مادر از پدر خواست تا روشن فکر شود
دختر به دانشگاهی در شهر دیگر رفت
و بی عصمت بازگشت
پدر از مادر خواس تا روشن فکر شود
و تنها به سفرهای خارج از کشور رفت
و هیچوقت باز نگشت
خواهر از برادر خواست روشن فکر شود
و راحت به رابطه های بی بنیاد خود ادامه داد
زن همسایه خود را به روشن فکری زد
و با پسری که جای فرزندش بود رابطه ای نا مشروع
برقرار کرد
داماد از عروسش خواست تا روشن فکر شود
و قبل از عروسی جنینی سقط شد
استاد از شاگرد خواست روشن فکر شود
و تنی برای نمره ای فروخته شد
صاحب خانه ای از مستاجرش خواست روشن فکر شود
و صیغه ای ساعتی جاری شد
دکتر از مریضش خواست تا روشن فکر شود
و کلیه ای دیالیزی به ازای همبستری درمان شد
صاحب کار از کارمندش خواست روشن فکر شود
و بساط عیش و نوشی به ازای یک ماه مرخصی با
حقوق بر پا شد
پسری از دختری و دختری از پسری خواست تا روشن فکر شود
و بی عدالتی ها بی جواب ماند
حالا ما مانده ایم با چشم هایی کور شده
از این همه روشنایی که خوب تکیه گاهی
شده برای یک مشت کثــــــــــافت کاری