جنایت یک نابغه نجوم در غرب تهران مرد نابغه ریاضیات و نجوم، با انگیزهای مرموز مادرش را به قتل رساند. این مرد بعد از کشتن مادر٨٠ سالهاش با خونسردی شام خورد، آبمیوه نوشید و هرگز از جنایتش پشیمان نشد. او تحصیلکرده و ریاضیدان بود و به زبانهای انگلیسی و روسی مسلط، با این حال او در عرض چند ساعت به یک جانی تبدیل شد و پا به دنیای جنایتکاران گذاشت.
التماسهای یک مادر
پیرزن در انتظار بازگشت پسرش از سفر بود، غذا پخته بود، میز شام را برای ٢ نفر چیده بود و هرگز تصور نمیکرد این آخرین شب زندگیش است. سیامک که از سفر برگشت اما اوضاع چندان جالب نبود. حالت عادی نداشت و بیدلیل و با لحنی خشن با مادرش صحبت میکرد. او را تهدید به مرگ میکرد و همین موضوع باعث شد تا پیرزن برای رهایی از مخمصه از دوست پسرش به نام «امید» کمک بخواهد. امید که همسایه طبقه پایین خانه آنها بود خیلی زود پشت در خانهشان رفت تا مردعصبانی را آرام کند. اما حالتهای عجیب و متوهم سیامک، خبر از وضعیتی غیرقابل پیشبینی میداد. امید برای چند دقیقه میهمان خانه آنها شد تا دوستش را به آرامش دعوت کند اما سیامک پشتسر هم سیگار میکشید و پرخاش میکرد. پیرزن وحشتزده خود را در اتاق حبس کرده بود. سیامک حالت عادی نداشت و حرفهای عجیبی میزد، که ناگهان با فریاد از دوستش خواست تا خانهشان را ترک کند؛ و این لحظه آغاز یک قتل بود.
قتل پس از بازگشت از اوکراین
ساعت ٣٠: ٢٠ دقیقه ٢٩ دیماه ماموران کلانتری ١٣٣ شهرزیبا در جریان یک دعوای خانوادگی در آپارتمانی واقع در سازمان برنامه مرکزی قرار گرفتند. مردی از آن سوی خط با صدایی لرزان حرف میزد و به ماموران گفت: «پسر همسایهمان حالت عادی ندارد و با مادرش درگیر شده، در خانهشان را باز نمیکند، احساس خطر میکنیم و ممکن است حادثه ای برای آنها اتفاق بیفتد.» چند دقیقه بعد تیمی از ماموران برای رازگشایی از این ماجرا راهی محل حادثه شدند. ساختمان ٣ طبقه ظاهرا آرام بود و ماموران با راهنماییهای امید همان مردی که آخرین مکالمه را با سیامک داشت وارد ساختمان شدند، بدون مجوز قضایی راه ورود به آپارتمان وجود نداشت و به همین خاطر ماموران زنگ خانه را به صدا در آوردند. آن سوی در اما درحالیکه همه میدانستند سیامک و مادرش در خانه هستند کسی پاسخگو نبود. سکوت سنگینی فضای آپارتمان را پُر کرده بود و ماموران بدون رسیدن به نتیجه به ماموریتشان پایان دادند. اما امید هنوز آرام نگرفته بود و میدانست در خانه همسایهشان حادثهای هولناک درحال رقم خوردن است. این بار با اورژانس و آتشنشانی تماس گرفت تا شاید راهی برای ورود به خانه پیرزن پیدا کنند. خودروی آتشنشانی همزمان با ماموران کلانتری به محل حادثه اعزام شدند. تا اینکه وقتی مامور آتشنشانی در مقابل در خانه مرموز قرار گرفت راز جنایتی هولناک بر ملا شد. سیامک این بار با زنگ آیفون در خانهشان را باز کرد. خونسرد بود و لیوان آبمیوهای در دست داشت و با آرامش به مامور آتشنشانی گفت: «مادرم را کشتم و جسدش در اتاق است بروید و ببینید.»
