امروز دلم بدجور هوای بچگیامو کرده بود
چنتا عکس گذاشتم از تا ببرمتون به اون دوران خوووووش
یادش بخیررر
پفکای خوشمزه [replacer_img]
بستنیهااااا
نوشتن اسامی خوبها و بدها [replacer_img]
هممون ارزومون بود یدونه ازاین ساعتا داشته باشیم [replacer_img]
اینم کارتون فِرِدی که عاشقش بودم [replacer_img]
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
اشی مشی الان نیست چرا؟
تایپیک خوبی هستش ممنون
پفک رو طول دوران مدرسه نمیگذاشتن بگیرم چندمرتبه با بچه های مدرسه تغذیه ها رو عوض میکردم پفک هاشون رو میگرفتم
ساعت برنارد هم خیلی خوب بود خانه هایشون رو دوست داشتم
من با اشی مشی خاطره ندارم. ولی پفک نمکی مینو یادش بخیر. مینو کیه؟
من از اون شکلات کوچیکا که مثلت قهوهای بودن دوست داشتم
کرمان که هست شهرشمارونمیدونمنوشته اصلی توسط sam127
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
فکر کنم مال دهه هفتادخودمون باشه الانم هست که
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
نمیدونم کدوم شکلاتا منظورتونهمن از اون شکلات کوچیکا که مثلت قهوهای بودن دوست داشتم
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
پفک رو تو مدرسه نمیذاشتن بخورین یا دورانی که بچه مدرسه ای بودین خانواده اجازه نمیدادن این جمله تون ایهام دارهتایپیک خوبی هستش ممنون
پفک رو طول دوران مدرسه نمیگذاشتن بگیرم چندمرتبه با بچه های مدرسه تغذیه ها رو عوض میکردم پفک هاشون رو میگرفتم
ساعت برنارد هم خیلی خوب بود خانه هایشون رو دوست داشتم
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
گاهی وقتا ادم یه چیزایی رو که یادش میاد از گذشته حس خوبی بهش دست میده واقعا
یادش بخیر چقدر من مبصر میشدم و اسم مینوشتم
یادش بخیر چقدر اقا میگفت فلانی رو ببر دفتر بگو شیطنت کرده من میبردم وسط راه پول ازش میگرفتم ولش میکردم
واقعا یادش بخیر
مینو هنوزم هستااا دقیق نمیدونم کی رو بورس بوده خخخ
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
اونموقع خوشمزه تر بود
اخی ساعت برنارد
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
یزد نیست
مبصر زورگو بودین خخخخگاهی وقتا ادم یه چیزایی رو که یادش میاد از گذشته حس خوبی بهش دست میده واقعا
یادش بخیر چقدر من مبصر میشدم و اسم مینوشتم
یادش بخیر چقدر اقا میگفت فلانی رو ببر دفتر بگو شیطنت کرده من میبردم وسط راه پول ازش میگرفتم ولش میکردم
واقعا یادش بخیر
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
خانوادهپفک رو تو مدرسه نمیذاشتن بخورین یا دورانی که بچه مدرسه ای بودین خانواده اجازه نمیدادن این جمله تون ایهام داره
مادرم مدیر دبستان پسرانه بودند من هم در اون دبستان درس میخواندم.
یک مرتبه هم پشت حیاط مدرسه پفک دستم دبدن گفتن این رو کی واست گرفته و از من گرفتن.یک مرتبه هم یادم نمیره بیسکوییت و اسمارتیز رو با پفک یکی از بچه ها عوض کردم یکی از بچه ها گفت خانم ... دنبالتون میگردن یعنی مادرم.فکرکردم جریان پفک رو فهمیدن
اخی ...ما فقط تو مدرسه ممنوع بود خوردن هله هولهخانواده
مادرم مدیر دبستان پسرانه بودند من هم در اون دبستان درس میخواندم.
