زنی را دیدم .........
http://forum.moshaver.co/imported/20...21456411-1.png
زنی را دیدم؛
بزرگتر از دخترک بازیگوش درونش بود و کوچکتر از زن آرام و متین درونش.
اما او نه کوچک بود و نه بزرگ.
او همیشه پرشور و مست زندگی بود.
نمایش نسخه قابل چاپ
زنی را دیدم .........
http://forum.moshaver.co/imported/20...21456411-1.png
زنی را دیدم؛
بزرگتر از دخترک بازیگوش درونش بود و کوچکتر از زن آرام و متین درونش.
اما او نه کوچک بود و نه بزرگ.
او همیشه پرشور و مست زندگی بود.
I saw a woman
زنی را دیدم
زاده شد تا دختر کسـی باشد.
بالید تا خواهر کسـی باشد.
ازدواج کرد تا زن کسـی باشد.
زاد تا مـادر کسـی باشد.
برای همه "کسـی" بود و برای خودش هیچ کس...
I saw a woman
زنی را دیدم;
که می گفت اگر موافق طبیعت زندگی کنی هرگز فقیر نخواهی شد اگر موافق "گمان" زندگی کنی غنی نخواهی شد..
I saw a woman
زنی را دیدم در چهل سالگی
هنوز بسیار زیبا و جوان است
به این دلیل است که
همسرش او را هنوز هم عاشقانه دوست دارد..
:53::53:
خیلی زیبا بود گلم بازم بنویس بازم بنویس |heart|
I saw a woman
زنــــــی را دیــــــــــــدم
از درد و رنـــــــج فریــاد می کشید؛
و تنها او را وادار به ســــــکوت کردند.
زیرا که ســــکوت، نــــجابت زن بود.
I saw a woman ™:
#زنی را دیدم که ترس از تنها بودن .
ایمن نبودن و رها شدن اونقدر در تارو پودش لونه کرده بود که با بدترین شرایط زندگی کرد و هیچ وقت نفهمید اگه راه دیگه ای رو امتحان میکرد شاید دیگه تنها نبود شاید برا خودش سقفی ایمن می ساخت و شاید تکیه گاهی می شد استوار حتی برای دیگران .
شاید...!!!
I saw a woman
زنی را دیدم
ارام و اهسته راه می رفت و تصویر تمام رویش ههای روح زنانه اش را در لابلای برگهای رقصان در مسیر باد به تماشا می نشست ...
واقعا قشنگن...
آدم بغضش میگیره...
|worry||worry||worry|
I saw a woman ™:
زنی را دیدم
که تمام دردهایش ...
با عشق درمان می شود..!
I saw a woman ™:
زنی را دیدم که میگفت یک زن هرگز نباید وقت داشته باشد، باید دائم کار کند وگرنه به محض اینکه بی کار شود فورا به عشق فکر خواهد کرد.
زنی را دیدم که تمام مغازه ها و فروشگاهارا زیرو رو میکند به امید پیدا کردن جنسی ارزانتر
زنی را دیدم که سوپش تماما پر شده از مواد ارزون قیمت ولی پر از عشقه
زنی را دیدم که به بهونه ی رژیم گذاشت بچه و شوهرت غداهارو بخورن
زنی رو دیدم که خوده خوده بهشت بود
ان شالله همیشه سایش بالا سرم باشه که بعد خدا تنها امیدمه
I saw a woman ™:
زنی را دیدم ،
که دهانش بسته بود ...نگاهش را با ائینه ای صد پهلو گرفتم تا که چشمانش با من سخن گوید ....و چشمانش با من سخن گفت....
I saw a woman ™:
زنی را دیدم
که مرد را تسخیر می کند
مهربانی او بود
نه سیمای زیبایش...
#ویلیام_شکسپیر
I saw a woman ™:
زنان بسیاری را دیدم که حس عجیبی دارند
انگار درست شده اند
تا روی عشق را کم کنند...
I saw a woman ™:
امروز زنی را دیدم که
بوسه از لبش میچکید
خدارو شکر
پس هنوزی مردی هست که
عاشقانه ببارد.