با بازداشت سیامک، دقایقی بعد قاضی کشیک ویژه قتل، بازپرس حسینپور به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی و کارشناسان بررسی صحنه جرم، راهی محل جنایت در خیابان سازمان برنامه مرکزی شدند. خیابان خلوت بود و تنها چند زن و مرد همسایه در راه پلههای این ساختمان تجمع کرده بودند. همه از قتل حرف میزدند و صحنههای جنایت سیامک را برای یکدیگر بازگو میکردند. ماموران با احتیاط وارد واحد طبقه دوم آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود. با آغاز تجسسهای جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبهرو شدند. پیرزنی ٨٠ ساله در یکی از اتاقهای خانهاش به قتل رسیده بود. با تجسسهای بازپرس پرونده مشخص شد پسر جنایتکار بعد از کشتن مادرش، خونسردانه شام خورده، سناریوی جنایت را مرور کرده و بیوقفه سیگار کشیده است تا اینکه با رسیدن پلیس به در خانهشان، خودش را تسلیم کرده بود.
سیامک ٥٠ساله مردی که میگویند یک نابغه ریاضی و نجوم است جانی شده بود و با انگیزهای عجیب دست به قتل مادرش زد. جسد پیرزن درحالیکه آثار کبودی و ضرب و شتم روی بدنش دیده میشد در اتاق افتاده بود. در بررسیهای بیشتر، آثار خون روی دستگیره در خانه نشان میداد پیرزن برای لحظاتی توانسته بود از دست پسر جانیاش فرار کند اما به محض رسیدن به در دوباره اسیر ضربات سنگین سیامک شده و درنهایت به کام مرگ فرو رفته بود.
شاهد جنایت
امید که از سالها پیش همسایه سیامک در این ساختمان بود در رابطه با شب جنایت به شهروند گفت: «سیامک تازه از سفر اوکراین برگشته بود اما ناگهان مادرش با من تماس گرفت و درخواست کمک کرد. او به من گفت با سیامک صحبت کنم تا کمی آرام شود. به همین خاطر به در خانهشان رفتم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. سیامک حالت عادی نداشت، حرفهای عجیبی میزد و میگفت مادرش برای کشتن او توطئه کرده است. ادعا میکرد مادرش ٢فروند هواپیمای جنگی را برای منفجر کردن هواپیمای او به آسمان فرستاده بود. حرفهایش خیلی متوهم بود و من وحشت کرده بودم، موقع خارج شدن از خانهشان مادرش به من التماس میکرد، اما او با عصبانیت از من خواست تا خانهشان را ترک کنم و تنهایش بگذارم. به همین خاطر با پلیس تماس گرفتم. با حالت غیرعادی که سیامک داشت میدانستم حادثهای هولناک رخ خواهد داد.» با انتقال جسد این پیرزن به پزشکیقانونی برای تعیین علت اصلی مرگ، تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این جنایت خانگی آغاز شد.
توهمات یک نابغه نجوم
سیامک که مردی تحصیلکرده و میانسال است تنها یکبار با زنی آمریکایی ازدواج کرده بود و چندسال بعد از یکدیگر جدا شده بودند و به همین خاطر با مادرش زندگی میکرده است. او یک نابغه ریاضیات، نجوم و کامپیوتر بود و اتاقاش مملو از کتابهایی به زبانهای روسی و انگلیسی بود.
با دستور قاضی حسینپور، سیامک همان شب در محل جنایت دست به بازسازی صحنه قتل زد. حالت عجیبی داشت و رفتارهای غیرعادیاش نشان میداد ساعتهای بحرانی را سپری کرده و شاید توهماتش ناشی از یک بحران روانی بود. اما در محل جنایت به جز داروهای ضدافسردگی و اعصاب وسیله یا چیزی که نشان دهد توهمات قاتل ناشی از مصرف موادمخدر بوده است کشف نشد. سیامک در بازسازی صحنه به بازپرس جنایی گفت: «مادرم شیطان بود. به جسد بیجانش نگاه نکنید او همین چند ساعت پیش وقتی من با هواپیما از اکراین به ایران بر میگشتم ٢ میگ (هواپیمای جنگی) به آسمان فرستاد تا هواپیمای من را منفجر کند. امشب هم وقتی با او درگیر شدم هرچه بیشتر کتکش میزدم او قدرتش بیشتر میشد و به همین خاطر دستم را در دهانش فرو بردم و ناگهان او دیگر نفس نکشید.» اعترافات سیامک کافی بود تا با تشخیص قاضی پرونده، او برای آزمایش تأیید عدم سلامت روانی در زمان ارتکاب جرم به کمیسیون پزشکی سازمان پزشکی قانونی منتقل شود.
این مطلب رو گذاشتم که ببینید چقدر فاصله بین سلامت و جنون نزدیکه و حتی یک شبه اسکیزو و..... میتونه یک انسان تحصیل کرده و موفق باشه!!!!
آرزوی سلامت جسمی و روانی برای همگی رو دارم