سلام دوست دارم یه سوال خیلی مهم (البته از نظر خودم) رو ازتون بپرسم.
از دید شما زندگی چجوریه؟
سلام دوست دارم یه سوال خیلی مهم (البته از نظر خودم) رو ازتون بپرسم.
از دید شما زندگی چجوریه؟
هر وقت این سوال رو با یکی مطرح می کنم یا می خنده یا جواب چرت و پرت میده شما چی فکر میکنید؟؟؟
سلام روزبخیر
به قول همسرم زندگی رو هرجور بگیری همونجور میگذره.سخت بگیری سخت میشه آسون بگیری آسون میشه
بستگی به دید طرف داره
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
زندگی که فقط این دنیا نیست
اگه بخوایم فقط به این دنیا ختمش کنیم که خیلی رنج آور و دردناک میشه
ولی اگه فک کنیم دنیای دیگری هم هس که جواب خوبی و بدی هامون رو میگیریم راحت میشه با سختی ها کنار اومد و حداقل بخاطر ساختن شرایط بهتر خوب موند و خوبی کرد
به نظر خودم زندگی مثه حالت بیداری ماست که هر اتفاقی که برامون میفته شبا توی خوابمون تاثیر میذاره
مثلا اگه خیلی تحت فشار باشیم همیشه خوابای بد میبینیم و از خواب میپریم و برعکسش
حالا اگه این دنیا رو با خوبی و با تحمل سختی هاش گذرونیدیم وقتی که میخوابیم اون دنیا برامون رویایی میشه و خواب چیزای خوب رو مبینیم که شاید بهش بگن بهشت
ولی اگه بخاطر سختی های دنیا هم به خودمون بد کردیم و هم دیگران رو رنجوندیم این بدی تو خواب ابدیمون هم تاثیر داره و همیشه خوابای بد میبینیم که شاید بهش بگن جهنم!
زندگی کاملا به تفکر ما بستگی داره...چون تفکر ما میشه اعمالمون و اعمالمون هم همون زندگیمونن که هم رو خودمون هم رو دیگران تاثیر داره و تاثیر میگیره
سلام
زندگی فرصتی برای کامل شدن هست زندگی امتحانیست که از بدو تولد شروع میشود و با مرگ این امتحان به پایان میرسد این ما هستیم که چه چیزی در این ورقه امتحانی بنویسیم پسبه این زندگی دل مبند که تمام شدنیست و از زندگی خسته نشو که زندگی فرصت است برای کسب بهترین نمره. از سختیها نترس چون موقت هستند از ناامیدی و بیخیالی بترس که موجب از دست رفتن فرصتهاست پس دریاب فرصت حال را تا که افسوس در آینده نخوری زندگی میگذرد این ماییم که از فرصتها باید استفاده کنیم تا زمانی که برگ امتحان را به خدا پس دهیم. عاقبت همه مرگ است.
زندگی را باید زندگی کرد
گذشته رو بایست بهش فکر نکرد اگر هم خاطره ای میاد گذرا باشه. آینده رو هم باید رها کرد تا ببینیم چی پیش میادش. من با گذشته راحت تر از آینده کنار میام.
اگر بخوام منظورم رو دقیق تر بیان کنم باید بگم زندگی به اختیار ما نبوده (حداقل این طور به نظر می رسه!) ولی من وقتی به اطرافم نگاه می کنم تعجب می کنم به دنیا میاند بازی می کنند به دستور والدین به مدرسه می رند درس می خونند مدرک می گیرند کار می کنند ازدواج می کنند بچه دار می شند بچه هاشون رو بزرگ می کنند همین فرآیند رو روشون تکرار می کنن و بعد می میرند بدون این که بدونند چیکار کردند.
پوچ پوچ پوچ
هیچ درکی از اینکه چی می خواند ندارند خودشونم نمی دونند دنبال چی می گردند مطمئنم شما هم دید که مثلا بعضی خانوما به شوهرشون چه گیر هایی می دند دوست ها سر چه چیزایی بحث میکنند مردم سر چه چیزایی به هم حسادت میکنند .
خانوادم اصرار داشتند من پزشکی بخونم چون پول بیشتری داره ولی من گفتم کسایی که ریاضی رو درک می کنند دید بهتری نسبت به زندگی دارند یا هر وقت بحث های دیگه مثل روابط اجتماعی افکار اعتقادات و ... پیش میاد بهم میگن تو خیال باف هستی کلت داغه هیچی نمیفهمی.