زنی را دیدم که تنها بود و غمگین
نه آنکه عشق نداشت
نه آنکه مهربان نبود
آنقدر زخم خورده بود و اشک آسوده بودش که چشمهایش دیگر هیچ مردی را خوب نمیدید
بانو
برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....
چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....
کسی که باعث گریه ات میشود را پاک کن..
ﺁﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺸﻮﺩ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺷﺪ،
ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺑﻮﺳﯿﺪ..!
زني را مي شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولي از بس که پر شور است
دو صد بيم از سفر دارد
*
زني را مي شناسم من
که در يک گوشه ي خانه
ميان شستن و پختن
درون آشپزخانه
*
سرود عشق مي خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدايش خسته و محزون
اميدش در ته فرداست
*
زني را مي شناسم من
که مي گويد پشيمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لايق آنست
*
زني هم زير لب گويد
گريزانم از اين خانه
ولي از خود چنين پرسد
چه کس موهاي طفلم را
پس از من مي زند شانه؟
*
زني آبستن درد است
زني نوزاد غم دارد
زني مي گريد و گويد
به سينه شير کم دارد
*
زني با تار تنهايي
لباس تور مي بافد
زني در کنج تاريکي
نماز نور مي خواند
*
زني خو کرده با زنجير
زني مانوس با زندان
تمام سهم او اينست
نگاه سرد زندانبان
*
زني را مي شناسم من
که مي ميرد ز يک تحقير
ولي آواز مي خواند
که اين است بازي تقدير
*
زني با فقر مي سازد
زني با اشک مي خوابد
زني با حسرت و حيرت
گناهش را نمي داند
*
زني واريس پايش را
زني درد نهانش را
ز مردم مي کند مخفي
که يک باره نگويندش
چه بد بختي چه بد بختي
*
زني را مي شناسم من
که شعرش بوي غم دارد
ولي مي خندد و گويد
که دنيا پيچ و خم دارد
*
زني را مي شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه مي خواند
اگر چه درد جانکاهي
درون سينه اش دارد
*
زني مي ترسد از رفتن
که او شمعي ست در خانه
اگر بيرون رود از در
چه تاريک است اين خانه
*
زني شرمنده از کودک
کنار سفره ي خالي
که اي طفلم بخواب امشب
بخواب آري
و من تکرار خواهم کرد
سرود لايي لالايي
*
زني را مي شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گريه
که او نازاي پردرد است
*
زني را مي شناسم من
که ناي رفتنش رفته
قدم هايش همه خسته
دلش در زير پاهايش
زند فرياد که بسه
*
زني را مي شناسم من
که با شيطان نفس خود
هزاران بار جنگيده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامي بد کاران
تمسخر وار خنديده
*
زني آواز مي خواند
زني خاموش مي ماند
زني حتي شبانگاهان
ميان کوچه مي ماند
*
زني در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده ديگر
جنيني در شکم دارد
*
زني در بستر مرگ است
زني نزديکي مرگ است
سراغش را که مي گيرد
نمي دانم؟
شبي در بستري کوچک
زني آهسته مي ميرد
*
زني هم انتقامش را
ز مردي هرزه مي گيرد
...
زني را مي شناسم من
...
شاعر : فریبا شش بلوکی
I saw a woman ™:
زني را دیدم كه شوق بال و پر دارد
ولي از بس كه پر شور است دو صد بيم از سفر دارد
زني را ميشناسم من كه شعرش بوي غم دارد
ولي ميخندد و گويد كه دنيا پيچ و خم دارد
زني را ميشناسم من كه ميگويد پشيمان است
چرا دل را به او بسته كجا او لايق آنست؟؟؟؟
خیلی زیبا بود پریماه جان این تاپیکا باید همیشه بالا بمونه|grlim|:8:
زنی که اینجا
به آفتاب می خندد
وبه شعمدانی
آب می دهد...
خدا می داند،
در دلش ...
آسمان می گرید
یا شقایق می میرد....؟
مردی در زندگی موفق است
که احترام همسرش را رعایت کند
زنی که از زندگی اش راضی باشد
خانه را بهشت میکند.