طنزنامه
مرد، خودرو، مسافر. مرد سیاهپوش، خودرو سیاهپوش، مسافر سیاهپوش. مرد در کابین، خودرو در جاده، مسافر در اتاق. مرد نشسته، خودرو ایستاده، مسافر خوابیده. مسافر، آرام خوابیده. مسافر، خیلی آرام خوابیده. مسافر، خیلی آرام درازکش خوابیده. مسافر، برای همیشه خیلی آرام درازکش خوابیده. مسافر، مطمئنا برای همیشه...
پرده اول؛ مرگ میآید
ما کلاً با مرگ اینچنینی رابطه آنچنانی نداریم و البته دلمان میخواهد که او هم با ما نداشته باشد. بعضیها که بار گناهانشان زیادی حجیم شده، دوست ندارند زود بمیرند. این فرم از عدم تمایل را به اصطلاح ترس میگویند. عدهای هم نه با خود مرگ و نه با چگونه مردن حال نمیکنند. به این دومی، کُپکردن میگویند. حالا از بد یا خوب روزگار، اگر این شتر دوکوهانه خواست جلو منزلمان بار و بندیلش را ولو کند یا اگر عزرائیل عزیز خواست چپقمان را چاق فرماید، آنوقت چه خاکی به سر بریزیم؟ وامصیبتا. دستمان از دنیا کوتاه و پایمان به آخرت دراز. علیایحال، دیگر شدهایم یک تکه گوشت لخم. شاید بزرگترین لطفمان میتواند این باشد که قبل از مرگ با یک رژیم مناسب، کار را برای زیر تابوتیها دشوار نکنیم.
کاش مصیبتهای سفر آخرت با همین قضیه تابوت فیصله پیدا میکرد. اما حیف. تازه بعد از ویزیت دکتر و ثبت گواهی فوت و دفن و کلی دنگ و فنگ، یکی باید ما را به قبرستان برساند. وگرنه اشرف مخلوقات، خیلی سریعتر از آب، بو میگیرد. اینجاست که دیگر لطف فامیل شامل حال ما نمیشود. قریب به 99 درصد مواقع، هیچکس دوست ندارد یک جسد را در کنار خود روی صندلی شاگرد بنشاند. ولو یک تا دو ایستگاه. حتی با کرایه مکفی.
پرده دوم؛ نعشکشها میآیند
هنوز تاریخ دقیقی از تولید نخستین نمونه نعشکش در دسترس نیست. اما احتمال میرود بعد از اختراع چرخ، آن زمان که میت را همینطوری روی گاری میانداختند، مبدأ پیدایش این وسایل خاص باشد. طبق شواهد و قرائن، اولین بار حدود سال 1900 انگلیسیهای چسانفسان بودند که به طور رسمی سندیکای نعشکشها را راه انداختند. البته تا اینجای کار، عمل فوق با اسب و یک اتاقک مجلل چوبی انجام میشد. متاسفانه یا خوشبختانه مراسم خاکسپاری آنچنان به طول نمیانجامید. چون جسد مذکور به علت مجاورت مداوم با هوای آزاد ابتدا کبود، بعد متورم و سرانجام متعفن میشد. تازه اگر از عوارض تکانهای شدید کالسکه نعشکش فاکتور بگیریم.
اما اگر هدف بحث، خودروهای نعشکش باشد، پس باید به همان 100 سال پیش برگردیم که کارل بنز و گاتلیب دایملر و ویلهلم میباخ، روی پیشرانههای درونسوز کار میکردند. یعنی همان چیزهایی که بعدا اسمش شد موتور ماشین. اسنادی در دست است که نشان میدهد سال 1917 اولین آمبولانسها با امکانات سادهای تولید شدند. اما چون علم پزشکی خیلی پیشرفت نکرده بود، انبوهی از مریضها درون آنها جان خود را از دست میدادند و به ناچار، آمبولانس باید مسیر خانه تا بیمارستان را به خانه تا قبرستان تغییر میداد. بعد که این اتفاقها بیشتر شد، گفتند چه کاری است؟ خُب بیاییم همین آمبولانسها را مخصوص اجساد کنیم. تا اینجای داستان رسیدیم به سال 1920 تقریبا.
