صفحه 2 از 2 12
نمایش نتایج: از 51 به 56 از 56

موضوع: نامه یک زن به شوهرش

7667
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    اصلا به نظر من زنه مشکل روانی داشت. همون بهتر که کاسه کوزه ش رو جمع کرد رفت ور دل ننه خل تر از خودش
    امیدوارم هیچ وقت شوهرتون بهتون خیانت نکنه حتی برای یک ساعت ..جای اون خانم ها نیستید که بدونید چیکار میکنید!!! شرایطش پیش نیامده که به این راحتی میگید !!!!!!!
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  2. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    نامه یک خانم به همسرش (قسمت آخر)
    الان 25ساعت از اگاهی من میگذره!
    مینویسم اگاهی! چون تازه 25ساعته چشمهام باز شده ومیتونم ببینم
    توی این 25ساعت وقت داشتم واقعا فکر کنم
    چرا دارم اینا رو برای تو مینویسم؟!
    چون حقته بدونی!
    من مثل تو مرموز نیستم من نمیتونم با دروغ زندگی کنم!
    نمیتونم مثل مادرت خودم رو بزنم به مریضی!
    من دختر ساده ای بودم که اومدم خونه تو
    و حالا من هم مثل مادرم میخوام توی دنیای قشنگ خودم زندگی کنم!
    تو و خانوادت منو به شصت ساله بودن دعوت کردین!من حتی لایق یک عذر خواهی نبودم؟!!!!!!!
    من میرم تا با جادوی مادرم دوباره بیست ساله بشم!
    میرم تا با مادرم با رویای پدرم زندگی کنم!
    به جای اینکه تو رو ببینم و مثل زن بیوه زندگی کنم، میرم تا با خیال داشتن پدرم، با وجود اینکه هرگز او را نخواهم دید زندگی کنم!

    به دنبال من نیا

    من تو رو از یاد بردم،این نامه مثل بالا اوردن تمام این پانزده ساله! تا مغزم سبک شه،خالی شه!
    کسی رو دنبالم نفرست

    میخوام الزایمر بگیرم، اون قدر مادرم رو بقل میکنم که یکم فراموشی ازش بگیرم!هیچ کدوم از شماها رو به یاد نمیارم
    پسرها برای خودت،اگه دختر داشتم با خودم میبردم تابا شما قبیله گرگها بزرگ نشه!
    ولی پسرهات شبیه خودتن،نمیدونم مهر مادری من کجا رفته؟ولی باور کن هیچی ازش باقی نمونده!
    تازه من هیچ وقت انها را نخواهم برد که تو و اون زن ازادتر باشید!
    میخوام بدونم اون زن میتونه با ناخن هاش،اشپز خونه رو تمیز کنه!!؟
    پسرها بمونن واسه تو و اون زن!
    حالا که همو میخواین،بچه ها هم برای شما،تا تو خونه پر عشق بزرگ شن!!!!!!
    چیزی نمیبرم!
    من ازین خونه کثیف چیزی نمیبرم!
    نامه ای بسیار طولانی شد!
    حرفهام خیلی زیاد بود!
    دیروز سیلی بود که روزگار توی گوشم زد تا منو از خواب پانزده ساله بیدار کنه!
    با هر کلمه سبک تر میشم!مصمم تر میشم!حالا مثل یک دختر بیست ساله هیجان شروع زندگی جدیدم رو دارم!
    من خوشحالم!
    دیروز صبح که دیدمت، هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روز بتونم خوشحال باشم!
    ولی حالا فقط 25ساعت گذشته ومن خوشحالم!
    اون قدر که هیچ وقت تو زندگی باتو اون قدر خوشحال نبودم!

    باید تمومش کنم!دلم برای مادرم پر میکشه!

    احساس گنجشکی رو دارم که از قفس فرار کرده و نشسته لب پنجره!و میخواد جوری بپره که ازادی رو با تمام وجود حس کنه!
    من رفتم...
    پایان



    مرسی از داستانتون ...
    نویسنده بسیار منطقی تونسته بود احساسات اون زن رو به تصویر بکشه ...
    تناقضی که بعد از شکست درگیرش شد؛ بسیار بجا بود

    نوع عملکرد رو بعد از شکست ؛ با جنس اون زن هماهنگ کرده بود ...شکستی که در کمال ناباوری صورت میگیره عموما انسان های ساده رو دچار تناقض میکنه .

    پایانش هم هرچند اگر ادامه دار تر بود بهتر بود ؛ولی تصمیمی که زن داستان گرفت ؛ حداقل از نظر ما خانوم ها ؛شایسته تر بود .
    هرچند درک این مسایل ؛فقط با پوشیدن کفش اونها و تمام راه های رفته اونها ؛ممکن میشه .


    امیدوارم ؛خداوند به همه زن ها و مردهای دنیا تقوا و خویشتن داری ؛عنایت کنه ؛
    تا هیچوقت شاهد این مسایل حتی در قالب داستان هم نباشیم ؛

  4. 3 کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    اصلا به نظر من زنه مشکل روانی داشت. همون بهتر که کاسه کوزه ش رو جمع کرد رفت ور دل ننه خل تر از خودش
    خیلی از آدما وقتی شک عصبی بهشون وارد بشه دچار مشکلات روانی هم میشن

    مامانش خل نبود که بیماری آلزایمر داشت ... زوال عقل...

    خدا کنه واسه هیچکس پیش نیاد...نه خیانت نه آلزایمر!

  6. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    حالا اینکه داستان بود اما به نظرم خانم ها کمتر میشه مثل مرد ها قدر زندگیشونو ندونن و خیانت کنن.خیانت خیلی از خانم ها بی دلیل نیست اما خیلی وقت ها مرد ها بی دلیل و فقط برای تنوع طلبی خیانت میکنن.خیانت خانم ها میتونه دلایلی از قبیل:بیتوجهی همسر،تلافی بابت خیانت هایی که بهش شده و....باشه و به نظرم بی دلیل نیست.اما در هر حال و تحت هیچ شرایطی نباید خیانت کرد.ممنون جالب بود اما تاسف اور.

  8. 5 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    ممنون از توجه همتون، امیدوارم برای هیچ زن و مردی پیش نیاد.

  10. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نامه یک زن به شوهرش

    ....

صفحه 2 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد