-
5 فایل پیوست
بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
تایپیک خوبی هستش ممنون
پفک رو طول دوران مدرسه نمیگذاشتن بگیرم چندمرتبه با بچه های مدرسه تغذیه ها رو عوض میکردم پفک هاشون رو میگرفتم|yeah|
ساعت برنارد هم خیلی خوب بود خانه هایشون رو دوست داشتم
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
من با اشی مشی خاطره ندارم. ولی پفک نمکی مینو یادش بخیر. مینو کیه؟
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
من از اون شکلات کوچیکا که مثلت قهوهای بودن دوست داشتم :(
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam127
اشی مشی الان نیست چرا؟
کرمان که هست شهرشمارونمیدونم|happysmiley|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hamidrm
من با اشی مشی خاطره ندارم. ولی پفک نمکی مینو یادش بخیر. مینو کیه؟
فکر کنم مال دهه هفتادخودمون باشه الانم هست که
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
panatel
من از اون شکلات کوچیکا که مثلت قهوهای بودن دوست داشتم :(
نمیدونم کدوم شکلاتا منظورتونه:39:
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
siavash_en
تایپیک خوبی هستش ممنون
پفک رو طول دوران مدرسه نمیگذاشتن بگیرم چندمرتبه با بچه های مدرسه تغذیه ها رو عوض میکردم پفک هاشون رو میگرفتم|yeah|
ساعت برنارد هم خیلی خوب بود خانه هایشون رو دوست داشتم
پفک رو تو مدرسه نمیذاشتن بخورین یا دورانی که بچه مدرسه ای بودین خانواده اجازه نمیدادن این جمله تون ایهام داره|yeah|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
گاهی وقتا ادم یه چیزایی رو که یادش میاد از گذشته حس خوبی بهش دست میده واقعا
یادش بخیر چقدر من مبصر میشدم و اسم مینوشتم
یادش بخیر چقدر اقا میگفت فلانی رو ببر دفتر بگو شیطنت کرده من میبردم وسط راه پول ازش میگرفتم ولش میکردم
واقعا یادش بخیر |laughingsmiley||yeah|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hamidrm
من با اشی مشی خاطره ندارم. ولی پفک نمکی مینو یادش بخیر. مینو کیه؟
مینو هنوزم هستااا دقیق نمیدونم کی رو بورس بوده خخخ
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hamideh banoo
مینو هنوزم هستااا دقیق نمیدونم کی رو بورس بوده خخخ
اونموقع خوشمزه تر بود
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Tarah
گاهی وقتا ادم یه چیزایی رو که یادش میاد از گذشته حس خوبی بهش دست میده واقعا
یادش بخیر چقدر من مبصر میشدم و اسم مینوشتم
یادش بخیر چقدر اقا میگفت فلانی رو ببر دفتر بگو شیطنت کرده من میبردم وسط راه پول ازش میگرفتم ولش میکردم
واقعا یادش بخیر |laughingsmiley||yeah|
مبصر زورگو بودین خخخخ
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hamideh banoo
پفک رو تو مدرسه نمیذاشتن بخورین یا دورانی که بچه مدرسه ای بودین خانواده اجازه نمیدادن این جمله تون ایهام داره|yeah|
خانواده
مادرم مدیر دبستان پسرانه بودند من هم در اون دبستان درس میخواندم.
یک مرتبه هم پشت حیاط مدرسه پفک دستم دبدن گفتن این رو کی واست گرفته و از من گرفتن.یک مرتبه هم یادم نمیره بیسکوییت و اسمارتیز رو با پفک یکی از بچه ها عوض کردم یکی از بچه ها گفت خانم ... دنبالتون میگردن یعنی مادرم.فکرکردم جریان پفک رو فهمیدن|yeah| تمام حیاط رو دور میزدم مامانم هم دنبالم از ترس اینکه پفک رو دستم نبینند.آخرش فهمیدم میخواستند با یه عده از بچه ها من رو هم بفرستند سینما برم.کلی توی حالم خورد|hmmsmiley||yeah|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
siavash_en
خانواده
مادرم مدیر دبستان پسرانه بودند من هم در اون دبستان درس میخواندم.