دوستام بدتر من دانشجو هستم و خوابگاهی روزی نیست که مسخره نشم وقتی به بقیه نگاه می کنم که به چیز هایی اهمیت می دند.
هم اتاقیام به اینکه باباشون چقدر پول داره یا اینکه امروز مخ کی رو زدند یا اینکه با کی چی گفتند یا کی بهشون نگاه کرد بحث می کنند فکر می کنم همه احمقند شایدم فقط من احمقم
دیگه نمی دونم چی بگم خواستم بدونم کسی هست که بتونه اینا رو جواب بده؟
سلام
به نظرم زندگی یه فرصت هست برای امتحان ، برای تلاش، زندگی کردن
مثل یه ترم توی دانشگاه
لحظات و اتفاقات شیرین و تلخ داره
همونطور که خداوند گفتن برای هر کسی آزمونی تو این دنیا وجود داره
و بعد هم که همه در محضر خداوند حاضر میشن و جواب کارهاشون رو میگیرن.
امیدوارم بتونیم سر بلند باشیم.
من کاملا شما رو درک میکنم...و دقیقا چیزهایی که من برام مهمه میبینم برا دیگران مهم نیست..یا چیزایی که برا اونا مهمه واقعا برا من مهم نیست و همیشه باعث تعجبه برام که چرا مثلا یه دختر انقدر براش مهمه که طلای زیاد داشته باشه یا حتما دوس پسر داشته باشه یا حتی وقتی انقدر ریز درباره دیگران سوال میپرسن و من نمیپرسم میگن تو مغروری؟؟!؟؟ در حالیکه واقعا برای من مهم نیس که وقتی یکی با نامزدش رفته بیرون کجاها رفته چی خورده چقدر مهریه براش زدن چقدر جهیزیه خریده واقعا به من چه ربطی داره؟؟؟
شما کاری به بقیه نداشته باش...راه درست خودت رو برو
زندگی چیست خیال است و سراب ؟ یا که نقشی است که افتاده بر آب؟
یا که زندانی سرد و همه بسته به زنجیر در این زندانیم
نظرمو به عنوان یه فرد نسبتا" افسرده که به شدت به سمت نهیلیسم سوق پیدا کرده می گم
زندگی هم قشنگی داره و هم زشتی هم پستی و هم بلندی ولی درک یه چیزاییش واسه من سخته اینکه تو یه سری اتفاقات زندگی دخیل نباشی و یه اتفاقایی واست بیفته که اسمش رو بذارن حکمت و تو هاج و واج بمونی و هیچ کاری از دستت بر نیاد و به هر دری بزنی بسته باشه
می گن شیطان نافرمانی فرمایشی کرد که انسان از بهشت به زمین رانده شد و شد شروع بدبختیاش و البته خوشبختیاش، می گن اگه انسان نمیومد رو زمین که خلقت بی معنی می شد.
منم خیلی وقتا به زندگی فکر می کنم اینکه به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود... ولی هر چی بیشتر فکر می کنم کمتر به جواب می رسم ، یه وقتایی می گم بی خیال دو روز دنیارو خوش باش ولی بعدش می بینم نه بابا خوشی به ما نیومده انگاری واقعا" سرنوشت آدم از قبل تعیین شده،شایدم تو عالم زر دیدیم و یادمون نمیاد،زندگی هر چی که هست مختص خود آدم نیست، مگه غیر از اینه که خدا کله و ما جزء؟مگه غیر از اینه که اگه تمام جزء کنار هم جمع بشن می شن کل؟! نمی دونم شایدم دارم چرند می گم
آهان راستی یه چیز دیگه ما تنهایی زندگی نمی کنیم چه جوری بگم زندگیه گذشتگانمون زندگی خانواده مون تو زندگی ما و نسلهای بعدیمون تاثیر داره پس نمی شه گفت آدم خودش زندگیشو می سازه اینجاست که وقتی بی جهت یه مشکل بزرگ سر راه آدم سبز می شه یا به طلا دست میزنه خاک می شه می گن داره تاوانه بزرگتراشو میده یا ...
مگه نمی گن جهنم یعنی تونل ناب آگاهی و جاییه که حسرت اشتباهاتتو می خوری ؟ پس این همه عذاب تو این دنیا چیه؟!آزمونه؟!حکمته؟!چیه؟!
