سلام من دختری 16 ساله و تک فرزند هستم و تقریبا همه چیز ها برام فراهم شده ولی همش رو دوش مادرم بوده چون پدرم فردی بی مسوئلیت هست که تقریبا اکثر موقع ها خواب هست یا وقتی هم که بیداره اصلا حواسش به ما نیست میشه گفت من هیچ تفریحی ندارم و نها دلخوشیم همین اینترنته مادر من دوس داره من اون چیزی باشم که اون میخواد چیزی که همه مادها میخوان من از لحاظ مذهبی اون جوری نیستم که مامانم میخواد و مادرم دوست داره منو وادار به انجام اینکار ها کنه حالا به هر شرایطی چه تهدید چه دعوا چه فحش دوست داره من یک کدبانوی تمام عیار باشم همیشه هم دوست داره کار کنم و غذا یاد بگیرم همیشه سرکوفت زندگی اینده رو به من میزنه و میگه اینطوری بری خونه شوهر پرتت میکنه بیرون جوری که من زده شدم از ازدواج و هیچ تمایلی هم برای ازدواج ندارم من پنج ماهی هست با اقایی اشنا شدم که دختر خالم به من معرفی کرد دختر خاله من بزرگه و این فرد رو مورد تایید میدونست این اقا 23 سالشه و از همه لحاظ خوب هستن و علاقه بسیار شدیدی به من دارن فقط الان چون دارن درس میخونن تردید دارن برا ازدواج ولی هیچ قولی واسه ازدواج به من ندادن که بگی خواستن گولم بزنن و هیچ حرفی در این مورد نبوده و تا الان هم حد خودشون رو خیلی خوب رعایت کردن تقریبا بعد عید پدرم منو ایشون رو باهم میبینن و خلاصه بگذریم از اتفاق هایی که افتاده پدر وماردم گفتن من باید با این اقا قطع رابطه کنم مادر من بدترین نظر رو در نظر گرفت و بدترین عالم رو فکر کرد وحتی منو محروم از خیلی چیزها کردن ولی خو این اقا میخواست با پدر من صحبت کنه که مادرم نذاشت ولی ایشون همچنان اصرار داشت که منو دوست داره میخواد باهام باشه خو منم دوسم داشتم و قبول کردم و الانم هنوز باهاشم درصورتی که پدر ومادرم خبر ندارن من میترسم که دوباره بفهمن ولی تمام شرایط رو درنظر گرفتم و خواستم با ایشون بمونم اما الان واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی رفتار های مامانم روی من فشار خیلی زیادی میاره و نمیتونم تحمل کنم این رفتار هارو و از طرفی دوست دارم با این اقا باشم ولی باز هم میترسم که بهشون بگم با اینکه مادرم همیشه میگه به من بگو همه چیزو ولی میدونم بگم منو منع میکنه از بودن باهاش من چیکار باید بکنم؟ توروخدا کمکم کنید