یک مرتبه هم پشت حیاط مدرسه پفک دستم دبدن گفتن این رو کی واست گرفته و از من گرفتن.یک مرتبه هم یادم نمیره بیسکوییت و اسمارتیز رو با پفک یکی از بچه ها عوض کردم یکی از بچه ها گفت خانم ... دنبالتون میگردن یعنی مادرم.فکرکردم جریان پفک رو فهمیدن
توخونه که اونوقتا معمولا بچه های فامیل که همسنامون بودن میومدن چندروز خونمون همش مهمونشون میکردم پفک و چیپس و لواشک و .... اخرماه که مامانم میرفت خرید کنه فروشنده بهش میگفت دخترتون کلی اینجا چیزمیزخریده و همه رو نوشته پای حساب اونوقتا اصلا بروم نمیاورد مامان اینارو چندوقت پیش برام تعریف کرد هعی چه زود گذشت
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
آخی یادش بخیر
برای ما پفک و لواشک و بستنی یخی ممنوع بود.البته برای بدن بچه ها مضر هست به نظرم حق داشتند
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
بچه هاهرکی ایسنتا داره این لینک. و بزن نگاه کنه نوستالوژی
https://www.instagram.com/persian.nostalgic/
امیدوارم خوشتون بیاد من تو این پیچ برنامه بستنی ها رو دیدم گریم گرفت و خیلی دوستش داشتم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
ویرایش توسط panatel : 01-14-2017 در ساعت 12:32 AM
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
خدابیامرزه پدربزرگم رو
هروقت میومدن خونمون یه عالمه از این پفک نمکی کوچیکا میاورد مام صداش میکردیم باباپفکی ..حتی وقتی بزرگ بودیم
یه خوراکی دیگه هم نوستالژی شده اونم اسمش گندمک بود تو یه شیشه استوانه ای گندمک های برشته رنگی رنگی بود که دکه سر کوچه مدرسه داشت ...همه دخترها و پسرها عاشقش بودیم و نوستالژی هممونه .
تازه تمبر هندی هم بود تو بسته های کوچیک که بهش میگفتیم ترشک
من بیشتر پول تو جیبیم بر اون میرفت.
اتفاقا چو من و همسرم تو یه دبستان درس خوندیم هر وقت یاد خاطرات اون دکه میفتیم و کلی هوای اونروزا رو میکنیم .
از بوفه گفتی یاد خودم افتادم بچه بودم پولمو جم میکردم برم ساندویچ بخرم چه ذوقی داشتم
اونم چه ساندویچی یه پر گوجه له شده یه پر خیارشور بد قیافه یه لایه خیلییی نااززززک کالباس با یه خروار کاهو
مگه میخوردم مگه کیف میکردم اووف چه خوشمزم بود خخخخ
آن مان نَواران، دو دو اسکاچی، آنا مانا کَلاچی
خانم گیتی فر شفایی
خانم مینا هاشمی
آقای مهرداد نظری
آقای جلال مقامی
nostalogia_3_.jpg
خانم مریم افشار
-images.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که می‌زنی میشه بذری که
می‌کاری توی دل آدم‌ها
و یه روز
درخت میشه
خدا رحمت کنه پدربزرگتو عزیزمخدابیامرزه پدربزرگم رو
هروقت میومدن خونمون یه عالمه از این پفک نمکی کوچیکا میاورد مام صداش میکردیم باباپفکی ..حتی وقتی بزرگ بودیم
یه خوراکی دیگه هم نوستالژی شده اونم اسمش گندمک بود تو یه شیشه استوانه ای گندمک های برشته رنگی رنگی بود که دکه سر کوچه مدرسه داشت ...همه دخترها و پسرها عاشقش بودیم و نوستالژی هممونه .
تازه تمبر هندی هم بود تو بسته های کوچیک که بهش میگفتیم ترشک
من بیشتر پول تو جیبیم بر اون میرفت.
اتفاقا چو من و همسرم تو یه دبستان درس خوندیم هر وقت یاد خاطرات اون دکه میفتیم و کلی هوای اونروزا رو میکنیم .
تمبرهندی....شوکوپارس.....
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
یه عالمه ازاین تیله ها تو یه شیشه خالی ترشی داشتیم
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
آخی یادش بخیر
یادش بخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!!
.
.
چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …
.
.
پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
.
.
وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
.
.
.
.سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
یادش بخیر تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
یادش بخیر صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو …
.
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …
.
.
یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن …
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم ، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفته …
.
.
خودکارهای چهاررنگی هم بود که باس دکمه‌ش رو فشار میدادی تا نوک دلخواهت بیاد بیرون ، اونوخت قرمزش صورتی بود و آبیش بنفش !
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترا رو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!
.
.
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !
.
.
اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم کلی کیف میکردیم میرفتیم کلاس !
.
.
.
.
.
یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !
بعد معلم می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو …
چقد ضد حال میخوردیم!
یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال و شروع تابستون …
یاددددددددددددددددددددش بخخخخخخخخخییییییییییییییر ررررررررر...
ویرایش توسط رامونا : 01-15-2017 در ساعت 01:50 AM
جوری عاشقتم که
انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟
-گیتی_فر_شفایی.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-5478878.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-img_20170114_184012_860.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-images.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-img_20170114_184904_971.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-img_20170114_184914_900.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46)
-nostalogia_3_.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46){kind=link}
-img_20170114_184835_101.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46){kind=link}
-212123.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46){kind=link}
-img_20170114_184855_313.jpg?s=5dd0d092501d90c997054bdb90b90d46){kind=link}