به قول یه عزیزی ما که زندگانی نمی کنیم زنده مانی می کنیم، فقط داریم تلاش می کنیم که زنده بمونیم انقدر در گیر کار و ... شدیم که خودمونو فراموش کردیم یادمون رفته اشرف مخلوقاتیم و تمام کائنات واسه ما و آسایش ماست، یادمون رفته مهربون بودن و بی عوض عشق ورزیدنو، حتی یادمون رفته که با هر دست بدیم با همون دستم می گیریم
اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.
تنها اتاقی همیشه مرتبه و همه چیز سر جاش می مونه، که توش زندگی نکنی.
اگه زندگیت گاهی آشفته میشه و هیچی سر جاش نیست، بدون هنوز زندهای اما اگه همیشه همه چی آرومه و تو چقدر خوشحالیه فکری برای خودت بکن.
هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر میشه.
حاصل عشق مترسک به کلاغ، مرگ یک مزرعه بود.
آسمان فرصت پرواز بلندی است / قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
گفتم: ای جنگل پیر تازگی ها چه خبر؟ پوزخندی زد و گفت: هیچ، کابوس تبر
گفت: چند سال داری؟ گفتم: روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم، کودکی چند سالهام
گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی، دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد ماند.
دیوانگی یعنی ادامه دادن همان رفتار و مسیر همیشگی و انتظار نتیجه متفاوت داشتن
شرط دل دادن دل گرفتن است، و گرنه یکی بیدل میشود و دیگری دو دل.
پروانه گاهی فراموش می کند که زمانی کرم بوده است و کرم نمی داند که روزی به پروانهای زیبا بدل خواهد شد.
فراموشی و نادانی مشکل امروز ماست.
روزانه هزاران انسان به دنیا میآیند اما انسانیت در حال انقراض است.
وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن ، وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن باید از دوست داشتن آدما ترسید.
اگر کاسبی نیست که دوست بفروشد در عوض آنقدر دوستان کاسب هستند که تو را به پشیزی بفروشند.
حرف هایم را تعبیر میکردی… سکوتم را تفسیر… دیروزم را فراموش… فردایم را پیشگوئی…به نبودنم مشکوک بودی… در بودنم مردد… از هیچ گلایه میساختی …از همه چیز بهانه…من کجای این نمایش بودم؟
علم فیزیک دروغ میگوید ، برای دیدن نیاز به نور نیست، فقط دلیل لازم است.
پرواز کن آن گونه که می خواهی و گرنه پروازت می دهند آن گونه که می خواهند.
خـــــدانـگهــــــدار
همانطور که خودت میگی آینده رو نمیشه پیش بینی کرد .پس بهتره نه کاملا آینده رو رها کنی نه خیلی روی اون زوم کنی.
همیشه این رو درنظر داشته باش ما مسبب خیلی از اتفاقات نیستیم و از کنترل ما خارج هستش. وقتی درباره یک مورد کاری بیش از توانت از دستت برنمیاد بهتره که خوب و مثبت فکرکنی تا منفی فکرکنی.اگر مثبت فکرکنی احتمال اینکه اوضاع خوب پیش بره بیشتره ولی با فکرهای بد حتما اوضاع بد پیش خواهد رفت.
اضطراب هستی انسان امروز، واکنشی است درمقابل رشد سریع تکنولوژی،فشارهای ناشی از شهر نشینی،گسستگی های ارتباطی، از هم پاشیدگی جوامع،تحولات اجتماعی،تعارض های فردی به که به شکل فزاینده حیات باور انسان را تهدید می کتد. بنابراین، در جهان کنونی هر فرد بسته به تجربیات و شخصیت خود می تواند کم و بیش اضطراب هستی را تجربه کند.امروزه،پیشرفت تکنولوژی،پیچیدگی تمدن، بی توجهی نوجوانان به ارزش های خانوادگی و مذهبی،اضطراب تازه ایی را برای انسان به وجود می آوردکه بخش مهمی از این اضطراب،به بی معنایی و بی هدفی زندگی بر می گردد.
