برام مهمه.ولی شرایطم افتضاحه! :-(
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
بنظرتون برا ارشد یه رشته ی دیگه بخونم که اینجا داشته باشه؟! میترسم رشته خودمو قبول شم..چون شهر خودمون ارشدشو نداره نرم!!!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نمیدونم شاید من خیلی بد دارم راجب خانوادم توضیح میدم یا شایدم عادت کردم ب این شرایط!
ولی هرچی هست بین همه معروفه که خیلی دوسم دارن و روم حساسن!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
همه پدر مادر ها به بچشون علاقه دارن و روشون حسان
واقعا چرا پدرتون مخالفت میکنه
فکر کردی برای چی؟؟
من اگه الان به بابام بگم میخوام برم فلان جا
اگه بدون به اون مکان بخوام برم برا تفریح خونه فامیل یا برای هدف یا برای علاقم بخوابم برم بدون شک بلیط میگیره تا برم
ملکه اسمان ها
اول از همه باید اعتمادشون جلب کنی
دوم اینکه
شاید عیب از خودت که هیچ وقت. به علاقه هاتو هدفت به خانوادت توضیح ندادی تو طول عمرت که بدونن چقد مشتاقی که الان بهش. یهویی بگی مخالفت کنه
تنها تنها راه حل این با پدرت صحبت کنی هرووز دم به دیقه اگه مخالفت کرد دیگه هیچی نگو خودت و ناراحت جلوه بده بدونن جقد برات مهمه
دختره خوب توهم یاد بگیر همه چیز به خانوادت بگی که یه چیز اینطور غیر منتظره بهشون بگی مخالفت سریع نکنن
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
غیر منتظره نگفتم که! اصن همه عالم میدونن من علایق و اهدافم چیه!
میگه میترسم صدجور اتفاق بیفته!! یعنی میخوای بگی بهم اعتماد ندارن پریماه؟
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
فقط چیزایی رو توضیح نمیدم که توضیح دادانشون بیفایده اس و ممکنه عکس العملشون ناراحتم کنه! دیگه چی میخوان بدونن که نمیدونن و نگفتم؟!!!!!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
غیر منتظره نگفتم که! اصن همه عالم میدونن من علایق و اهدافم چیه!
میگه میترسم صدجور اتفاق بیفته!! یعنی میخوای بگی بهم اعتماد ندارن پریماه؟
ببین اینکه میگم اعتماد ندارن
یعنی میترسن که تو بری اونجا اتفاقی برات بیافته
نه اعتمادی که بری ازشون سو استفاده کنی که
منظورم این همش ترس دارن برات اتفاقی بیافته چون تاحالا دور نبودی ازشون
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
اره میترسن!!!
اما خب این ترس تو وجود اوناست و داره خستم میکنه! همیشه هم سعی کردم نگرانشون نکنم.بیرون که میرم کلی بهشون زنگ میزنم یا زنگ میزنن ببینن همه چیز خوبه کی میام!!!
از رفتارای بابام همه فک میکنن بابام قراره دوماد سرخونه بیاره یا اصن دخترشو شوهر نمیده!
هرچند خودم تناقض زیاد میبینم!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
سلام.وقت بخیر.
قبلا راجب این مشکلم یه تایپیکایی گذاشتم ولی انگار که نیست.
خیلی اعصابم داغونه و ناامید شدم!
بابام با اینکه من برم شهرستانی دیگه مخالفه!
همیشه همینطور بوده!
حرف هیچکسی رو هم قبول نداره!!!
کلی حرص خوردم استرس داشتم مسابقات مقام بیارم که بتونم مسابقات کشوری و خارجی رو برم.جالبه مسابقات خارجی هم قراره ایران برگزار بشه.
اما بابام بازم نمیزاره برم! :-(
واسه خودش هم دلایل خودشو داره و اصلا حرف گوش نمیده!
یکی از مسابقات مشهد برگزار میشه من ب عشق امام رضا خیلی دوس داشتم حداقل اونو برم ولی نمیزاره!
سلام
عزیز یادمه سر مشکل شما با هم صحبت کرده ایم وخیلی متاسفم و میدونم برای دختری با هوش شما این شرایط خیلی سخته.
ولی خوب پدر شما بیمارند و متاسفانه به علت کم دانی قابل به درک شرایط شما نیستند و از دست بقیه نیز که کاری بر نمیاد(خودتان فرمودید نه پیش نماز محل نه بزرگان فامیل ونه.......)
د
پیش مشاور هم که نمیایند و اگر هم بیایند فرمودید حرف حرف خودشونه!!!!