پرده سوم؛ بزرگان میآیند
آن اوایل نعشکشی یک رسم، حتی یک پدیده هم نبود. یک چیز ساده بود. تعریفی نداشت. کسی میمرد، میگذاشتندش توی نعشکشها و والسلام. اما کمی جلوتر با انقلاب صنعتی، اوضاع ظاهری و حتی فنی این خودروها خاصتر شد. وضعیت مالی مردم بهبود یافت. لایههای اجتماعی پررنگتر شدند. کمکم بحث سوددهی و منافع شخصی به میان آمد. بازار فروش، اولویت اول را پیدا کرد. حالا این بازار میخواهد دنیای مسابقه باشد یا حتی دنیای مردگان. گفته میشود اولین کمپانیهایی که به طور رسمی، خودروهایی مخصوص حمل و نقل جسد ساختند، مرسدس بنز و اپل از آلمان، فورد، شورولت، لینکلن و کادیلاک از آمریکا و در نهایت رولز رویس، واکسهال و جاگوار از انگلستان بودند. بین این خودروسازان یک چیز مشترک است؛ خواص کلاسیک و روحیه تجملگرایی. آن هم نه برای راننده. برای میت. چنانچه مشاهده میشود، چشم و همچشمی دست از سر مرده هم برنمیدارد.
پرده چهارم؛ مهندسان میآیند
تولید یک نعشکش کار سادهای نبوده و نیست. آن اوایل شرکتهای خودروسازی میخواستند زرنگی کنند، میرفتند مدلهای وانت را مسقف میکردند و با خرج کم به هدفشان میرسیدند. غافل از اینکه اشراف به این ریزهکاریها توجه میکردند. در حقیقت نعشکشها سبک و سیاق خود را داشتند. این خودروها در ظاهر مثل همان استیشنها بودند. با این تفاوت که فاصله دو محور آنها میبایست بلندتر باشد. از آنجایی که سهچهارم خودرو فضای خالی بود، پس باید توزیع وزن بین دو چرخ جلو و عقب، به طور دقیق انجام میشد. شاید مهمترین قسمت اینگونه خودروها، سیستم تعلیق و فنربندی آنها باشد. حرکت آرام و باوقار بین مشایعتکنندگان از مقابل کلیسا تا محل تدفین، با وجود تکانهای نامتعارف ممکن نیست. در ضمن خانواده متوفی هیچ دوست ندارد ببیند عزیز از دسترفتهشان در حال بندریزدن است. به همین خاطر گشتاور قوای محرکه را معمولا در دور موتور پایین در نظر میگیرند. تیکآف و حرکات مارپیچ، اصلا در شأن یک خودرو نعشکش و بدتر از آن یک مراسم غمانگیز نیست. پیرو همان بحث بادکردن و بوگرفتن، احتیاج به یک سیستم تهویه مطبوع در اتاق مرده هم شدیدا حس میشود.
در کل دو نوع نعشکش داریم. اولی که معمولیترین نوع آن است، شامل یک فضای سربسته و پوشیده برای تابوت و جسد درونش میشود. اگر دقت کرده باشید، معمولا روی قسمت چرمی یا فلزی اتاق، یک حرف S کشیده نصب شده است. ولی مدل دیگر که بیشتر راست کار اعیان و افراد معروف است، شامل فضایی بزرگتر با شیشههایی سرتاسری میشود. همین مدل آخری زمانی به کار میآید که ملت بخواهند لبخند ملیح جسد را ملاحظه کنند.
پرده پنجم؛ هزینهها میآیند
حالت اول - شما در بلاد فرنگ میمیرید. مثلا آمریکا. ابتدا خانواده باید با پلیس 911 تماس بگیرد. پس از رفع هرگونه شک و تردید، شما را به خودتان واگذار میکنند. خانوادهتان در سطح متوسط رو به پایین جامعه است. با یکی از موسسات دولتی کفن و دفن تماس گرفته میشود. یک فورد نعشکش مدل 97 برایتان میفرستند. با راننده. ساعتی حدود 40 دلار برایتان خرج برمیدارد. اما بیشتر از دو ساعت برایتان وقت نمیگذارد. اگر بیمه داشته باشید که کمتر هم میشود. بعد از مراسم، خانواده معزا به این فکر میافتند که اگر جسد را با موتورسیکلت میبردند، خیلی سنگینتر بود.