اندی و نیومن معتقد هستند که اضطراب هستی احساسی است که با بی معنا بودن و بی مسئولیتی در زندگی و مرگ در ارتباط است در حالی گروهی دیگر از نظریه پردازان معتقدند اضطراب هستی از ناامیدی،بیگانگی و احساس پوچی نشات می گیرد. به عبارت دیگر،اضطراب هستی نوعی نا امیدی،بیگانگی و احساس پوچی فرد در زندگی است. افرادی که از اضطراب هستی رنج می برند و آمادگی مبتلا شدن به آن را دارند،دنیا را بی معنا می دانند و هر کاری را که انجام می دهند یا فکر می کنند که می توانند انجام دهند،بی ارزش می دانند ویژگی بارز این افراد بی علاقه بودن و بی تفاوت بودن نسبت به دنیا است
اضطراب وجودی به احساس نگرانی، ترس و وحشت ناشی از تفکر در مورد بزرگترین سوالات زندگی مانند ” من کی هستم؟” و یا ” چرا اینجا هستم؟” اشاره دارد. دیدگاه های وجودی فلسفی و روانشناسی ادعا می کنند که این نوع تفکر به این موضوع اشاره دارد که هرکس آزاد است و مسئول یافتن معنای زندگی خود است. اگر چه تحقیق در این مورد ناراحت کننده است، باز بسیاری از متفکران وجودی این شکل از اضطراب را سالم و مولد می دانند.
تاریخچه اضطراب وجودی
مفهوم اضطراب وجودی از درون فلسفه وجودی که بخصوص در قرن ۱۹ توسط سورن کیکگارد( Soren Kierkegaard ) و فردریش نیچه ( Friedrich Nietzsche ) مطرح شده است ،نشأت می گیرد. این فلسفه بر فرایندهایی که افراد برای معنا دادن به زندگی با هسته اگزیستانسیالیسم دارند، تمرکز دارد. اضطراب وجودی زمانی بروز می کند که فرد به شدت در مورد وجود خود تأمل می کند. این تفکر سبب افزایش بار مسئولیت فرد برای یافتن هدف از زندگی و وجود می کند و زندگی این افراد کلاً با توجه به این هدف ادامه می یابد. بعلاوه ممکن است منجر به احساسا بیگانگی و انزوا از زندگی و جهان و آگاه شدن به مرگ و میر بینجامد.
تعدادی از متخصصان بهداشت روانی طرفدار فلسفه ی وجودگرایی، در این باره که چرا در نیمه ی دوم قرن بیستم تعدداد زیادی از مردم به اضطراب هستی دچار شدند.دلایلی ارائه داده اند. نخست آنکه، تغییرات بسیار نیمه ی دوم قرن بیستم نشان داد که دیگر جهان قابل پیش بینی نیست و مردم نقش خود را در زندگی به خوبی نمی دانند . دوم آنکه این دوره جمعیت به حد سرسام آوری رشد مرد و موجب آن شد که انسان ها نتوانند جایگاه خود در دنیا تشخیص دهند و سوم آن که دنیای امروز بسیار ناپایدار و نامطمئن شده و به سختی می توان راه های سازگاری با آن را کشف کرد. در اواخر قرن بیستم، آداب،سنن و ارزش های کمی برای هدایت رفتار وجود داشت و هر چه تاثیر باور ها و قرار داده های اجتماعی کاهش یابد، انسانها مسئول تر و تنها تر می شوند.
درمان
اگزیستانسیالیست ها، به اضطراب وجودی به عنوان مشکلی که نیاز به درمان داشته باشد نگاه نمی کنند. امابه طور کل زمانی که اضطراب عملکرد روزانه فرد را مختل کند و فرد به وضوح علائمی از درد فیزیکی و روانی ناشی از تفکر وجودی را نشان دهد ، نیاز است که کمک های درمانی را دریافت کند، درمانهای سنتی از قبیل دارو می تواند مفید باشد اما در حال حاضر متخصصان سلامت روان به این گونه افراد از طریق روان درمانی وجودی کمک می کنند
اضطراب هستی
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
به نظرم اگه از یه چیزایی ناراحتی بهتره درست و سرراست مشکل خودت رو عنوان کنی تا سریعتر به جواب برسی
یک سری از سوالاتت اشتباهه ( یا پیش فرضهای اشتباهی داری ) برای همین جواب نداره
هر کسی خودش به زندگی خودش معنی میده با توجه به هدفهاش و به همین نسبت وظایف و فعالیتی که انجام میده متفاوته
قرار نیست یک جواب کلی و مطلق و یکسان برای همه وجود داشته باشه
برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم باید یه سری مهارتها رو داشته باشیم و طبعا برای رسیدن به این تواناییها تلاش می کنیم
مثلا باید بتونیم درآمدی رو برای خودمون داشته باشیم
بتونیم روابط مفیدی رو با دیگران ایجاد کنیم و ....
آیا منظورت همینه؟
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)