کوتاه سخن اینکه این معادله جواب نداره مگی اینکه صورت مسئله عوض بشه. پس چاره نداری تا اینکه به نحوی(ازدواج یا مستقل از خانواده)بشی و سپس بتوانی کاری را که دوست داری و صلاح میدانی
انجام بدی.پ
سپاس
ph.d
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سلام
عزیز یادمه سر مشکل شما با هم صحبت کرده ایم وخیلی متاسفم و میدونم برای دختری با هوش شما این شرایط خیلی سخته.
ولی خوب پدر شما بیمارند و متاسفانه به علت کم دانی قابل به درک شرایط شما نیستند و از دست بقیه نیز که کاری بر نمیاد(خودتان فرمودید نه پیش نماز محل نه بزرگان فامیل ونه.......)
د
پیش مشاور هم که نمیایند و اگر هم بیایند فرمودید حرف حرف خودشونه!!!!
کوتاه سخن اینکه این معادله جواب نداره مگی اینکه صورت مسئله عوض بشه. پس چاره نداری تا اینکه به نحوی(ازدواج یا مستقل از خانواده)بشی و سپس بتوانی کاری را که دوست داری و صلاح میدانی
انجام بدی.پ
سپاس
ph.d
سلام.صبح بخیر..بله انگار حق با شماست.با تمام خوبیاش اینا موارد هم داره متاسفانه.
باشه مرسی سعی میکنم مستقل بشم.دنبال کار میگردم. و اینکه از امروز شروع کنم برنامه نویسی اندروید یاد بگیرم و ان شاء الله که بشه از این طریق درامد کسب کنم.و اینکه هرروز باهاش صحبت کنم تا شاید این چیزا براش عادی بشه(مسابقات شاید اوایل مهر ماه باشه.)
مرد خیلی خوبیه.اتفاقا همه میگن از من بیشتر از بقیه حرف شنوی داره! برا ازدواج داداشم که راضی شدنش از نگاه بقیه محال بود فقط من تونستم براحتی راضیش کنم.امیدوارم بتونم حتی شده تا یه حدی کاری کنم که با من همجهت بشه.
مررررررررسی و خیییییییلی ممنون از لطف و محبت شما. زحمت کشیدین دستتون درد نکنه.
متشکرم.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
راستی فقط نمیدونم برا ارشدم برم یه رشته ی دیگه بخونم که شهرمون اون رشته رو داشته باشه یا رشته خودمو بخونم؟! و اگه قبول شدم ببینم چی میشه.ببینم رضایت میده یا تا اون موقع ازدواج کردم و یا شرایط یه جور دیگه میشه؟!!!!
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
راستی فقط نمیدونم برا ارشدم برم یه رشته ی دیگه بخونم که شهرمون اون رشته رو داشته باشه یا رشته خودمو بخونم؟! و اگه قبول شدم ببینم چی میشه.ببینم رضایت میده یا تا اون موقع ازدواج کردم و یا شرایط یه جور دیگه میشه؟!!!!
سلام
با توجه به گزارش شما بهتره رشته ای رو بخوانید که در شهر خودتان بتوانید ادامه تحصیل بدهید والا با توجه به روحیات پدر ممکنه واخوردگی دیگری برایتان پیش بیاید!؟
موفق و سربلند باشید.
با آرزوی بهترینها
سپاس
PH.d
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سلام
با توجه به گزارش شما بهتره رشته ای رو بخوانید که در شهر خودتان بتوانید ادامه تحصیل بدهید والا با توجه به روحیات پدر ممکنه واخوردگی دیگری برایتان پیش بیاید!؟
موفق و سربلند باشید.
با آرزوی بهترینها
سپاس
PH.d
خیلی ممنونم مرسی.اقای دکتر فک نمیکنم اینجا در مقطع ارشد رشته ی خوب داشته باشه.بجز برق که اونم اساتیدش چندان جالب نیستن.
ولی چشم.میرم تحقیق میکنم که چه رشته هایی داره و من کدومو میتونم.
درضمن مدیر گروهمون بهم قول داده اگه ارشد رشته ی خودمو بگیرم یعنی دوسال دیگه منو استخدام میکنه که تو دانشگاه تدریس کنم.
به هرحال متشکرم.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
خیلی ممنونم مرسی.اقای دکتر فک نمیکنم اینجا در مقطع ارشد رشته ی خوب داشته باشه.بجز برق که اونم اساتیدش چندان جالب نیستن.
ولی چشم.میرم تحقیق میکنم که چه رشته هایی داره و من کدومو میتونم.
درضمن مدیر گروهمون بهم قول داده اگه ارشد رشته ی خودمو بگیرم یعنی دوسال دیگه منو استخدام میکنه که تو دانشگاه تدریس کنم.
به هرحال متشکرم.
سربلند و بهروز و پیروز باشید.
سپاس
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سربلند و بهروز و پیروز باشید.
سپاس
خیلی ممنونم.مرسی.شما هم موفق باشین.
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
سلام عزیزم
قصه خودمو می گم شاید به دردت خورد ...