حالت دوم- فرقی نمیکند. باز شما مردهاید. همان پروسه پلیس بازی تکرار میشود. حالا خانواده شما در سطح متوسط به بالای جامعه است. با یکی از موسسات نیمهخصوصی تماس گرفته میشود. یک کادیلاک سال 2001 برایتان میفرستند. یا با راننده یا بیراننده. بسته به سفارش صاحب عزا. ساعتی بین 100 تا 150 دلار برایتان آب میخورد. بدون محدودیت زمانی. این هزینه با افزایش مسیر و نیاز به بنزین یا گازوئیل، بالاتر میرود.
حالت سوم- شما همان آدم مرده هستید. اینبار توپ وضعیت مالیتان را تکان نمیدهد. احتمالا با موسسه Bennett تماس میگیرید. موسسهای که از سال 1937 در کار کفن و دفن است. یک خدمات مجالسی خبره در تمام زمینهها. از مردهشویی گرفته تا تزیین جسد. برای شما یک مرسدس E کلاس 2010 کنار گذاشتهاند. با رانندهای که دورههای مخصوص حمل جنازه را فراگرفته. در این حالت با شما ساعتی حساب نمیکنند. قراردادی منعقد میشود که به ازای هر آپشنی که انتخاب کنید، 100 تا 140 دلار اضافه میشود. خلاصه اینکه با حالت سوم یک رفت و برگشت، چیزی حدود هزار تا گهگاه پنج هزار دلار باید پرداخت. این موسسه به طور رایگان برای متوفیان نظامی، گروه موسیقی میآورد که مارش عزا بنوازند.
تبصره- یک حالت دیگر هم هست که خیلی طرفدار ندارد. شما میتوانید به صورت لیزینگ یک خودرو نعشکش بخرید که بین 60 تا 100 هزار دلار قیمت دارد. این خودرو را به یک موسسه کفن و دفن اجاره میدهید. سرمایه از شما کار از آنها. هرچه وسط ماند، نصفنصف. با این شرط که هزینه حمل و نقل جسد شما و آشنایان درجه اول شما رایگان است.
کات؛ سبک ایرونی میآید
ایرانی جماعت از همون اولشم عاشق بنز بوده. اما لعنتی، بنزسواری هم واسه خودش کم پول نمیخواد. میگن این تهرونیهای پایتخت، یه روزی بالاخره سوارش میشن. اونم چی؟ E240. ایشالا کوفتشون بشه، که میشه. آخه خیلی نمیتونن مزه بنزسواری رو حس کنن. نمیدونم چهجوری بگم. نمیتونن دیگه. یعنی میتوننها، ولی نمیشه. چون زنده نیستن که حالش رو ببرن. میگیرید چی میگم که؟
اما عِب نداره باز همینم که تو عمرشون یه بار به این تجربه میرسن، خودش خیلیه. حتی اگه اون تجربه تو تهتهای عمرشون باشه. بنز بنزه دیگه. مرده زنده نداره که. البته این بنزها دو تا سرنشین دارن. یکی مسافر، اونیکی راننده. خُب مسافر که داستانش معلومه. بیسروصدا میخوابه تا که پیادش کنن، رو دست بگیرن بعد بکننش زیر خاک. ما رانندهها هم که کار خاصی نداریم. نمیگم سخت نیستها. اما فقط میبریم و میاریم. میمونه خود ماشین. خود بنز نعشکش.
بهشت زهرا(س)
اینجا بزرگترین قبرستون تهرانه که از سال 48 تا حالا چند بار انواع ماشینهای نعشکش حتی دیزلی رو به خودش دیده. حدودای دهه 60 یه سری لندکروز آوردن. از همونهایی که تو جبهه هم بودن. خشک و بزرگ و تو دل خالیکن. بعد از اونا، یه سری بنز اومد که زیاد موندن. هنوزم هستن. البت بیشتر تو شهرستانها. الانم که نوبت اینا شده. بنزهای سفارشی الگانس. هم نرمن، هم باکلاس. خوبم راه میرن. آدم باس افتخار کنه میِتشو میذارن تو اینا.
