نوشته اصلی توسط
nasimm
سلام
خواهری 15 ساله دارم که بیش فعاله خودم 5 ساله ازدواج کردم و یک دختر نه ماهه دارم، حدود هشت ماه پیش از رابطه پنهان بین خواهر و شوهرم مطلع شدم رابطه کلا سه بار بوده فقط در حد (خیلی عذر خواهی می کنم ) بغل و بوس و مسئله جدی نبوده ولی خواهرم خیلی مسئله رو جدی گرفته و خیلی به این موضوع فکر می کنه
البته موضوع اینطور بود که توی این چن سالی که ازدواج کردم به علت اینکه خانواده من از شوهرم راضی هستن و ازش تعریف می کنن به مرور مورد توجه خواهرم قرار گرفته و بقولی خواهرم عاشقش شده اینطور که خودش می گه تابستان 93 خواهر به خاطر تجدیدی لازم بود کلاسهای تجدیدی شرکت کنه که چن بار از شوهرم خواستم که اونو به کلاساش برسونه فقط 2 مرتبه ، توی همین دو بار رفت و آمد خواهرم برای شوهرم نامه نوشته ولی اون هیچی به من نگفته و بمرور این اتفاق بینشون افتاده
بعد از او ماجرا خودمم زندگیم آرامش نداره چون دیگه به شوهرم اعتماد ندارم چون بارها و بارها بهش تذکر داده بودم که مواظب روابطش با خواهر من باشه ولی اون سست تر از اونی بود که من فکر می کردم ، بعد از این قضیه زندگیم داغون شده ، مادرم سرطان داره هر روز میره بیمارستان و خواهرم میاد خونه ما از این بابت که با دیدن شوهرم باز با خودش فکر و خیالایی بکنه به شوهرم میگم ظهر خونه نیاد که رو در رو نشن خودمون هم اصن خونه مادرم نمیریم که مبادا رو در رو بشن
در ضمن ی مسئله دیگه اینکه قبل از اینکه از این ارتباط مطلع بشم ، خبر دار شدم که خواهرم مدت حدود 4 سال خودارضایی داشته پیش دکتر هم بردم و گفت بکارتش و از دست نداده یعنی کامل از دست نداده خیلی بابت این مسئله ترسوندمش ولی شاید تجربه حس لذت و نیاز به جنس مخالف باعث میشه که نمیتونه فکر شوهرم منو از سرش بیرون کنه
خودم و خواهرام از این ارتباط خبر داریم مادر و پدرم نمیدونن آخه پدرم واقعا آدم عصبیه میترسم کار دست خودش و خواهرم و شوهرم بده
الان با شوهرم مشکل دارم ولی فعلا برام مهمتر مسئله خواهرم هست که توی سن بحرانیه و در حال تحصیله چکار کنم ازین فکرا بیاد بیرون لطفا منو راهنمایی کنید
میدونم بی فکری و اعتماد زیادی خودم باعث این مسئله شده ، لطفا زودتر جواب منو بدید