من از بچگی عزیز پدرم بودم سر همین قضیه هم الان که بزرگ شدم خیلی کینه و عقده داداشم نسبت بهم داره و خلاصه بیچاره ام کرده روزی نیست که کل کل و بحث نشه تازه اگه به دعوا نکشه .
پدرم حتی نمی ذاشت من اردو برم اگر بچه ها حتی یه سینمای ساده سطح شهر می خواستن برن حتی وقتی مادر کلی واسطه میشدن می گفت نمیذارم بره ...اگر یه بلایی سرش بیاد من میمیرم و این حرفا دیگه چه برسه به وقتی که میخواستن ببرن خارج از شهر . تا اینکه از وقتی اومدم راهنمایی و داداشم دانشجو شد بحث خارج رفتن داداشم و در ادامه رفتن من مطرح شد ... پدر من دوره خودشون آمریکا بورسیه شدنو رفتن تحصیل کردن ... اخلاقمون به ایران نمی خورد واسه همین همه تلاشمونو کردیم حتی با اینکه توی دوره سنی ما خیلی مرسوم نبود من از 9 سالگی زبان انگلیسی رو یاد گرفتم .
وقتی اسم من مطرح شد به پدرم گفتم شما نمیذاری حتی دبیرستان با بچه ها اردو برم مطمئنی میذاری از ایران برم ؟ گفتن آره اینجا ایرانه که نمی ذارم،ایران نباشه هر جای بخوای بری میذارم و ... .
تا اینکه دانشگاه قبول شدم رفتم سراسری از ترم 2کارشناسی درسای ارشد و غیره میخوندمو واسه ارشدا کتاب مینوشتمو با استادم همراهی می کردم قرار بود برای دانشگاه استادم که دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود بورسیه بشم . دانشجوهای دیگه ای هم بودن که استادم فرستاده بود ... وقتی همه کارهامو انجام دادم بابام گفت نه با اینکه با استادم کلی جفت و جور شده بودن و همدیگه رو میشناختن ... می دونی وقتی تمام هدف من حداقل برای 10-12 سال یک چیز بود چی کشیدم ؟؟؟؟ تازه بعدش متوجه شدم دم و دود استادمو هم دیده که اگر منم اصرار کردم خود استادم مانع بشه|worry|...
بعدشم اسمم برای کانادا در اومد ولی با اینکه با موافقت خودش اسم نویسی کرده بودم بازم مخالفت کرد و چیزی که همیشه خودش ازش متنفرم کرده بود و نفرتشو تو دلم گذاشته بود گذاشت برای شرط رفتنم ...گفت اول ازدواج کن بعد برو می دونی چقدر زجر داره و درد داره کاری که ازش متنفری رو شرط کار مورد علاقه ات بذارن ؟؟؟؟ اما بازم گفتم باشه کلی مشاور اینا رفتم تا بشن یه دختر معمولی ... اینجا بود که اکثر خواستگارایی که اومدن می گفتن ما اهل رفتن نیستیم .
بعد از کلی آسیب روحی و جسمی که بر اثر نتیجه ندادن زحماتم بهم وارد شد الان خیلی وقته خودمو پیدا کردمو دارم قانونی کارهامو انجام میدم و مطمئنم به هدفم می رسم فقط ساکتم مطمئنم فکر می کنن پر و بال منو شکستن و مثل ذلیلا تنها هدف زندگیم ازدواج شده ...حرفای احمقانشونو پشت سرم شنیدم ...اما خودم با خودم می دونم که چنان همه چیز رو مرتب چیدم که در زمانی کوتاه تر از چیزی که اونا فکر می کنن چنان می رم که تا سالها توی شوکش باقی می مونن .
من اعتقادم اینه زندگی رو یک بار بهم میدن ... اون مال منه پس باید چیزایی که می خوام توش رخ بده باید خودم بچینمش ...تو هم فکراتو بکن سیاست زنانه تو به کار بنداز و ببین چطور می تونی چرخ گردون رو توی زمینه مسابقاتی که دوست داری قانونی مطابق میل خودت کنی|yeah|
-
پاسخ : مخالفت پدر با تنهایی مسافرت کردن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رزیتا 69
سلام عزیزم
قصه خودمو می گم شاید به دردت خورد ...
من از بچگی عزیز پدرم بودم سر همین قضیه هم الان که بزرگ شدم خیلی کینه و عقده داداشم نسبت بهم داره و خلاصه بیچاره ام کرده روزی نیست که کل کل و بحث نشه تازه اگه به دعوا نکشه .