روبهروی اداره
صُب به صُب از اینجا 30 تا بنز و 10 تا ویتو (Vito مدل ون مرسدس) به سمت کار و بارشون حرکت میکنن. یه سری مزدا هم هست که برای بردن جنازه به بیرون تهرانه. اما مابقی فقط واسه از بیمارستان تا بهشت زهرا یا از خونه تا بهشت زهرا هستن. بنزهای معمولی دو تا بیشتر جنازه توشون جا نمیگیره. اما ویتوها تا چهار تا هم بار میزنن. همون معمولیها که گفتم، سرشون شلوغتره. بزرگترها زمانی استفاده میشن که از وخت کاری بهشت زهرا گذشته باشه. یا وختهایی که هم از ساعت کاری گذشته هم تلفنها زیاد شده. اونموقع، ویتوها هرچندتا که بتونن سر راهشون بار میزنن تا میت، شب خونه نمونه. کل قضایای کفن و دفن و غسالخونه فقط تا ساعت سه انجام میشه. صُبها از اینجا پخش میشیم تو شهر واسه بردن جنازهها. اگه کار زیاد باشه، شاید شیشتا جنازه تو یه روز ببریم بهشت زهرا. تا ببینیم ملت چقدر میمیرن. البت رانندهها سهشیفت هستنها. هر روز. حتی عیدها.
درون خودرو، نیمه صورت مرد جوانی معلوم است
باز اینا از اون قبلیها بهترن. هم جادارتر شدن هم تیزتر. اونقد تیز که بچهها گهگاه واسه سرعت زیاد، جریمه هم شدن. البت وختی خالی هستیما. پلیسم باهامون را میاد. اونا هم بنز دارن ما هم بنز داریم. برو تا تهشو دیگه. سر کیف باشیم بدمون نمیاد یه کلکلی با ماشینهامون کنیم. کلا همهچیش خوبه الا کولر. بوی تند میت و کافور بعضی وقتها مغزتو سوراخ میکنه. نمیدونم چرا نداره. یا داشته ورداشتن یا فقط اینایی که من دیدم نداره. به هر حال اینش خوب نیس. همینهایی که میبینی، سر بحث نوسازی ناوگان و از این حرفها اومدن. یادمه فِک کنم 82 اینا بود. خُب قبلیها 30 سال دویده بودن، دیگه نا نداشتن. بعضی وختها میشد با جنازه وسط جاده خراب میشدن. فِک کن چه صحنهای. اصن ولش کن. یادش میافتم که جنازه بدون هیچ فاصلهای بغل گوشم خوابیده بود، موهام سیخ میشه. معلومه که عادت میکنی. اما دله دیگه. ریش میشه. قدیمیها، بنز قدیمیها رو همون موقع تو مزایده فروختن.
پارکینگ
هر کی نمیتونه اینارو برونه. خدایی مسئولیتش زیاده. میبینی که بنزه دیگه. بنز واقعی. یه جاشو بزنی بتر************ی، تا قرون آخرش پای خودته. میتر************نت. اما خیالمون از بابت دزدی مزدی راحته. ببخشید ببخشید، هیچ خری نمیاد چیزیو ببره که نه میشه از تهران بردش بیرون، نه میشه خوردش کرد قطعاتشو فروخت. جدای از این حرفها، حالا میشنویم دیگه که ملت چیها دربارهمون میگن. والا چیزی واسمون در نمیاد. اینور اونور انعامی هم میرسه. دیگه بسته به صاب مجلسه دیگه که چیزی ازش میماسه یا نه. اینجا معمولا بچهها، باباهاشون اینکاره بودن. کلا کسی غریب نیس. شایدم کس دیگهای خیلی مایل نیس بیاد تو این کار. خدا بیامرزه همه امواتو. ما هم نونمون از این ماشینه و جنازههای توش. نمیدونم چهجوری بگم. ما تقریبا همیشه تنهاییم. ما، یعنی من و بنز و میت.