یک مرتبه هم پشت حیاط مدرسه پفک دستم دبدن گفتن این رو کی واست گرفته و از من گرفتن.یک مرتبه هم یادم نمیره بیسکوییت و اسمارتیز رو با پفک یکی از بچه ها عوض کردم یکی از بچه ها گفت خانم ... دنبالتون میگردن یعنی مادرم.فکرکردم جریان پفک رو فهمیدن|yeah| تمام حیاط رو دور میزدم مامانم هم دنبالم از ترس اینکه پفک رو دستم نبینند.آخرش فهمیدم میخواستند با یه عده از بچه ها من رو هم بفرستند سینما برم.کلی توی حالم خورد|hmmsmiley||yeah|
اخی ...ما فقط تو مدرسه ممنوع بود خوردن هله هوله
توخونه که اونوقتا معمولا بچه های فامیل که همسنامون بودن میومدن چندروز خونمون همش مهمونشون میکردم پفک و چیپس و لواشک و .... اخرماه که مامانم میرفت خرید کنه فروشنده بهش میگفت دخترتون کلی اینجا چیزمیزخریده و همه رو نوشته پای حساب اونوقتا اصلا بروم نمیاورد مامان اینارو چندوقت پیش برام تعریف کرد هعی چه زود گذشت
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hamideh banoo
اخی ...ما فقط تو مدرسه ممنوع بود خوردن هله هوله
توخونه که اونوقتا معمولا بچه های فامیل که همسنامون بودن میومدن چندروز خونمون همش مهمونشون میکردم پفک و چیپس و لواشک و .... اخرماه که مامانم میرفت خرید کنه فروشنده بهش میگفت دخترتون کلی اینجا چیزمیزخریده و همه رو نوشته پای حساب اونوقتا اصلا بروم نمیاورد مامان اینارو چندوقت پیش برام تعریف کرد هعی چه زود گذشت
برای ما پفک و لواشک و بستنی یخی ممنوع بود.البته برای بدن بچه ها مضر هست به نظرم حق داشتند |rolleyessmileyanim|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
بچه هاهرکی ایسنتا داره این لینک. و بزن نگاه کنه نوستالوژی
https://www.instagram.com/persian.nostalgic/
امیدوارم خوشتون بیاد من تو این پیچ برنامه بستنی ها رو دیدم گریم گرفت و خیلی دوستش داشتم
-
3 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
1 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
1 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
خدابیامرزه پدربزرگم رو
هروقت میومدن خونمون یه عالمه از این پفک نمکی کوچیکا میاورد مام صداش میکردیم باباپفکی ..حتی وقتی بزرگ بودیم|blushsmiley|
یه خوراکی دیگه هم نوستالژی شده اونم اسمش گندمک بود تو یه شیشه استوانه ای گندمک های برشته رنگی رنگی بود که دکه سر کوچه مدرسه داشت ...همه دخترها و پسرها عاشقش بودیم و نوستالژی هممونه .
تازه تمبر هندی هم بود تو بسته های کوچیک که بهش میگفتیم ترشک |happysmiley|لامص همش هسته بود |biggrinsmiley|
من بیشتر پول تو جیبیم بر اون میرفت.
اتفاقا چو من و همسرم تو یه دبستان درس خوندیم هر وقت یاد خاطرات اون دکه میفتیم و کلی هوای اونروزا رو میکنیم .
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
از بوفه گفتی یاد خودم افتادم بچه بودم پولمو جم میکردم برم ساندویچ بخرم چه ذوقی داشتم
اونم چه ساندویچی یه پر گوجه له شده یه پر خیارشور بد قیافه یه لایه خیلییی نااززززک کالباس با یه خروار کاهو
مگه میخوردم مگه کیف میکردم اووف چه خوشمزم بود خخخخ
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
آن مان نَواران، دو دو اسکاچی، آنا مانا کَلاچی |grlim|
-
5 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
خانم گیتی فر شفایی
فایل پیوست 2659
خانم مینا هاشمی
فایل پیوست 2660
آقای مهرداد نظری
فایل پیوست 2661
آقای جلال مقامی
فایل پیوست 2662
خانم مریم افشار
فایل پیوست 2663
-
4 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
3 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ghazal1
خدابیامرزه پدربزرگم رو
هروقت میومدن خونمون یه عالمه از این پفک نمکی کوچیکا میاورد مام صداش میکردیم باباپفکی ..حتی وقتی بزرگ بودیم|blushsmiley|
یه خوراکی دیگه هم نوستالژی شده اونم اسمش گندمک بود تو یه شیشه استوانه ای گندمک های برشته رنگی رنگی بود که دکه سر کوچه مدرسه داشت ...همه دخترها و پسرها عاشقش بودیم و نوستالژی هممونه .
تازه تمبر هندی هم بود تو بسته های کوچیک که بهش میگفتیم ترشک |happysmiley|لامص همش هسته بود |biggrinsmiley|
من بیشتر پول تو جیبیم بر اون میرفت.
اتفاقا چو من و همسرم تو یه دبستان درس خوندیم هر وقت یاد خاطرات اون دکه میفتیم و کلی هوای اونروزا رو میکنیم .
خدا رحمت کنه پدربزرگتو عزیزم
تمبرهندی....شوکوپارس.....|tonguesm iley|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
حناء
یه عالمه ازاین تیله ها تو یه شیشه خالی ترشی داشتیم |wubsmiley|
-
1 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
panatel
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
حناء
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
حناء
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
love
|worry||worry||worry||worry||worry||worry||worry|| worry|
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
یادش بخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!!
.
.
چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …
.
.
پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
.
.
وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
.
.
.
.سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
یادش بخیر تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
یادش بخیر صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو …
.
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …
.
.
یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن …
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم ، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفته …
.
.
خودکارهای چهاررنگی هم بود که باس دکمهش رو فشار میدادی تا نوک دلخواهت بیاد بیرون ، اونوخت قرمزش صورتی بود و آبیش بنفش !
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترا رو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!
.
.
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !
.
.
اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم کلی کیف میکردیم میرفتیم کلاس !
.
.
.
.
.
یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !
بعد معلم می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو …
چقد ضد حال میخوردیم!
یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال و شروع تابستون …
یاددددددددددددددددددددش بخخخخخخخخخییییییییییییییر ررررررررر...
-
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)
|worry||worry||worry||worry||worry||worry||worry|| worry||worry||worry||worry||worry||worry||worry||w orry||worry||worry||worry||worry||worry||worry||wo rry||worry||worry||worry||worry||worry||worry|
-
1 فایل پیوست
پاسخ : بچه های قدیم (نوستالووژی)