پدرم حتی نمی ذاشت من اردو برم اگر بچه ها حتی یه سینمای ساده سطح شهر می خواستن برن حتی وقتی مادر کلی واسطه میشدن می گفت نمیذارم بره ...اگر یه بلایی سرش بیاد من میمیرم و این حرفا دیگه چه برسه به وقتی که میخواستن ببرن خارج از شهر . تا اینکه از وقتی اومدم راهنمایی و داداشم دانشجو شد بحث خارج رفتن داداشم و در ادامه رفتن من مطرح شد ... پدر من دوره خودشون آمریکا بورسیه شدنو رفتن تحصیل کردن ... اخلاقمون به ایران نمی خورد واسه همین همه تلاشمونو کردیم حتی با اینکه توی دوره سنی ما خیلی مرسوم نبود من از 9 سالگی زبان انگلیسی رو یاد گرفتم .
وقتی اسم من مطرح شد به پدرم گفتم شما نمیذاری حتی دبیرستان با بچه ها اردو برم مطمئنی میذاری از ایران برم ؟ گفتن آره اینجا ایرانه که نمی ذارم،ایران نباشه هر جای بخوای بری میذارم و ... .
تا اینکه دانشگاه قبول شدم رفتم سراسری از ترم 2کارشناسی درسای ارشد و غیره میخوندمو واسه ارشدا کتاب مینوشتمو با استادم همراهی می کردم قرار بود برای دانشگاه استادم که دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود بورسیه بشم . دانشجوهای دیگه ای هم بودن که استادم فرستاده بود ... وقتی همه کارهامو انجام دادم بابام گفت نه با اینکه با استادم کلی جفت و جور شده بودن و همدیگه رو میشناختن ... می دونی وقتی تمام هدف من حداقل برای 10-12 سال یک چیز بود چی کشیدم ؟؟؟؟ تازه بعدش متوجه شدم دم و دود استادمو هم دیده که اگر منم اصرار کردم خود استادم مانع بشه|worry|...
بعدشم اسمم برای کانادا در اومد ولی با اینکه با موافقت خودش اسم نویسی کرده بودم بازم مخالفت کرد و چیزی که همیشه خودش ازش متنفرم کرده بود و نفرتشو تو دلم گذاشته بود گذاشت برای شرط رفتنم ...گفت اول ازدواج کن بعد برو می دونی چقدر زجر داره و درد داره کاری که ازش متنفری رو شرط کار مورد علاقه ات بذارن ؟؟؟؟ اما بازم گفتم باشه کلی مشاور اینا رفتم تا بشن یه دختر معمولی ... اینجا بود که اکثر خواستگارایی که اومدن می گفتن ما اهل رفتن نیستیم .
بعد از کلی آسیب روحی و جسمی که بر اثر نتیجه ندادن زحماتم بهم وارد شد الان خیلی وقته خودمو پیدا کردمو دارم قانونی کارهامو انجام میدم و مطمئنم به هدفم می رسم فقط ساکتم مطمئنم فکر می کنن پر و بال منو شکستن و مثل ذلیلا تنها هدف زندگیم ازدواج شده ...حرفای احمقانشونو پشت سرم شنیدم ...اما خودم با خودم می دونم که چنان همه چیز رو مرتب چیدم که در زمانی کوتاه تر از چیزی که اونا فکر می کنن چنان می رم که تا سالها توی شوکش باقی می مونن .
من اعتقادم اینه زندگی رو یک بار بهم میدن ... اون مال منه پس باید چیزایی که می خوام توش رخ بده باید خودم بچینمش ...تو هم فکراتو بکن سیاست زنانه تو به کار بنداز و ببین چطور می تونی چرخ گردون رو توی زمینه مسابقاتی که دوست داری قانونی مطابق میل خودت کنی|yeah|
سلام.اووووه شرایط شما هم چقد سخت بوده!!
امیدوارم موفق بشین راهی که درسته رو کامل برین.
اتفاقا امروز داشتم ب این فک میکردم که این زندگیه منه.بیشتر از هرکسی من باید ازش راضی باشم یا نه! باید بشه که تویه این یه بار بودنم اون چیزی باشم که خودم دلم میخواد.و میتونم اون باشم.نه اون چیزی که بقیه دوس دارن و خیلی اون مدلی بودن رو بلد نیستم!!!
اما خیلی وقتا تا ب شرایطم فک میکنم زودی عصبی میشم! بی اشتها میشم! هم دوسشون دارم و هم دلم ب حالشون میسوزه و هم ارزوهای خودم...
گاهیم فک میکنم شاید بشه شرایطو تغییر بدم!
شما ازدواج کردنتون انگار مانع اهدافتون میشه اما برا من میتونه یه سکوی پرواز باشه.البته با کسی که میخوام.
چون نتونستم خیلی چیزارو بی پرده باهاش درمیون بزارم امروز درمورد ازدواجمون خواستم که زودتر اتفاق بیفته.که البته اونم شرایط خودشو داره و زیاد هم مهیا نیست!